خبرگزاری شبستان// یزد
سردار رشید اسلام حاج اکبر آقابابائی سومین فرمانده تیپ الغدیر یزد از اسطوره های دوران دفاع مقدس به شمار می رود، فرمانده ای که در بیش از 60 عملیات شرکت داشت، فرمانده دلاور خطه کردستان حتی گاهی در قامت یک رزمنده عادی در جبهه حاضر شد، جراحات فراوانی دید و در حالی که در آخرین ساعات عمر از رهبر و پیشوای خود طلب بخش داشت در سحرگاه پنجم شهریور سال 75 به دلیل جراحات ناشی از جنگ به فیض عظیم شهادت نائل شد.
حاج اکبر آقابابائی، عارفی شب زنده دار و مجاهدی دشمن شکن، معلمی فرزانه، فرماندهای حکیم و عابدی عاشق بود، وی محبوب قلوب بسیجیان استان اصفهان و یزد و فرمانده آنان بود و در دل مردم کردستان خصوصاً رزمندگان آن دیار جای خاصی را داشت.
آقابابائی سال 41 در یکی از محله های جنوب شهر اصفهان به دنیا آمد، همزمان با ورود به دبستان در جلسات قرآن خانه شهید مهدی نمازی زاده شرکت می کند، در این دوران همزمان با تحصیل به شغل سنگبری روی می آورد.
در سال های اوج گیری انقلاب، در اموری نظیر شرکت در تظاهرات، پخش اعلامیه و ... نقش فعالی را ایفا و در سال های 56 و 57 با حضور در تشکیلات مخفی، در عملیات های مسلحانه علیه رژیم شرکت می کند.
در اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از مهره های اصلی کمیته و سپاه پاسداران اصفهان می شود و همزمان با شکل گیری پادگان 15 خرداد در این شهر، پس از گذراندن دوره ای کوتاه در تهران به عنوان مربی سلاح و تاکتیک، در آن پادگان مشغول به کار می شود.
سال 58 به دنبال شروع غائله کردستان، همراه یک گردان نیروی تازه نفس، راهی آن خطه می شود و با به عهده گرفتن مسئولیت عملیات در سنندج، خدمات شایانی در پاکسازی این شهر از لوث وجود ضد انقلاب می کند.
عملیات در سنندج آغازی می شود برای ماندگار شدن در این استان محروم و مصیبت زده. ولی این ماندگاری مانع از حضورش در جبهه های جنوب نمی شود و وی از طریق ارتباطی که با بچه های واحد اطلاعات عملیات لشکر 14 داشت، شب های عملیات، خود را به مناطق جنوب می رساند و پس از اتمام عملیات، سریع به کردستان بر می گشت.
سال 62 فرماندهی کل عملیات ناحیه شمال غرب و کردستان به او محول می شود و تا هنگام پایان یافتن مدت این ماموریت، در بیش از 35 عملیات پاکسازی غرب کشور حضوری فعال می یابد.
پس از آن حاج اکبر آقابابائی به فرماندهی تیپ 110 شهید بروجردی بر گزیده می شود و در اکثر عملیات های غرب و جنوب کشور، مثل والفجر 9 حضور می یابد.
در سال های 66 تا 68 به سمت فرماندهی تیپ الغدیر منصوب می شود و پس از آن، عمده ترین مسئولیتش جانشینی لشکر 14 امام حسین (ع) است.
وی در دوران دفاع مقدس نیز در عملیات های کربلای 1 و کربلای 5 به عنوان یک رزمنده عادی در کنار سایر رزمندگان اسلام حضور یافت.
حاج اکبر آقابابائی در طول دوران دفاع مقدس در بیش از 60 عملیات شرکت کرد و سرانجام در سحرگاه پنجم شهریور سال 75 با 70درصد جانبازی و در اثر از کار افتادن کبد و برخی عوارض دیگر ناشی از صدمات مجروحیت شیمیایی به فیض شهادت نایل می آید.
این سردار رشید اسللام که حضور مستمری در جبهه و جنگ داشت در بخشی از وصیتنامه خود می نویسد، اینجانب به خانواده و دوستان عزیزم سفارش می کنم دست از اسلام عزیز بر نداشته و اسلام عزیز را که سال ها در غربت بوده یاری کنند و از ولایت تا پای جان دفاع نمایند و بدانند که اسلام بدون ولایت یعنی اسلام بدون علی (ع) در هر زمان.
عزیزانم بدانید که دفاع از ولایت فقیه و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای دفاع از علی (ع) و فرزندان اوست و این محقق نمی شود جز با تلاشی صادقانه در اجرای اوامر بر حق ایشان. عزیزانم بدانید که دشمنان قسم خورده انقلاب وقتی مایوس می شوند که بدانند شما مردانه در پشت سر رهبر و قائد خود ایستاده اید و از او پیروی می کنید.
سرلشکر پاسدار ، رحیم صفوی در مورد این سردار شهید می گوید:"او در این عمر پربرکت و کوتاهش از جهاد در سه جبهه، سرفراز و ظفرمند، بر مشکلات فایق آمد؛ در جبهه مبارزه با ضدانقلاب و دشمنان داخلی در سخت ترین شرایط کردستان، در جبهه دشمنان خارجی از قبیل عراق و آمریکا، در جبهه دیرین مبارزه با نفس"
محمدمهدی فرهنگدوست که از سرداران دوران دفاع مقدس به شمار می رود و اکنون ریاست بنیاد شهید و امور ایثارگران استان یزد را بر عهده دارد با اشاره به خاطره ای از حاج اکبر آقابابائی می گوید: بعد از پاتکی که تیپ الغدیر تو منطقه شلمچه داشت، حاج اکبر جلسه ای گذاشت تا نقاط ضعف و قوت تیپ را بررسی کنیم . در همان جلسه سر موضوعی با او اختلاف نظر پیدا کردم. کار این اختلاف نظر به جرو بحث کشید و نهایتاً طوری شد که من با عصبانیت تمام و به حالت قهر ، از جلسه آمدم بیرون . ناراحتی ام به قدری شدید بود که تا خود یزد رفتم و اصلاً نخواستم منطقه بمانم!
تازه آن جا به خود آمدم و شروع کردم به فکر کردن راجع به قضیه . هر چه بیشتر فکر می کردم و انصاف می دادم ، می دیدم تقصیر از من بوده که در آن جلسه ، بدون یک استدلال قرص و محکم به حرف او ایراد گرفته ام ؛ و ازاین بدتر این که با وجود مافوق بودن او ، بدون اجازه از جلسه بیرون آمده و به آن هم راضی نشده و بکوب تا خود یزد آمده ام . چون تا آن موقع مورد این طوری پیش نیامده بود، نمی دانستم حاج اکبر با این قضیه چطور برخورد می کند. به هر حال کارمن ، یک جور اهانت در جمع و خدشه دار کردن موقعیت فرماندهی او بود. این طور مواقع روال معمولی دربرخورد با فرد تخطی کننده هر چند که یک نیروی ارشد هم بوده باشد تنبیهات شدید نظامی بوده است.
به هر حال من نه به خاطر برخورد و تنبیه، که به خاطر آقایی و بزرگواری هایی که از حاج اکبر دیده بودم ، با یک دنیا پشیمانی از کارم، برگشتم اهواز و با پرس و جو فهمیدم که رفته است مقر تیپ.
رفتم تیپ و با شرمندگی وارد اتاقش شدم . او اجازه نداد لبهای من به عذرخواهی باز شود ، یک دفعه از پشت میز بلند شد وآمد جلو و مرا تنگ گرفت توی بغلش . صورتم را بوسید و گفت: اگر اشتباهی کردیم ، شما ما رو ببخش.
این بزرگواری و وارستگی، در آن لحظه ها چنان مرا تحت تأثیر قرار داد که بی اختیار چشمانم خیس اشک شد.
مادر این شهید با بیان اینکه نه تنها ما، بلکه خیلی از دوستان و آشنایان، نذر و نیاز زیادی برای شفای حاج اکبر می کردند، خود ما نیز تنها در چندماه آخر ، بیشتر از ده تا گوسفند کشتیم به هر حال این نذر و نیازهای زیاد و جواب نگرفتن و نهایتاً شهید شدن حاجی، بر روحیه برادرش احمدرضا تاثیر بدی گذاشت و حالت شک و دو دلی در وجودش پیدا شد که خیلی اذیتش می کرد.
طولی نکشید که یک شب خواب دیدم همراه احمد و حاج اکبر برابر یک دیوار ایستاده و هر سه به آن تکیه داده ایم. رو به رویمان بیابان خشک و برهوتی بود که انتهایش مشخص نبود. چون نگران احمد بودم ، جریان آن شک و تردیدها را به حاج اکبر گفتم، و گفتم: خیلی هم غم و غصه می خورد.
خنده کنایه آمیزی کرد و گفت: اینها همه وسوسه شیطانه، چرا به آن ها گوش می دهد؟
بعد رو کرد به احمدرضا و گفت: ببین این بیابان را.
ناگهان صحنه ای دیدم که دیدنش در خواب هم مایه تعجب بود ! تمام آن بیابان خشک و برهوت، یک باره چنان زیبا شد که هوش از سر آدم می برد؛ تا چشم کار می کرد، سبزی و خرمی بود، و نزدیک ما رود بزرگی هم جریان گرفت. حاجی با همان حالت کنایه آمیزش به احمدرضا گفت: چون تو دنیا مصلحت بود که شفا نگیرم ، نتیجه همه اون نذر و نیازها رو این جا به من دادن ، تازه یک ذخیره بزرگی هم برای روز قیامت شد.
این سردار اسلام نیز در وصیتنامه خود به نکات برجسته و قابل تاملی اشاره دارد که به دلیل اهمیت آن عینا در ذیل منتشر می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا
شهادت می دهم به وحدانیت خداوند باری تعالی که همه ی هستی از اوست و شریکی ندارد.
شهادت می دهم که محمد (صلی ا... علیه و آله و سلم) رسول خدا و امین حق اوست و خاتم انبیاء الهی است.
شهادت می دهم علی (ع) و اولاد او امام بر حق و جانشینان رسول اکرمند.
شهادت می دهم راه امام خمینی (ره) راه اسلام ناب محمدی و ادامه راه حسین (ع) بوده و جانشین بر حق او حضرت آیت الله العظمی خامنه ای ولی امر مسلمین می باشند.
خداوند باری تعالی را شاکرم که این حقیر سراپا تقصیر را هدایت فرموده و در مسیر این راه حق و اسلام عزیز قرار داد که اگر هدایت و رحمت او نبود بنده ای ضعیف چون من به ورطه ی هلاکت می افتاد.
این وصیت را در حالی می نویسم که عازم ماموریتی هستم به منطقه ای که اسلام عزیز سال ها در غربت به سر برده است و برای رشد آن نیاز به جهاد و شهادت است. از او که صاحب مرگ و حیات است خواستارم این حقیر گنهکار را به لطف و مرحمت خود بخشیده و شهادت که فخر اولیاء الهی است را نصیبم گرداند.
اینجانی اکبر آقابابایی فرزند حسینعلی به خانواده و دوستان عزیزم سفارش می کنم دست از اسلام عزیز بر نداشته و اسلام عزیز را که سال ها در غربت بوده یاری کنند و از ولایت تا پای جان دفاع نمایند و بدانند که اسلام بدون ولایت یعنی اسلام بدون علی (ع) در هر زمان.
عزیزانم بدانید که دفاع از ولایت فقیه و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای دفاع از علی (ع) و فرزندان اوست و این محقق نمی شود جز با تلاشی صادقانه در اجرای اوامر بر حق ایشان. عزیزانم بدانید که دشمنان قسم خورده انقلاب وقتی مایوس می شوند که بدانند شما مردانه در پشت سر رهبر و قائد خود ایستاده اید و از او پیروی می کنید.
عزیزانم بدانید دشمنان اسلام با بهره گیری از زر و زور در پی آنند که شما را از گذشته درخشان خود مایوس سازند و شما را به سمت دنیای پر از نیرنگ خود کشانده و از میسر حق جدا سازند.
آنها می خواند با زیبا جلوه دادن دنیای خود، شما را از دین و اسلام جدا سازند و برده خود نمایند و به همین دلیل است که شما باید کاملا هوشیار باشید و فریب دنیای آنها را نخورید و بدانید که همه ی دنیا فانی است و آنچه باقی می ماند اعمال نیک و کارهای صواب شما است.
مجاهدین و رزمندگان عزیز که سال های جنگ را در رکاب رهبر و پیشوای خود حضرت امام خمینی کبیر (ره) مجاهدت نمودید، بدانید که شیطان از هر سو در کمین است تا ما را منحرف نماید، بنابراین، مراقب باشید و جهاد در راه خداوند را در هر زمان و مکان فراموش نفرموده، شهادت را در آغوش کشید و این انقلاب را به دست صاحب اصلی اش امام زمان (عج) بسپارید.
در پایان از همه ی عزیزان و از رهبر عزیزم طلب بخشش دارم. امیدوارم این حقیر در گذرید.
پایان پیام/
نظر شما