روایت قصه خلبان، آقای دکتر و ساجد در برنامه ماه عسل

خبرگزاری شبستان: دهمین قسمت از برنامه ماه عسل با سوژه‌ای با روایت قصه نوع‌دوستی هموطنان نسبت به یکدیگر بر روی آنتن رفت.

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان، دهمین قسمت از برنامه ماه عسل با اجرای احسان علیخانی بر روی آنتن رفت. میهمان این برنامه کاپیتان عشایری بود. او درباره خود می گوید از کودکی علاقه داشتم خلبان شوم، خانواده ام به ویژه مادرم راضی نبود اما آنان را راضی کردم.

 

عشایری ادامه می دهد: اولین باری که پرواز کردم 25 سالم بود. تاکنون نیز خلبان هستم و سه ماه دیگر بازنشسته می شوم.

 

این خلبان بیان می کند: برای من پرواز دارای آرامش است، هنگامی که اوج می گیرم و از بالا زمین را می نگرم همه چیز خیلی کوچک است و من نیز در مقابل آن چیزی نیستم.

 

قصه ای که خلبان عشایری را به برنامه ماه عسل کشانده است به پروازی که از اهواز به مقصد شیراز داشت، باز می گردد. هنگامی که باید از اهواز به مقصد شیراز پرواز می کرد به او اطلاع می دهند که بچه 13 ماهه ای در تصادفی دستش قطع شده است و اگر به شیراز نرسد دیگر پیوند نمی توان زد.

 

او در این باره نیز می گوید: هنگامی که این موضوع را شنیدم گفتم منتظر می شویم تا بچه به این پرواز برسد، به تمام مسافرانی که در هواپیما نشسته بودند نیز گفتیم همچین موضوعی پیش آمده است و آنان هیچ انتقاد و گلایه ای نکردند بلکه با ما همراه بودند.

 

عشایری با صراحت ادامه می دهد: من مجوز نداشتم، باید پزشک هوایی در هواپیما حضور داشت که این اتفاق نیز نیفتاده بود. رییس ایستگاه آسمان در اهواز تلاش کرده بود که این بچه را زودتر به ما برساند، همزمان نیز با برج اهواز تماس گرفتم و آنان کمک بسیاری کردند، بچه نه بلیت داشت و به من خبر دادند که این بچه تنها نیم لیتر بیشتر خون در بدنش نیست، با این حال با برج هماهنگ کردم که طرح پرواز ما را تمدید کند. همچنین برای پرواز به شیراز با برج مراقبت هماهنگ کردم تا از مسیر خصوصی اجازه پرواز دهد.

 

این خلبان بیان می کند: این بچه همراه پدرش با یک دست قطع شده که رییس ایستگاه آسمان سرم او را در دست گرفته بود به سمت هواپیما می دویدند.

 

دکتر لیاقت، پزشکی که از شیراز با او هماهنگ کرده بودم به من گفت: اگر بیشتر از 6 ساعت شود دیگر نمی توانیم پیوند دهیم به تمام کارها سرعت دادیم و در نهایت به شیراز رسیدیم و در آنجا دو باند به ما دادند وقتی پارک کردیم دیدم برانکارد کنار هواپیما است، ما یک زنجیره بودیم که توانستیم این کودک را به بیمارستان برساند.

 

او تصریح می کند: زمان پرواز اهواز به شیراز یک ساعت و 5 دقیقه تا یک ساعت و 20 دقیقه است. ما 50 دقیقه ای به فرودگاه اهواز رسیدیم من همراه این کودک به بیمارستان رفتم تا ببینیم چگونه رسیدگی می کنند که تمام عوامل بیمارستان نیز منتظر ما بودند.

 

او ادامه داد: کودک 8 ساعت در اتاق عمل بود، دکتر به من گفت که 24 ساعت باید بگذرد تا دست هایش کبود نشود، این 24 ساعت برای من 20 سال گذشت. پس از آن که دست پیوند خورد دکتر گفت که باید یک هفته دیگر نتیجه را ببینیم که باز من بسیار نگران بودم و همسرم نیز برای دیدن ساجد آمد.

 

در بخش دوم برنامه، دکتر قیامت، پزشک این قصه نیز روبروی احسان علیخانی نشست و درباره این داستان گفت: تلفنی به من از سوی دوستان خانواده ساجد زنگ خورد و گفتند کودکی دستش را در یک تصادف از ناحیه بازو از دست داده و اکنون 4 ساعت از این حادثه گذشته است. گفتم اگر 6 ساعت از زمان قطع گذشته باشد دیگر نمی توان پیوند زد، باید با سریع ترین اقدام این بچه به شیراز برسد، باورم نمی شد که بتوانند ساجد 13 ماهه را به شیراز برسانند و با خودم نیز فکر می کردم آیا می توانم از پس این کار برآیم. نیم ساعت بعد تلفن ناشناسی به من زنگ زد که خلبان عشایری بود و گفتند آیا شما آمادگی عمل دارید و به این کودک پذیرش داده اید که این موضوع را تایید کردم و هنگامی که فکر کردم این کودک اگر بزرگ شود و دست او قطع باشد ناراحت می شدم و از ته دل دعا می گویم هرچه زودتر به بیمارستان برسم. خلاصه ساجد به شیراز رسید، فشارش پایین بود، حالت بی حالی داشت همان زمان هماهنگ بودم تا تمام پرسنل در اتاق عمل باشند، آمبولانس نیز پای هواپیما فرستادم تا بیمار را بیاورند و عمل ساجد 8 ساعت به طول انجامید.

 

کاپیتان عشایری به دنبال صحبت های دکتر قیامت می گوید: در مسیر پروازی که می آمدیم مرکز کنترل ما تلفنی با بیمارستان در تماس بودیم و با ما هم از طریق رادیویی تماس گرفته می شود و از همین طریق با کمک پدر ساجد تمام فرم های بیمارستان پر شد.

 

در پایان برنامه، ساجد در بغل پدر که اکنون دو ساله اش شده بود پا به صحنه برنامه ماه عسل می گذارد و خلبان عشایری و دکتر قیامت با وجد به سوی آنان می روند.

 

پدر ساجد بیان می کند: در خوزستان هنگامی که همسرم با پدرش و برادرم به همراه ساجد در ماشین بودند در 20 کیلومتری ماهشهر تصادف می کنند و ساجد دستش قطع می شود. مادر ساجد می گوید وقتی بچه را بغل می کند ساجد دست راستش را دور گردن مادرش می اندازد و این موجب می شود تا گردن مادر ساجد آسیب نبیند. پسرم سپر گردن مادرش می شود. هنگامی که مطلع شدم ساجد را به بیمارستان انتقال دادیم و دیدم دستش قطع شده است حال و هوای عجیبی داشتم، کاری که آقای دکتر و خلبان عشایری بودند دینی است بر گردن من که نمی دانم چگونه ادا کنم و تا عمر دارم این دین بر گردنم می ماند.

کد خبر 634199

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha