خبرگزاری شبستان-کرمان
"ماه ساقی" همان غزل- مثنوی معروفی است که حامد حسینخانی-شاعر جوان کرمانی- به دنبال نذری که داشت آن را در وصف حضرت ابالفضل العباس (ع) و به تصویر کشیدن حادثه ظهر عاشورا سرود.
این غزل در سفر رهبر معظم انقلاب در اردیبهشت سال 84 به استان کرمان، توسط سراینده آن-حامد حسینخانی- در محضر ایشان قرائت شد و بارها تحسین و تمجید معظم له را برانگیخت تا جایی که دفتر حضرت آیت الله خامنه ای در چندین شب شعر که با حضور رهبر فرزانه انقلاب برگزار شد برای حضور حسین خانی هم دعوت کرد.
اکنون به مناسبت خجسته زاد روز باسعادت قمر بنی هاشم شعر "ماه ساقی" بازنشر و تقدیم خوانندگان می شود:
ماه ساقی:
آب، این رهگذر خستۀ جاری در خاک/ آسمانی است که افتاده زمانی بر خاک
آفتابی است که در خاطرۀ شبها ماند/ بوسۀ نیمه تمامی است که بر لبها ماند
آب عکسی است که در چهرۀ جام افتادست/ آهویِ تازه خرامی است که به دام افتادست
آب،پیش از عطشِ خاک، نمایان بودست/ جوهرِ زخمیِ خودکارِ خدایان بودست
آب، بادی است که از ماه به مریخ وزید/ در زمین،خون شد و از پیکرِ تاریخ چکید
آمد و آمد وآئینۀ چشمِ همه شد/ عاقبت مایۀ شرمندگیِ علقمه شد
نخلها نعره کشیدند که اینجا باغی است/ آه! در حافظۀ آب چه ظهرِ داغی است
داغِ آن ظهر چه با سینۀ دریا می کرد/ دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
ظهر بود و عطشِ فاجعه یاغی شده بود/ ماهِ دریا نفسِ قافله، ساقی شده بود
ماه ساقی، به حرمخانۀ خون آمده بود/ آتشی بود که از خیمه برون آمده بود
مشکهایِ تهیِ خسته نگاهش کردند/ کودکانِ حرم آهسته نگاهش کردند
بر لبش، تشنگیِ شرجیِ صد جام وسبوست/ آن سفرکرده که صد قافله دل همرهِ اوست!
لشکرِ شام، فغان کرد که سردار آمد! / بگریزید! که آن شیرِ علمدار آمد
ساعتی رفت که از لشکریان خوُد انداخت/ نظری بر لبِ خشکیدۀ آن رود انداخت
آه ای قافله سالارِ جوانمردِ حسین(ع)!/ آه ای ماهِ تماشائیِ شبگردِ حسین(ع)!
رود می خواست تو با خاطر شادش برسی/ آب در چشم ِتو زل زد که به دادش برسی
آب را ریختی و فصلِ شکوفایی بود/ “خاک بر سر” شدنِ آب، تماشایی بود
آب، آن روز نمی مرد و تقلّا می کرد!/ جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد!
آب در سینۀ خود شعلۀ آهی انداخت/ ماه ساقی، به سویِ خیمه نگاهی انداخت
ساقی آن روز سبویِ همه را خالی کرد/ مَشک بر شانۀ او گریۀ خوشحالی کرد
چه نجیبند غریبان که جدا می مانند! /دست هایی که لب علقمه جا می مانند!
مشکِ آبی، که چه لبهاست همه بیمارش!/ هر کجا هست خدایا به سلامت دارش!
آه ای قافله سالارِ جوانمردِ حسین(ع)! / آه ای ماهِ تماشائیِ شبگردِ حسین(ع)!
مَشک را بُردی وصد زخم کبود آوردی/ و دو بازو که نه! انگار دو رود آوردی!
خیمه ها منتظرِ برقِ نگاهت بودند/ همۀ چلچله ها چشم به راهت بودند
تیغهایی که به سوی تو هجوم آوردند/ همگی از همه سو پشت و پناهت بودند
عطشِ رود به فرمانِ تو جاری شده بود/ نخلهایِ عطش آلوده، سپاهت بودند
چه کمان ها که به دنبال کمین می گشتند/ تیرها، در به درِ چشمِ سیاهت بودند
کودکانِ حرم آن روز همه دانستند/ خیمه ها، سوختۀ آتشِ آهت بودند
تیغها مثل هلال آمده بودند، برون/ زخمها ،خیره به آن صورتِ ماهت بودند
تو به لب تشنگیِ تیغ محبّت کردی!/ آبهایِ کفِ آن رود، گُواهت بودند
آب ، این رهگذرِ خستۀ جاری در خاک/ آسمانی است که افتاده زمانی بر خاک
آب از آن روز دلی را به دوا شاد نکرد/ یاد باد آنکه زِما ، وقتِ سفر یاد نکرد
آب ازآن روزبه خونخواهیِ جام آمده است/ آب، زخمی است که از کوفه به شام آمده است!
نظر شما