آزادی، مهمترین عامل رشد اندیشه // ما فلسفه خدمتگزار نمی خواهیم

دکتر دینانی با اشاره به مهجوریت و ممنوعیت فلسفه در شرق و خدمتگزار خواندن آن برای علوم دیگر، اظهار داشت: آزادی، مهمترین مولفه پیشرفت و توسعه در اندیشه و تفکر است.

خبرگزاری شبستان: هرگونه که فکر کنیم، به هر طریقی که بخواهیم زندگی کنیم، به فکر هر تغییری در روش رفتاری و اخلاقی خود که باشیم و حتی اگر بخواهیم هویتی جدید داشته باشیم، ما یک مسلمان ایرانی هستیم؛ با همه لوازم، پیامدها و پیش فرض هایی که این ترکیب اسلام و ایران می تواند داشته باشد.


همه این لوازم، پیامدها و پیش فرض هایی که بیان شد، علت ها و تاثیرات آن از جنبه های مختلف بارها و بارها مورد بحث و بررسی و پرسش واقع شده است. یکی از بهترین نمودهای هر فرهنگ و تفکر و تمدنی، علم و اندیشه تولید شده در همان فرهنگ و با همان پشتوانه است. هر چند این علم و اندیشه تولید شده، نشان از دیرینه و عمق تمدن و فرهنگ مربوطه می دهد، رشد آن نیز در طول زمان از سوی دیگر نشان از پویایی آن تمدن دارد.


فلسفه اسلامی یکی از بهترین شواهد برای این مدعاست. آموزه های فلسفه اسلامی ایرانی، از یک سو ریشه در تمدن کهن ایرانی داشته و از سوی دیگر با آمیخته شدن آموزه های اسلام، رشد و توسعه ای دیگر یافت. سخن گفتن در باب این تلفیق و ترکیب، نیاز به مجالی گسترده دارد.


با همه این توصیفات، فلسفه اسلامی به عنوان علمی کاملا اسلامی شده یا بومی شده، به نظر می رسد که پس از اوج و پویایی وسیعی که داشت، مدتی سر به رکود داشته است. این رکود را هر گونه که تفسیر و تعبیر کنیم، به نظر می رسد که این آموزه ها این روزها در حد تعلیم و تعلم و شرح و تدریس در محافل علمی، حوزوی و دانشگاهی باقی مانده است. چرا؟ چرا این علوم دیگر نمی توانند همراه با انسان همین جامعه پیش رفته و به دغدغه های او بپردازند؟ البته همان دغدغه های وجودی و اصیلی که شاید امروز تغییر یافته باشد.


در همین باره، به سراغ دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، شاگرد مرحوم علامه طباطبایی(ره)، عضو هیئت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و استاد دانشگاه تهران رفته و ضمن گفتگویی در این حوزه، علت ها و رویکردهای این بحث را از ایشان جویا شدیم. این گفتگو را با هم می خوانیم.

 

آقای دکتر به نظر شما آیا آموزه های فلسفه اسلامی می تواند خود را با نیازهای روز جامعه تطبیق داده و پاسخگوی دغدغه های فلسفی و اصیل جوان مسلمان قرن 21 باشد؟ این در حالی است که فلسفه های دیگری مانند غرب امروزه گوی سبقت را از دیگر اندیشه ها ربوده و با گستره و جذابیتی که دارند، پا به پای اندیشه ها و نیازهای روز به پیش می روند.

 

دکتر دینانی- بله، چرا نمی شود. به طور قطع و با توجه به مبانی و ظرفیت هایی که فلسفه های اسلامی دارند، این کار صد در صد شدنی است. اما سوال اساسی و بنیادین اینجاست که چه کسی باید این کار را انجام دهد و چه کسی اصلا می تواند؟

 

آنچه که شما در غرب می بینید و پیشرفتی که فلسفه های آنجا بدان نایل شده اند، همگی مرهون این امر است که فلسفه در آنجا آزاد بوده است. این فعالیت فلسفه به طور آزادانه، بخصوص بعد از رنسانس، مهمترین مولفه این پیشرفت و توسعه و به روز بودن فلسفه در آنجاست.

 

اما فلسفه در اینجا رواج چندانی نداشته است. آخرین فیلسوف بزرگی که ما شاهد آن بوده ایم، صدرالمتالهین بوده است و بعد از او تا به امروز دیگر نمی توان شاهد فیلسوفی اینچنین جامع و فراگیر در همه عرصه ها و حوزه های فلسفه بود. این به خاطر عدم رواج فلسفه در این سرزمین است.

 

منظورتان از عدم رواج چیست؟ چرا می گویید که فلسفه در اینجا رواج نداشته است؟

 

دکتر دینانی – مرادم این است که در اینجا فلسفه همیشه ممنوع بوده است و حالا هم به صورت درست و اصولی تدریس نمی شود. هنگامی که فلسفه ممنوع است و کسانی که به آن می پردازند در هر دوره به نوعی طرد می شوند، دیگر چه انتظار دارید که شاهد رشد و تعالی و به روز بودن آن حتی در کوچکترین مرتبه آن باشیم؟!

 

در فرهنگ ما با فلسفه به مثابه یک خدمتگزار رفتار کرده و می نگرند. اینجا فلسفه در خدمت کلام است. اما فلسفه که خدمتگزار نیست. فلسفه که کنیزک نیست. مادامی که شما به فلسفه به عنوان یک کنیزک نگاه کنید، وضع همین است و توقع بیش از این، غیر منطقی و غیر عقلانی است.

 

در اینجا فلسفه گویی کنیزکی است که باید برای شما چایی بیاورد. با این نگاه شما توقع دارید فلسفه به کدامیک از جنبه های زندگیتان بپردازد و خود را رشد دهد. شما هر طور که به فلسفه نگاه کنید، فلسفه در همان حوزه و با همان نگاه شما پاسخگو خواهد بود. شما از چه کسی و چه چیزی انتظار پیشرفت و به روز بودن را دارید؟

 

طبیعتا این وظیفه کسانی است که به نوعی درگیر و مرتبط با اندیشه و فرهنگ یک جامعه هستند. اساتید و طلاب حوزه های علمیه و دانشگاه ها و رشته های علوم انسانی.

 

دکتر دینانی – اما همین کسانی که شما گفتید و به فلسفه می پردازند، قاچاق اند. یکی از آن ها خود من هستم. تا وقتی که فلسفه برچسب مهجوریت و ممنوعیت را از گذشته به همراه خود دارد، و خدمتگزار است، نمی تواند از این حوزه خود را بیرون بکشد و سخن خود را آزادانه بگوید. آیا من می توانم حرف هایم را آزاد بزنم؟ گویی شما شوخی می کنید!

 

پس با توجه به دیدگاه شما، آیا فکر می کنید این تغییر نگاه و رویکرد در جامعه علمی و نگاه اندیشمندان به وجود خواهد آمد؟ آیا فلسفه می تواند لباس کنیزی را از تن در آورد؟

 

دکتر دینانی - من نمی توانم به این پرسش پاسخ دهم؛ چون من جزو یکی از همین دست اندرکاران فلسفه ام. کسی می تواند این را تبیین و تحلیل کند که جامعه شناس باشد. شما باید این پرسش را از جامعه شناسان داشته باشید تا بتوانید نوع برخورد جامعه دینی یا علمی را با فلسفه و توقعی که از او دارند را هم الان و هم در آینده تبیین و پیش بینی کنید.

 

اما این را بدانید که فلسفه تا وقتی آزاد نباشد، و نتواند آنگونه که در اسلوب بنیادین آن تعریف شده است، هر چیزی که خواست بگوید، رشد نمی کند. این اصل هماره در اندیشه باید مراعات شود. اندیشه صرفا وامدار حقیقت است و نمی تواند ملاحظات غیر اصولی را بر بتابد. تا وقتی که این امر لحاظ نشود در فلسفه، رشدی در آن نخواهیم داشت.

 

اما آنچه که هماره در این سرزمین رشد کرده است، فلسفه ای با رویکرد اسلامی بوده است. آنچه که شما از آن به عنوان رشد در سده های پیش نام می برید، همین فلسفه با نگاه دینی بوده که در نهایت به نظام های بزرگی که امروزه آن ها را شرح و بسط می دهیم، منتهی می شوند. به عبارت دیگر، آن ها وامدار دین بوده و شاید بتوان گفت خدمتگزار دین بوده اند. آیا آن ها هم آزاد نبوده اند؟ یا اینکه نگاه ما عوض شده است؟

 

دکتر دینانی – باید توجه داشته باشید که ما در اندیشه مقلد نیستیم. هیچ وقت از هیچ فیلسوفی نباید تقلید کنید؛ چرا که اصولا اندیشه و تفکر تقلید بردار نیست. هر چند آثار و اندیشه های فلاسفه را باید خوب و با دقت نظر بالا خواند و تحلیل کرد و فهم نمود و روی افکارشان پژوهش کرد، اما نباید مقلد شد، هر چند فیلسوف بزرگی باشد.

 

آیا شما می خواهید تا ابد مقلد ابن سینا باقی بمانید؟ یا می خواهید تحولاتی ایجاد کنید؟ این تصمیم با شماست. اگر می توانید به میدان بیایید. شاید بتوان گفت که این تغییر نگاه و رویکرد است. گویا ما امروزه کسی را نداریم که این مسئولیت را به عهده بگیرد.

 

آیا مراد شما این است که این امر تا وقتی که نگاه جامعه و اندیشمندان عوض نشود، باقی خواهد ماند؟

 

دکتر دینانی – تا نگاهمان عوض نشود، تا تشویق نشویم بر آزاد سازی فلسفه، این وضعیت همچنان اینگونه خواهد بود. ما باید یاد بگیریم که فلسفه را به خدمت نگیریم. مراد این است که فلسفه ابزاری برای خدمتگزاری نشود. فلسفه باید آزاد باشد و در این صورت خدمت خود را انجام خواهد داد. این ما نیستیم که برای فلسفه تعیین تکلیف می کنیم، بلکه اوست که راه را به ما نشان خواهد داد.

 

فکر می کنید که این تغییر نگاهی که مد نظر شماست، در جامعه علمی به وجود خواهد آمد؟ آیا وضعیت و شرایط موجود و آینده را امیدوار کننده می بینید؟

 

دکتر دینانی – امید که همیشه دارم و سعی می کنم که ناامید نباشم؛ اما نمی توانم برای این پرسش پاسخ دقیقی داشته باشم. نمی دانم، این به خیلی امور و شرایط و موقعیت های حال و آینده بستگی دارد. شاید این پرسش را نیز باید جامعه شناسان پاسخ دهند.

 

با همه این تفاسیر و وضعیت موجودی که در آن واقع هستیم، به نظر شما آیا همین آموزه هایی که از فلسفه های اسلامی در اختیار داریم، می توانند با تمدن های دیگر و فلسفه های غربی، رویارویی داشته باشند؟

 

دکتر دینانی – ما در فرهنگ ها اصلا رویارویی نداریم. رویارویی در اندیشه و تفکر و فرهنگ معنایی ندارد. هر فرهنگی سخن خود را زده و جایگاه منحصر به فرد خود را دارد. رویارویی جایی مطرح می شود که جنگ و درگیری مطرح باشد و دو طرف قصد مخاصمت داشته باشند. در اینجا جنگی نیست.

 

از سوی دیگر اگر بخواهیم جنگ و رویارویی را مطرح کنیم، به نظر من رویارویی و تقابل در سطح دو یا چند اندیشه یا تفکر که مسئله بدی نیست. اصلا به نظر شما جنگ فکری بد است یا خوب؟

 

به نظر می رسد که اصلا در سطح اندیشه، جنگ معنا نداشته باشد. مراد ما هم جنگ و درگیری نبود، بلکه منظور رویارویی برای پاسخ دادن به شبهات و اندیشه ها و حفظ آموزه ها و دفاع از فرهنگ است.

 

دکتر دینانی – آری، مسلما این در همه فرهنگ ها و عصرها جریان داشته و دارد. تبادل فکری که همیشه در عالم باید باشد. یک زمانی بین قاره ها و تمدن ها فاصله زیادی بود و حتی در تعاملات فیزیکی و مادی بسیار مشکل داشتند. اما امروز که عصر ارتباطات است، باید اندیشه ها و اذهان با یکدیگر تبادل فکر داشته باشند.

 

به نظر من اگر تبادلی در سطح اندیشه و تفکر صورت نگیرد، هر کسی سر در لاک خود فرو برده و کسی به نقص ها و کمبودهای کار خود و اندیشه خود پی نخواهد برد و اصلا کار درستی پیش نخواهد رفت. اگر شما آمادگی تبادل فرهنگ و تفکر را داشتید، آن وقت می توانید توقع داشته باشید که فلسفه شما هم پیشرفت کند.

 

چگونه می توانیم این تعامل و تبادل را ایجاد کنیم؟

 

دکتر دینانی – ما فلسفه را خوب نمی خوانیم؛ هم فلسفه خودمان را و هم فلسفه های دیگران را. من می توانم در اینجا به تاکید ادعا کنم که مثلا کسی در ایران نیست که فلسفه اشراق را درست فهمیده باشد و بتواند تبیین کند.

 

از سوی دیگر باز می گویم، که ما فلسفه را در خدمت علم کلام به کار می بریم. فلسفه خدمتگزار نیست. رویکرد ما به گونه ای است که فلسفه را خدمتگزار می خواهیم. ما خدمتگزار می خواهیم. نمی گذاریم فلسفه آزادانه سخن بگوید و مسیر خود را طی کند. ما فلسفه ای را طلب می کنیم که در خدمت ما باشد.

 

ما فلسفه های زیادی داریم که حتی حکومت و دولت را تبیین و ساماندهی کرده و می کنند. آیا این ها فلسفه سیاسی اند یا فلسفه ای هستند که در خدمت سیاست می باشند؟

 

دکتر دینانی – باید تفکیک کرد. فلسفه در غرب هم اگر خدمتگزار سیاست باشد، شکست می خورد و رشد نمی کند. این در راه استعلا و پیشرفت صحیح و آزاد و اصیل فلسفه، مشکل ایجاد می کند. همین الان هم ممکن است که فلسفه ای خدمتگذار سیاستی باشد؛ دیگر به صاحب چنین فلسفه و مکتبی، فیلسوف نمی توان گفت.

 

فیلسوف باید خدمتش را به تفکر انجام دهد و تفکر خودش خدمت به بشریت است. اندیشه و تفکر فیلسوف نباید در اختیار و خدمتگزار هیچ جریان و گروهی باشد. اما اگر به خدمت گروهی در آمد – فرقی نمی کند این اتفاق در شرق بیفتد یا در غرب؛ صحبت کن کلی است – فلسفه دیگر نمی تواند کار خود را انجام دهد.

 

در صورتی که فلسفه خدمتگزار باشد، دیگر هیچ حرفی برای گفتن نخواهد داشت. این فلسفه، نهایت رشدی که می تواند داشته باشد، این است که یک خدمتگزار خوبی خواهد شد.

 

به عنوان آخرین پرسش، تغییر و تحولات جاری موسسه حکمت و فلسفه را چگونه ارزیابی می کنید و چه فرایندی را برای آینده آن پیش بینی می کنید؟

دکتر دینانی – من در این باب فعلا صحبتی نمی کنم.

 

یحیی مقدسان

 

پایان پیام/

 

 

 

 

کد خبر 63736

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha