به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان، سومین قسمت از برنامه ماه عسل در سومین روز از ماه مبارک رمضان با اجرای احسان علیخانی بر روی آنتن رفت.
طلاق یکی از آسیب اجتماعی که آمار آن نیز کم نیست به عنوان سوژه برنامه ماه عسل قرار گرفت .
مهمان برنامه ماه عسل علی 33 ساله است. البته این عددی است که درشناسنامه اش ثبت شده است. چهره این مهمان برنامه خیلی بیشتر از عددی که گفته است نشان می دهد. به همین موضوع احسان علیخانی واکنش نشان می دهد و می گوید: یعنی شما دوسال هم از من کوچکتر هستید اما معذرت می خواهم که خیلی رک می گویم بیشتر از 33 سال به به شما می خورد.
علی در پاسخ به واکنش مجری برنامه می گوید: سختی هایی کشیده ام که شاید شما و امثال شما تجربه نکرده اید.
وی ادامه می دهد: حداقلش این است که سایه پدر و مادر بالای سرتان بوده است. کسی بوده که اگر شب دیر می آمدید بازخواستتان می کرد. اما من باید خودم، خودم را بازخواست می کردم. این نقش ها را برای خودم بازی کردم و شاید به همین دلیل پیر شده ام.
علی روایت خانواده ای که در آن بزرگ شده است را اینگونه می گوید: در خانواده ای بزرگ شده ام که مشکل مالی نداشتیم و مرفه بودیم. در خانه ای هفت هزار متری بزرگ شدم. جایگاه خانوادگی مان هم بسیار مناسب بود. راحت بگم که شاهزاده ای زندگی کرده ام.اما این دوران شاهزاده ای تا 13 سالگی من ادامه داشت.
علی دارای یک برادر و خواهر بزرگتر از خود است.پایان دوران شاهزادگی علی از هنگامی آغاز می شود که پدر و مادر علی از هم طلاق می گیرند.
او دراین باره با صراحت می گوید: پدر و مادرم در 13 سالگی از هم جدا شدند. اینجا بود که داستان تغییر کرد. از یک سال و نیم قبل از سن 13 سالگی مشاجراتی میان پدر و مادرم بود که مرا هم درگیر کرده بود. بچه ی کوچک خانواده بودم ونازم خریدار داشت اما این دعواها باعث شد تا مهر پدر و مادرم نیز نسبت به من کم شود.
مهمان برنامه ماه عسل ادامه می دهد: مدام فکر می کردم که حق با چه کسی است و من باید چه کسی را انتخاب کنم. هر شب به این فکر می کردم که مادرم یا پدرم را انتخاب کنم. خواهرم یا برادرم را؟
او اضافه می کند:در زنگ های تفریح مدرسه به جای بازی به مشاجرات شب گذشته میان پدر و مادرم فکر می کردم. دوم و سوم راهنمایی بچه ای شر شدم که هیچ بچه و معلمی در مدرسه به من کاری نداشت. از آنجا که پدرم با نفوذ بود کسی هم با من کار نداشت.با موی بلند به مدرسه می رفتم. با موتور می رفتم. دعوا می کردم.
علی تاکید می کند: مرز تبدیل شدن از بچه ای گوشه گیر به بچه ای شر، از زمانی بود که مادرم خانه ما را ترک کرد.
او بیان می کند: بچه های طلاق از این سوال متنفرند که پدر و مادرت چرا از هم جدا شدند. خیلی ها از ما این سوال را می کنند. بقال، راننده، همسایه و فامیل همه و همه سوال می کنند.
مهمان برنامه ماه عسل ادامه می دهد: وقتی خواستگاری رفتم، ازم سوال کردند که چرا پدر و مادرت از هم جدا شدند. وقتی من می خواهم داماد شوم، نمی توانم پاسخگوی عملِ پدر و مادرم باشم.
او ادامه می دهد: ضمانت این که شبیه پدر و مادرم نشوم این است که از زندگی آنان درس گرفته ام. خوبی ها و بدی های زندگی پدر و مادرم را دیده ام و به طور حتم می توانم زندگی ام را بهتر از هر کس دیگری نگه دارم و اداره اش کنم.
علی می گوید: بعد از جدایی پدر و مادر دو سال پیش پدرم بودم و بعد پیش مادرم رفتم. در آن زمان سن قانونی نداشتم، اما خواهر و برادرم مادرم را انتخاب کردند. بعدها من هم مادرم را انتخاب کردم. تلاش ما سه فرزند هم برای سامان به زندگی نتیجه نداشت. هیچ کدام از نزدیکان هم تلاش مثبتی نداشتند. همه دخالت هایی کردند که زودتر این جدایی شکل بگیرد.
او درباره ی قضاوت خود از جدایی پدر و مادر می گوید: برای طلاق، از پدرم بیشتر ناراحت و عصبانی بودیم. چرا که پدر قدرتمندتر بود. برادرم چهار سال و خواهرم 3 سال از من بزرگتر است. ما چهار نفر به آپارتمانی 70 متری آمدیم. یک شبه از آن خانه ی 7 هزار متری به آپارتمان 70 متری آمدیم.
او همچنان از زندگیش روایت می کند و می گوید: زمانی که پیش مادرم آمدم آن شیطنت هایم نیز رفت، آدمی گوشه گیر و با دستور پزشک مصرف کننده ی قرص های اعصاب شدم. از یک سال قبل از جدایی پدر و مادرم پیش روانپزشک رفتم و برایم آرام بخش تجویز کرد. وقتی پیش مادر آمدیم این مسئله شدت گرفت. چون دیگر چیزهایی که در گذشته داشتم را نداشتم. پدرم، سفره ی دورهمی و البته بحث مادیات نیز بود که دیگر نداشتم.
علی تاکید می کند: تردید در انتخاب داشتیم اما نمی خواستیم مادرمان هم تنها باشد.
او ادامه می دهد: من 9 سال زیر نظر پزشک بودم. روز به روز مصرف بیشتر و بیشتر میشد. 19 سالم بود که خواستم همه چیز را تمام کنم. شب بله برون دخترخاله ام بود که فشارهای زیادی را متحمل شدم. در آن مراسم خودم، برادرم و خواهرم را دیدم اما پدرم را ندیدم. در آن شب هر کسی رسید از من پرسید بابات کجاست، کی دیدیش؟ میاد پیشتون؟ در مجلس جشن از من این سوال ها را می کردند. حتی الان هم باید توضیح بدهم. به کسی که سال به سال من را نمی بیند، باید جواب سوال ها را بدهم.
او افزود: اون شب رفتم خانه و قرص هایم را خوردم، با خودم فکر کردم که در بله برون خواهرم چه می شود؟ آیا آنجا پدرم آنجا می آید؟ آیا در مراسم جشن خودم هم می آید؟
شروع کردم به قرص خوردن تا بخوابم و این قرص خوردن ها را ادامه دادم و قرص های زیادی خوردم. در همان شرایط به دوستم زنگ زدم و از او کمک خواستم و در نهایت هم دوستم من را نجات داد.
مهمان برنامه ماه عسل ادامه می دهد: حرف ها و نگاه مردم، نبود پدرم، سختی هایی که مادرم می کشید و فکر کردن به آن چیزهایی که قرار است سر خواهر و برادرم و خودم بیاید، باعث شد که آن شب تصمیم به خودکشی بگیرم و ترس از مرگ باعث شد که از دوستم کمک بخواهم.
خوشحالم که به خیر گذشت. آن کار من احمقانه بود.اکنون از عمل خود عصبانی هستم.
علی تاکید می کند: بعد از آن ماجرا یک هفته کما بودم که از من قطع امید کردند. یک سال فراموشی کامل داشتم. آن سال برای خانواده ام بسیار سخت گذشت. در آن یک سال برای خواهرم خیلی سخت گذشت. دست خواهرم را می بوسم و از او تشکر می کنم. شب و نصف شب من اذیت می کردم.
او ادامه می دهد: در یک کلینیکی عوارض مصرف هروئین را زده بود و دیدم، تمام عوارض آن را دارم درصورتی که من هروئین مصرف نمی کردم.وقتی رفتم پیش دکتر به من گفت که شما با آدم هروئینی هیچ تفاوتی ندارید. ازفرداش که پیش دکترم رفتم، گفتم دیگر قرص نمی خورم. گفت عوارضی دارد. اما من همه قرص ها را دور ریختم.
علی از کار هایی که کرده است نیز اینگونه می گوید: شرکت بسته بندی قند خورد شده ی یزدی را راه اندازی کردم. با 45 هزار تومان کارم را آغاز کردم. در یک سال تمام یزد و سال بعدش تهران من را شناختند. تا سال 1386 کارم خوب بود و دیگر نتوانستم رقابت کنم. رقبایی با سرمایه سنگین آمدند و من مجبور به فروش بِرندم شدم.
او ادامه می دهد: بعد از آن سراغ کار معامله ماشین رفتم. چون کار پدرم بود. سال 1391 بود که ورشکست و خانه نشین شدم 6 ماه از خانه بیرون نیامدم. در آن شش ماه تصمیم گرفتم که گروهی در فضای مجازی بزنم و بچه هایی که شرایطشان مثل من بود را دور خودم جمع کنم. خیلی استقبال شد و چند ماه که گذشت خانمی دانشجوی روانشناسی از یزد به من پیام داد که شما خودت افسرده هستی. گفتم بله، هستم. از من خواست پیش روانشناس بروم.
علی اضافه می کند: پیش که رواشناس رفتم که خود را دکتر نوشیروانی معرفی کرد و 45 دقیقه به من برای صحبت کردن وقت داد که 4 تا 45 دقیقه شد و تا سه ماه هفته ای یک بار پیش این رواشناس می رفتم. وضعیتم که نرمال شد من را به انجمن نشاط یزد معرفی کرد. در آنجا خانم دکتر ذوالفقاری خیلی به من کمک کرد.
درپایان برنامه مادر علی در کنار پسرش می نشیند و می گوید: علی از بچگی فرق داشت. نقاشی هایی می کشید که من متوجه نمی شدم. روزی نقاشی آمد و نقاشی های علی را دید و گفت که این بچه ی شما مشکل دارد. این را از رنگ هایی که علی انتخاب کرده بود فهمید.
علی نیز می گوید: خانم دکتر خیلی با من حرف زد و علی گذشته مُرد و علی دیگری متولد شد. توانست «نه» بگوید. 80 درصد رفتارهایم نشات گرفته از طلاق پدر و مادرم بود و بقیه اش تقصیر خودم بود.بچه های طلاق تا جایی که می توانند باید خودشان خودشان را بشناسند. اگر نمی توانند بروند و با مشاور صحبت کنند. الزاما کسی که پیش مشاور می رود دیوانه نیست.
سپس مادر علی تاکید می کند: اگر بچه ها را نداشتم حتما جدا میشدم. اما چون بچه ها بودند، تجربه من نشان داد که باید خیلی بیش از این کوتاه می آمدم. کوتاهی ما این بود که وقتی وارد دعواهای خودمان می شدیم فقط خودمان را می دیدیم. من و همسر سابقم فقط به خودمان فکر می کردیم.
علی نیز پس از صحبت های مادر می گوید:این روزها کمپین بچه های طاقت را راه اندازی کرده ایم. من می خوام علی دیگری وارد اجتماع نشود. علی دیگری دست به خودکشی نزند.
در برنامه ماه عسل، کلیپ چند ثانیه ای از کودکی پخش شد که عضو کمپینِ علی است و پدر و مادرش از هم جدا شده اند.قرار شد این کودک مهمان امشب برنامه ماه عسل باشد.
علی در پایان گفت: الان سرشار از عشقم و زندگی را دوست دارم.
پیامک های انتقادی از رفتار و درک نکردن علیخانی از روایت مهمانش روانه برنامه ماه عسل شد و مهمان برنامه نیز خطاب به علیخانی گفت که شما نمی توانید ما بچه های طلاق را درک کنید و احسان علیخانی در پاسخ کمی تامل کرد و گفت: زیاد قائل نیستم که افرادی مثل من از زندگی خصوصی خود بگویند، چرا که ما از رنگ کت و شلوارمان هم قضاوت می شویم، ولی شما حداقل آن 13 سال را تجربه کردی که من همان را هم تجربه نکردم.
نظر شما