روایت قصه معلمی که به دانش آموزی کلیه داد

خبرگزاری شبستان:برنامه ماه عسل با اجرای احسان علیخانی با روایت قصه معلمی ایثارگر بر روی آنتن رفت.

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان، برنامه ماه عسل با اجرای احسان علیخانی بر روی آنتن رفت.

 

میهمان برنامه ماه عسل، معلمی از اهل تاکستان قزوین بود.  او از 4 سالگی به مدرسه رفته بود. از سوم راهنمایی هنگامی که به دانشسرا می رود، استخدام وزارت آموزش وپرورش می شود. 16 سالگی عاشق دختر 12 ساله ای می شود و از او خواستگاری می کند، پس از 4 سال او در سن 18 سالگی با آن دختر زندگی خود را آغاز می کنند.

 

هنگامی که به سمت زنجان برای معلمی می رود، سوار اتوبوسی میشود، ردیف اول  کنار پیرمردی می نشیند، آن پیرمرد از خاطره های دور می گوید، یک ساعت می گذرد، تصمیم می گیرد به انتهای اتوبوس برود تا کمی استراحت کند. دراین هنگام اتوبوس چپ می کند، آقای حاجی زاده بیهوش می شود.

 

تمام مسافران در آن حادثه  فوت می کنند، او را نیز به سرد خانه می برند، متوجه می شوند، زنده است و به بیمارستانی در تهران منتقل می شود. او به خانواده اش چیزی نمی گوید. برای  مرخصیش از بیمارستان از دوستش کمک می گیرد.

 

وقتی به خانه خود می رود، زنده بودنش را یک معجزه می داند و می گوید: همیشه خودم را جای کسانی قرار می دهم که در آن اتوبوس از مردند، همیشه به این فکر می کنم که خدا حکمتی داشته که این عمر دوباره را به من داده است. انجمن حمایت از بیماران کلیوی در مسیر کارم قرار داشت. پس از آنکه  زنده ماندم، تصمیم گرفتم کاری کنم. شنیده بودم یکی از دانش آموزان در  روستایی به کلیه نیاز دارد. به این انجمن مراجعه کردم و «روح الله» را به من معرفی کرند. یکی از کلیه هایم را به او که 11 سال سن داشت  اهداد کردم. 16 سال می گذرد تاکنون دچار بیماری نشده ام.

آقای حاجی زاده این موضوع را به هیچ یک از اعضای خانواده اش نگفته بود. تنها همسرش می دانست.  نمی خواست معنویت این کار را از دست بدهد.

 

یکی دیگر از میهمانان برنامه ماه عسل، روح الله است او نیز درباره ی آقای حاجی زاده می گوید: ایشان به هیچ یک از اعضای خانواده اش نگفته بودند که به بنده کلیه اهدا کرده اند، به همین دلیل به بهانه هایی که خانواده ام مطلع نیستند اجازه ملاقات نمی دادند.  سال گذشته تصمیم گرفتم به دیدن آقای حاجی زاده بروم، وقتی رفتم ایشان دوبار مرا بغل کردند. ایشان فرشته زندگی من هستند. 11 سالگی من پر از نا امیدی و دیالیز بود. ایشان جان مرا نجات دادند. در حال حاضر عضو تیم ملی پیوند اعضای تنیس روی میز هستم و تیرماه به اسپانیا اعزام می شوم.

 

در میان برنامه ماه عسل، تیزری از آقای حاجی زاده نشان داده می شود، او در عسلویه زندگی می کند، درآمد معلمی زندگیش را تامین نمی کند و مستاجر است. مجبور است بعد ازظهر ها با نیسان کار کند.

 

میهمان دیگر برنامه ماه عسل میثم است، او نیز درباره ی وضعیت خود روایت می کند؛ در حاضر  فارغ التحصیل دکترای تئاتر در دانشگاه تهران هستم. کبدم نارسا بود و بنده پیوند کبد کرده ا م. طرح های پژوهشی بسیاری انجام می دادم. طرحی پژوهشی بود که نتیجه اش کتاب قطوری شد. پول نداشتیم که کل کتاب را در یک جلد منتشر کنیم. ناشر هم به ما گفت که کتاب را در چند جلد منتشر می کند. من نویسنده ی جلد اول بودم. وقتی جلد اول چاپ شد نام من به عنوان نویسنده در کتاب ذکر شد. در جلد دوم نامم به رده های آخرِ نویسندگان رفت. من اعتراض کردم که چرا اسم من را در جایگاه درستش نزده اید. اما دیدم که در جلد سوم هم نامم در رده ی آخر نویسندگان است و در جلد چهارم دیگر هیچ اثری از نامم نبود.

 

او ادامه داد: این فشارهای عصبی باعث شد زخم معده بگیرم. پیش دکتر رفتم و گفت کبدت هم مشکل پیدا کرده است. بعد از مدتی در بیمارستان بستری شدم و وقتی یکی از پزشکان من را معاینه می کرد، گفت تو چطور زنده ای که کبد نداری.

 

به بیمارستان امام خمینی(ره) منتقل شدم و در کمتر از 12 ساعت عمل پیوند کبد را برای من انجام دادند. عمل نخست من پس زد و بعد از پیوند مجبور شدند که کبد را بیرون بیاورند. شب 9 آذر 1394 پیوند اول و 10 آذر 1394 پیوند دوم انجام شد. درست شب اربعین حسینی بود. خانم جوانی تصادفی کرده و مرگ مغزی شده بود. پیوند دوم انجام شد. خانواده کسی که به من پیوند اعضا کرده است را نمی دانم کجا هستند اگر مرا می بینند، دوست دارم دست پدر و مادر را ببوسم و بگویم روح دخترشان زنده است.

کد خبر 635909

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha