عشق به امام  و  وطن مرا به جبهه های جنگ کشاند

خبرگزاری شبستان: جانباز گیلانی از حال و هوای آن روزهای جنگ و نحوه مجروحیتش می گوید.

علی جوانبخت، جانباز گیلانی یکی از فعالین فرهنگی استان، در گفتگو با خبرنگار شبستان از حال و هوای آن روزهای جنگ و نحوه مجروحیتش می گوید. وی متولد سال 40 در روستای شهرستان است که برای نخستین بار در 20 سالگی، عازم جبهه های جنگ شد. وی نخستین رزمنده‌ایی بود که به همراه پسرعموی خود حمید رنجی از روستای شهرستان برای نبرد با بعثی‌ها وارد میدان شد و همین شجاعت و دلاورمردی او باعث شد تا الگویی برای جوانان روستا شده و دیگران نیز عازم مناطق عملیاتی شوند.

 

جوانبخت با بیان اینکه برای نخستین بار شهریور سال 60 به جبهه اعزام شدم افزود: پس از گذراندن دوره آموزشی، اوایل مهر همزمان با عملیات آزادسازی آبادان به منطقه اعزام شدم و عملیات«ثامن الائمه» در پنجم مهر که طی آن توانستیم آبادان را از چنگ دشمن آزاد کنیم، نخستین تجربه حضورم در جبهه بود که با پیروزی برای رزمنداگان ایرانی همراه بود.

 

وی با تصریح اینکه بعد از این عملیات، درخواست مرخصی داده و به به زادگاهم برگشتم و به پابوس امام رضا(علیه السلام) رفتم اذعان کرد: بعد از اتمام مرخصی به مناطق عملیاتی غرب کشور اعزام شدم. غرب کشور در آن سال‌ها حالت عجیبی داشت، به بوکان که یک ماه بود ازدست نیروهای حزب دموکرات آزاد شده بود، اعزام شدیم و هر روز در کوچه پس‌کوچه‌های شهر با نیروهای مخالف درگیری داشتیم. بعد از سه ماه درگیری در بوکان، برای ماموریت آزادسازی جاده شاهین دژ به بوکان که در دست دموکرات‌ها و کومله بود، آماده نبردی سخت شدیم. قبل از اعزام، نیروهای اطلاعاتی- عملیاتی برای شناسایی به منطقه رفتند اما هنگام بازگشت از علیات تفحص، خندان بودند وقتی علت را پرسیدیم، گفتند: تمام سنگرهای دشمن خالی بود. از محلی‌ها علت را جویا شدیم گفتند: آنها فهمدیدند لشکری که آبادان را آزاد کرد برای این عملیات اعزام شده و از ترس گریختند.

 

این جانباز گیلانی با بیان اینک همزمان با اعزام من به غرب، حمید برای شرکت در عملیات چزابه به جنوب اعزام شد، گفت: حوالی اسفند سال 60 در منطقه اورامانات مریوان، در عملیات محمد رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم) جهت آزادسازی 13 روستای منطقه از دست دموکرات‌ها بودم که نامه‌ یکی از دوستانم در سپاه انزلی به دستم رسید نامه را خواندم وقتی کاغذ را برگرداندم اعلامیه شهادت حمید، پسرعمویم بود که با هم به منطقه اعزام شده بودیم. حال غریبی داشتم همین جدایی در عملیات موجب جدایی ما از هم و شهادت وی شد.

 

جوانبخت در ادامه به حضور خود در جبهه اشاره و بیان کرد: در مجموع یک هزار و 820 روز در منطقه بودم و صحنه های بسیاری از زخمی شدن همرزمانم تا شهادتشان را دیدم.

 

این یادگار دفاع مقدس افزود: کسانی که در خط انقلاب بودند و امام، مقتداشان بود اینگونه فکر نمی کردند و عملشان براساس اعتقاداتشان و عشق به وطنشان بود.

 

وی با بیان اینکه در عملیات‌های مختلفی مانند آزادسازی آبادان، عملیات محرم، عملیات کربلای 1، آزادسازی مهران، آزادسازی موسیان، دشت عباس و عین خوش، شرهانی و زبیدات عراق حضور داشتم تصریح کرد: در عملیات آبادان و محرم بر اثر ترکش خمپاره مجروح شدم.

 

این جانباز 30 درصد گیلانی در مورد چگونگی مجروحیتش گفت: با چند نفر از همرزمان پشت خاکریز بودیم، خاکریز اول دشمن را گرفته بودیم که خمپاره‌ایی پشت خاکریز و چند متری ما منفجر شد و موجب مجروحیتم از ناحیه پا شد.

 

وی ادامه داد: در مرحله سوم عملیات محرم از ناحیه دست مجروح شدم و در عملیات والفجر 6 بر اثر صدای مهیب انفجارها پرده گوشم پاره و از ناحیه گوش راست 75 درصد شنوایی‌ام را از دست دادم.

 

جوانبخت به بیان خاطره‌ایی از اولین اعزامش به جبهه اشاره و با بیان اینکه شرایط ناامن کشور در آن دوران موجب ترس بسیاری از مردم شده بود گفت: در اولین اعزامم با توجه به شرایط ناامن کشور و ترس مردم به ویژه در روستاها که وسایل ارتباطی چندان نبود وقت خداحافظی از پدر و مادر و سایر اقوام، یکی از همسایه‌هایمان که برای بدرقه آمده بود خطاب به خانواده‌ام گفت: ما جرات نداریم تا امامزاده هاشم(منطقه‌ای در جاده رشت به تهران) برویم آن وقت شما پسرتان را به جبهه می فرستید؟!

 

این جانباز روستای شهرستان به بیان خاطره‌ای از عملیات محرم پرداخت و اظهار کرد: در شب عملیات هوا مهتابی بود و همه نگران بودند که با توجه به مسطح بودن زمین، دشمن ما را ببیند. ما به سه گردان تقسیم شده بودیم که دو گروه دیگر مسیرشان نسبت به خاکریز دشمن نزدیکتر بود و ما 50 متر عقب تر بودیم و آنها زودتر به مقصد رسیدند و ما چند دقیقه دیرتر رسیدیم. دشمن گردان ما را پشت خاکریز دید و شروع به تیراندازی کرد که دوستم در سمت راست بر اثر گلوله مستقیم دشمن شهید شد و همرزم سمت چپم نیز همینطور و من توانستم خودم را به خاکریز دشمن برسانم.

 

وی خاطرشان کرد: قبل از حرکت، رزمندگان دعای توسل خواندند و به محض حرکت، ابرسیاهی بالای سرما شروع به بارش کرد و همه کسانی که در این عملیات شرکت کردند این صحنه را یادشان است و آن را از امدادهای غیبی می‌دانند.

 

جوانبخت به مقایسه جوانان امروز با جوانان جبهه و جنگ پرداخت وبا بیان اینکه جوانان امروز نیز مانند جوانان دفاع مقدس هستند، گفت: جوانان امروز با جوانان زمان ما تفاوت چندانی ندارند، جوان باید خودش با مطالعه کتاب و  تاریخ اسلام و شنیدن نصایح بزرگان راهش را انتخاب کند و در مسیر الی الله گام بردارد.

کد خبر 625811

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha