سیمای او تجلی اراده و مقاومت و تلاش و پیكارش همواره الهام بخش رزمندگان بود

خبرگزاری شبستان: هشتم اردیبهشت‌ماه سالگرد شهادت حسن شفیع‌زاده فرمانده توپخانه سپاه و قرارگاه خاتم‌الانبیا (ص) می‌باشد. وی مردادماه سال ۱۳۳۶ در تبریز متولد شد و تحت تربیت پدر و مادری مومن، متدین و مقلد امام، پرورش یافت.

به گزارش خبرگزاری شبستان از تبریز، هشتم اردیبهشت‌ماه سالگرد شهادت حسن شفیع‌زاده فرمانده توپخانه سپاه و قرارگاه خاتم‌الانبیا (ص) می‌باشد. وی مردادماه سال ۱۳۳۶ در تبریز متولد شد و تحت تربیت پدر و مادری مومن، متدین و مقلد امام، پرورش یافت. از همان کودکی در مجالس دینی از جمله برنامه‌های سوگواری امام‌حسین (ع) حضور داشت. در ۱۲ سالگی از نعمت پدر محروم شد.


پس از اخذ دیپلم به سربازی اعزام شد و همزمان با اوج‌گیری انقلاب اسلامی، در سایه‌ی رهنمودهای حضرت امام‌خمینی (ره) با روحانیون معظم در تبعید، همچون آیت‌الله مدنی و آیت‌الله دستغیب در تماس بود. داخل پادگان، فعالیت‌های زیادی جهت راهنمایی و خنثی کردن تبلیغات حکومت نظامی انجام می‌داد و در همان حال به پخش پیام‌ها و اعلامیه‌های حضرت امام‌خمینی (ره) در داخل و خارج پادگان نیز می‌پرداخت.


او با شور غیرقابل وصفی در روزهای سرنوشت‌ساز ۲۱ و ۲۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷، برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی فروگذار نبود.


بعدها به دنبال تشکیل سپاه، اولین هسته‌ی مسلح سپاه را پی‌ریزی کرد و در سمت مسئول عملیات سپاه تبریز در سرکوبی خوانین، اشرار آذربایجان و حزب خلق مسلمان نقش فعالی داشت. به‌خاطر ارادتی که به حضرت آیت‌الله مدنی داشت، مسئولیت حفاظت از بیت معظم‌له را نیز بر عهده گرفت. سال ۱۳۵۹ پس از هجرت از تبریز در سپاه ارومیه با آقامهدی باکری به نبرد با حزب دمکرات پرداخت.


با شروع جنگ تحمیلی و محاصره‌ی آبادان، با یک دسته خمپاره‌انداز که تحت مسئولیت مهدی باکری اداره می‌شد، به جبهه‌ی جنوب شتافت.


او همراه تعدادی دیگر از رزمندگان برای حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقات چندین روزه، از طریق ماهشهر به‌وسیله لنج از راه “خورموسی” خود را به این شهر رساند و در ایستگاه هفت مستقر گردید. بعدها با فرمان امام‌خمینی (ره) مبنی بر شکستن حصر آبادان، نقش تاریخی خود را در شکستن محاصره آبادان ایفا نمود.


حسن شفیع‌زاده پس از عملیات طریق‌القدس به عنوان رئیس ستاد تیپ کربلا که تازه تشکیل شده بود انجام وظیفه کرد و در شکل‌گیری، انسجام و سازماندهی آن نقش اساسی داشت. در عملیات فتح‌المبین معاون تیپ المهدی (عج) بود.


او با همفکری تنی چند از فرماندهان از جمله شهید حسن طهرانی مقدم، ضمن پی‌ریزی و سازماندهی اولین آتش‌بارهای توپخانه، مسئولیت هماهنگی پشتیبانی آتش در قرارگاه فتح، عملیات بیت‌المقدس، را برعهده گرفت و به خوبی از عهده این وظیفه برآمد. بعدها با تلاش بی‌وقفه و شبانه‌روزی خود قبضه‌های غنیمتی را در قالب توپخانه‌های لشکر و گردان‌های مستقل توپخانه به‌سرعت سازماندهی کرد و در عملیات رمضان بیشتر توپ‌ها را علیه دشمن به کار برد.


در نبردهای خیبر، والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ که سپاه پاسداران به لحاظ عملیاتی مسئولیت مستقلی داشت، پشتیبانی آتش کل منطقه عملیات با رهبری و هدایت ایشان انجام گرفت. اوج هنرنمایی و شکوفایی خلاقیت وی در عملیات والفجر ۸ تجلی یافت. آتش پرحجم و متمرکزی که با برتری کامل علیه دشمن اجرا کرد، به اعتراف فرماندهان اسیر عراقی، در طول جنگ کسی به خود ندیده بود؛ زیرا قسمت اعظم یگان‌های دشمن، قبل از رسیدن به خط مقدم و درگیری با رزمندگان اسلام منهدم می‌شدند.


شفیع‌زاده ضمن شرکت در کلیه‌ی صحنه‌های عملیاتی، مسئولیت فرماندهی توپخانه، طرح‌ریزی و هدایت آتش پشتیبانی را در قرارگاه‌های مختلف به عهده داشت و آخرین مسئولیت وی فرماندهی توپخانه سپاه و قرارگاه خاتم‌الانبیا (ص) بود.


حسن شفیع‌زاده، هشتم اردیبهشت‌ماه ۱۳۶۶ در منطقه‌ی عملیاتی کربلای ۱۰، شمال‌غرب کشور (منطقه عمومی ماووت)، در حالی‌که عازم خط مقدم جبهه بود، خودرو‌ش مورد اصابت گلوله‌ی توپ دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه خود دست یافت. او که عمری  را با گلوله و آتش توپخانه مانوس بود این‌بار نیز گلوله‌ی توپی همراهش شد و همراهی‌اش کرد تا بهشت.

سردار رحیم صفوی فرمانده كل سپاه در پیامی نقش او را در جنگ چنین توصیف كردند: 

«سیمای او تجلی اراده و مقاومت و تلاش و پیكارش همواره الهام بخش رزمندگان بود. عزیزی كه ثمره سخت كوشی های او در جبهه ها همیشه مشهود بود. با تقویت آتش سنگین پیكارگران جبهه نور، كه صف دشمنان را از هم می گسست، رؤیای خام قادسیه را به كابوسی و حشتناك بدل می ساخت، اوج قدرت آتش توپخانه را جهانیان در نبردهای والفجر 8، كربلای 5 وكربلای8به چشم دیدند و زبان به اعتراف آن گشودند، آنجا كه شهید عزیز ما و همرزمانش با آتش سهمگین، لشكریان دشمن را مضمحل و ضایعات جبران ناپذیری بر خصم زبون وارد نمودند.»

برادر ایشان نقل می كند:


دوبار او را در جبهه دیدم. بار اول زمانی بود كه برای دیدنش به پادگان شهید حبیب اللهی اهواز رفتم و سراغ او را گرفتم. دوستانش خندیدند و گفتند اگر او را پیدا كردی سلام ما را هم به او برسان.
مرتبه دوم در قرارگاه كربلا بدون هیچ گونه تكلفی در كنار سایر نیروها در آن گرمای سوزان جنوب در سنگر خفته بود، در حالی كه روزنامه رویش انداخته بود. می گفتند شب نخوابیده و خیلی خسته است.
او مدام در حال سركشی از یگان ها و هماهنگی آتش پشتیبانی رزمندگان اسلام در جبهه های جنگ بود و معتقد بود هر چه قبل از عملیات تلاش نماید به اذن الهی تضمینی برای موفقیت لشكریان جبهه حق خواهد بود.

 

سردار یعقوب زهدی

 

در سنگر مرکز تطبیق آتش توپخانه، مشغول کار بودم. نیمه‌شب بود. کسی داخل آمد و اطلاع داد که برادری بیرون سنگر با شما کار دارد.
گفتم: چرا داخل نمی‌آید؟
گفت: اصرار دارد، شما را بیرون سنگر ببیند.
رفتم بیرون، چندقدم در تاریکی جلو رفتم. شفیع‌زاده را دیدم با سر و لباس خاکی و خونی. دقت کردم دیدم بازویش زخمی شده است و با چفیه‌ای آن‌را بسته است.
گفتم: حسن! کجا بودی؟ چرا این‌طوری شدی؟
گفت: نگران نباش. مسئله‌ای نیست. فقط یک تیر کلاش خورده. نمی‌خواستم بقیه‌ی بچه‌ها ببینند. تو هم چیزی به ‌کسی نگو. کارها را خودت ادامه بده. می‌روم اهواز. پس از پانسمان و تعویض لباس، فردا ان‌شاء ا… برمی‌گردم.
تمام تلاش خود را در کربلای پنج معطوف به این کرده بود که اولاً کلیه‌ی امور و مسئولیت‌ها را به من منتقل کند و ثانیاً هرطور شده، گوهر شهادت را به‌چنگ آورد. قسمت این بود که در فاصله‌ی کم‌تر از دو ماه، در اردیبهشت ۱۳۶۶، در کوه‌های سرسبز و سر به‌فلک کشیده‌ی غرب کشور، گمشده‌ی خود را پیدا کند.

گوشه ای از وصیت نامه


خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جهان من تو باشی، نه كس دگر.
... دلم می خواهد كه در آخرین لحظه های زندگیم، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر.
... سلام بر امت شهیدپرور و نمونه كه با حضور همیشگی خود در همه صحنه های حق علیه باطل، اسلام و امام را یاری كرده و قدرت نفس كشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب كرده است.

 

کد خبر 624988

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha