فرمانده ای خط شکن و شجاع / کلنا عباسک یا زینب

خبرگزاری شبستان: شهید هادی کجباف فرمانده ای خط شکن و شجاع بود که برای پاکسازی شهرهای مختلف سوریه از تکفیری‌ ها تلاش زیادی کرد و در آزادسازی شهر دیرالعدس در استان درعا نقش بسیار موثری داشت.

خبرگزاری شبستان_ اهواز

مردم خوزستان همانطور که در دوران دفاع مقدس بر علیه دشمن بعثی عراق ایستادگی و مقاومت کرده و از آب و خاک میهن اسلامی دفاع کردند، بعد از این دوران نیز همچنان در جبهه های حق علیه باطل در صف اول قرار دارند و امروز با عنوان مدافعان حرم به منظور دفاع از حرم اهل بیت(ع)، با تکفیری ها و تروریست های داعش مبارزه می کنند.

 

در این میان تعداد زیادی از جوانان دیروز و امروز خوزستان در سوریه و عراق در حال جنگ و دفاع از مظلومان هستند و تاکنون بیش از 60 شهید مدافع حرم را تقدیم اهل بیت(ع) کرده است، یکی از این شهدا شهید هادی کجباف است.

 

وی در چهارم تیرماه 1340 همزمان با ولادت امام هادی(ع) دهمین امام شیعیان در شوشتر به دنیا آمد و به همین دلیل نام او را هادی نهادند تا هدایتگر انسان های زمان خود باشد.

 

شهید کجباف، دوران کودکی و تحصیل خود تا مقطع دیپلم در زادگاهش گذراند و سپس در سال 1359 در سن 19 سالگی برای انجام سربازی خود را به حوزه نظام وظیفه معرفی کرد و دوره آموزشی را در آبادان پشت سر گذاشت و سپس به سوسنگرد که ان زمان در محاصره دشمن بعثب بود اعزام شد.

 

وی با بالا گرفتن درگیری‌ها به همراه یکی از دوستانش با لباس عربی از طریق رودخانه و کانال‌های اطراف شهر از محاصره خارج شدند و پیاده خود را به اهواز رساندند و بعد از مدتی حضور در اهواز دوباره به جبهه اعزام شد و در سال 1360 در نبرد با دشمنان بعثی در جبهه بستان از ناحیه شکم، بازو، لگن، ساق پا و کمرش دچار مجروحیت شد که ترکشی که به کمرش اصابت کرده بود به دلیل اینکه به نخاع آسیب می رساند تا آخر عمر در بنش به یادگار ماند.

 

وی در زمان مجروحیت در تهران بود و آنجا از طریق یکی از بستگان خود درخواست کار در آموزش و پرورش را داد که پس از پیگیری، امور تربیتی شهریار با کارش موافقت کرد و پس از آزمون و مصاحبه به استخدام آموزش و پروش درآمد و در آذر سال 1360 پس از مدتی برای گرفتن کارت پایان خدمتش به شوشتر بازگشت و به دلیل درگیر بودن خوزستان با جنگ در زادگاهش ماند.

 

این شهید رزمنده دوران دفاع مقدس، به خاطر مجروحیت شدیدی که داشت نمی توانست در ابتدای حضور در خوزستان به خط مقدم برود، تا سال 1361 با سپاه به صورت افتخاری همکاری فرهنگی و پشتیبانی داشت و در اردیبهشت همان سال برای ورود به سپاه درخواست رسمی شدن داد.

 

وی شهریور سال 1361 از طریق خواهرش، دختر یکی از بستگان را خواستگاری کرد که پس از موافقت، مهریه همسرش را سفر مکه تعیین کردند و پس از آن در منزل عروس، مراسم عقد ساده ‌ای برگزار شد و خطبه عقد را نیز علامه شیخ محمدتقی شوشتری(ره) جاری کرد؛ هادی در مراسم عقد خود با لباس سبز سپاه حاضر شد.

 

اسفند سال 1361 برای حضور در عملیات راهی جبهه شد و پس از بازگشت در فرودین سال 1362  در یک جشن ساده، ازدواج و زندگی با همسرش را در شوشتر و در یکی از اتاق‌های منزل پدری اش آغاز کرد.

 

حاصل این ازدواج سه فرزند بود که نخستین فرزند آنها فاطمه در 12 بهمن 1362 به دنیا آمد که به خاطر حضور مستمر هادی در جبهه توانست فرزند خود را یک ماه پس از تولد ببیند، فرزند دومشان سجاد هم 18 بهمن سال 1363 و آخرین فرزند آنها به نام 25 اردیبهشت 1365 متولد شدند.

 

چهار روز پس از به دنیا آمدن محمد، مادر شهید هادی کجباف خبر از مجروحیت دوباره فرزند می ‌دهد که بنا بر گفته همسر شهید؛ همرزمان شهید کجباف نقل می ‌کنند که بعثی ‌ها 50 تا 60 نفر از رزمندگان را به همراه شهید کجباف اسیر کرده بودند.

 

همسر شهید کجباف و رزمندگان وی از شجاعت شهید مدافع حرم می گویند که چگونه توانست در یک اقدام جسورانه خود و بقیه رزمندگان را از دست بعثی ها رها کند و البته در همین حین مجروح می‌ شود اما با این وجود اسلحه دشمن را بر می‌دارد و به سمت بچه‌هایی که اسیر شده بودند می ‌رود و پشت خاکریز کمین می ‌کند و نگهبان اسرا را می ‌کشد و رزمنده‌ ها را آزاد می‌ کند.

 

وقتی محمد 45 روزه بود شهید کجباف برای یک ساعت فرزند سوم خود را می ‌بیند و به خانواده خود سری می ‌زند هر چند پس از این دیدار و عمل دوم شهید کجباف پزشک ایشان اجازه مجدد حضور وی در جبهه را نداد اما شهید دوباره عازم جبهه‌ ها می‌شود که پس از بازگشت دوباره شهید کجباف به جبهه‌ های نبرد حق علیه باطل شیمیایی شد.

 

هادی تا پایان جنگ تحمیلی به صورت مستمر در جبهه‌ های نبرد حق علیه باطل حضور داشت و هر 10 یا 12 روز یک بار که یکی از بچه‌ های جبهه به شهر برمی‌ گشت یک کاغذ کوچک می‌ نوشت و به آنها می ‌داد که برای همسرش بیاورند رویش نوشته بود «سلام، حالم خوب است، سلام برسان، هادی کجباف». وی در این دوران 9 بار مجروح و دو بار هم دچار موج گرفتگی شد که آثار این جراحت ‌ها تا زمان شهادتش هنوز باقی بود.

 

بازنشستگی از سپاه

اواخر جنگ فرمانده گردان مالک اشتر شوشتر شد که در کردستان و فاو عملیات ‌های پارتیزانی و چریکی انجام می ‌دادند و تا دو سال پس از جنگ، در محورهای جزیره مینو بودند و می ‌گفتند جنگ برای شما تمام شده ولی بعثی‌ ها هر لحظه ممکن است حمله کنند و سال سوم بعد از جنگ برای گذراندن دوره دافوس به تهران رفت و نهایت سال 1384 بازنشسته شد ولی ارتباطش را با سپاه قطع نکرد.

 

وی در سال 1369 در کنکور سراسری شرکت کرد و در دانشگاه علوم پزشکی اهواز و در رشته پزشکی قبول شد. یک‌سال پزشکی خواند ولی انصراف داد، دوباره کنکور داد و مدیریت دولتی قبول شد که لیسانسش را در این رشته گرفت.

 

با آغاز تحرک داعش در منطقه حاج هادی به صورت داوطلبانه به کشور سوریه رفت تا با تروریست‌ های تکفیری بجنگد و از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری(س) و دردانه سه ساله حضرت اباعبدالله الحسین(ع) حضرت رقیه خاتون(س) دفاع کند.

 

برای پاکسازی شهرهای مختلف سوریه از تکفیری‌ ها تلاش زیادی کرد و در آزادسازی شهر دیرالعدس در استان درعا نقش بسیار موثری داشت؛ در عملیاتی با تروریست های جبهه النصره درگیر می ‌شود و در ظهر روز یکشنبه 30 فروردین سال 1394 همراه با دیگر یارانش «سردار شهید حاج روزبه هلیسایی» از رزمندگان دلاور استان خوزستان، «سردار شهید حسین بادپا» از رزمندگان قدیمی استان کرمان، «شهید حجت الاسلام مهدی مالامیر از روحانیون لشکر فاطمیون» در منطقه «بصری الحریر» واقع در حاشیه شمال شرقی استان «درعا» در جنوب سوریه به شهادت رسید.

 

شهید حاج هادی کجباف، فرمانده مستشار ایرانی مسئولیت ساماندهی نیروهای مدافع حرم اهل‌بیت(ع) در سوریه را بر عهده داشت که پس از هجوم تکفیری ها به حریم اهل البیت(ع) در سوریه به میدان نبرد رفت و با تلاش وصف ناپذیرش ضربات سنگینی بر تروریست ها وارد کرد.

 

کار زینبی خانواده شهید کجباف

پیکر سردار شهید حاج هادی کجباف، همراه سردار شهید حاج روزبه هلیسایی از دلاورمردان خوزستانی و مردان شجاع این خطه پس از شهادت به دست تروریست ‌های جبهه ‌النصره افتاد و در سرزمین شام به اسارت نیروهای تکفیری درآمد و چون مولایش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) روزها و شب‌ های زیادی بر زمین ماند تا با پیکر بی جان هم از حرم اهل بیت(ع) دفاع کند و همانطور که خودش هم گفته بود ماموریتی که حضرت ابوالفضل(ع) به او داده را به نحو احسن انجام دهد.

 

اما همسر شهید کجباف در مراسمی که برای یادبود این شهید در اهواز برگزار شد، از معامله پیکر شهید با تروریست ها خبر داد و گفت: «هیچ گاه به خواست دشمنان اسلام و شیعیان تن نمی‌دهیم و هیچ یک از اسیران آنها را با پیکر پاک شهیدانمان معاوضه نخواهیم کرد. ما پیکر عزیزمان را در راه خدا داده‌ ایم و آنچه را که در این راه دادیم، پس نمی ‌گیریم.

 

شنیده ‌ایم که برای تحویل شهید عزیزمان دشمن پیشنهاد هزینه‌ ای گزاف داده است ولی به عنوان خانواده شهید راضی به اینکار نیستیم، حاضر نیستیم حتی یک ریال نیز برای تحویل پیکر پاک شهیدانمان به دشمن پرداخت شود، چراکه این پول را علیه دیگر عزیزان ما به کار خواهد گرفت.

 

اگر بناست پیکر شهید کجباف با گروگان‌ های تکفیری عوض شود یا مبلغی ولو یک دلار از طرف دولت برای بازگشت پیکر شهید به تکفیری ها پرداخت شود تا تروریست ها با این پول علیه شیعه اقدام کنند به هیچ وجه راضی نخواهیم بود.

 

من در راه خدا و با خدا معامله کرده ‌ام با اینکه تمام زندگی و عشقم بود و امیدوارم در آینده ‌ای نزدیک نام «ابو سجاد» همان گونه که در سوریه بر سر زبان‌ ها افتاد، در تمام دنیا طنین‌ انداز شود، از طرف دیگر داعشی ‌ها به انسانیت پایبند نیستند؛ اکنون مهم ‌تر از هر چیز اسلام است، اگر خدا بخواهد پیکرش را بازمی ‌گرداند، اگر هم نشد ایشان فدایی حضرت زینب(س) شد. بگذارید به عنوان نوکر و محافظش آنجا بماند».

 

بازگشت به وطن

پس از گذشت روزها و شب‌ ها غربت و بی ‌نشانی بالاخره در روز چهارشنبه 20 خرداد 1394 پیکر پاک شهید هادی کجباف در اختیار ارتش سوریه و نیروهای مقاومت قرار گرفت و پیکر این فرمانده شهید پس از 55 روز اسارت در دست نیروهای تکفیری جبهه ‌النصره، در روز شنبه 23 خرداد به وطن بازگشت و وارد تهران پایتخت ام‌ القرای جهان اسلام شد؛ پیکر این شهید از طریق فرودگاه بین‌ المللی اهواز به زادگاهش خوزستان منتقل شد و مورد استقبال گسترده اقشار مختلف مردم، خانواده‌ های شهدا و مسئولان محلی قرار گرفت و دوشنبه 25 خرداد در حسینه ثارالله اهواز تشییع و سه شنبه 26 خرداد در شوشتر به خاک سپرده شد.

 

مخالفت همه برای ازدواج من با هادی

احمدی، همسر شهید کجباف، می گوید: اصلیت هر دوی ما شوشتری بود و با هم فامیل بودیم، از طفولیت همدیگر را به دلیل رفت و آمد خانوادگی می ‌شناختیم و در جریان انقلاب بیشتر با هم همکاری می‌ کردیم، شهریور سال 1361 خواهر هادی که زن برادر من بود موضوع خواستگاری را مطرح کرد، چون همفکر و هم‌ عقیده بودیم موافق بودم و خانواده ام به خاطر شرایط جسمی هادی مخالف بودند، اما من به او علاقه‌مند شده بودم و علی‌رغم مخالفت خانواده اعلام کردم افتخار می ‌کنم که با یک جانباز ازدواج کنم، اگر در جبهه حضور ندارم دینم را اینگونه به اسلام ادا می ‌کنم و به خاطر هادی حاضر بودم به هر شهری بروم.

 

وی ادامه می دهد: به خواستگاری ام که آمد، خانواده‌ اش فکر نمی ‌کردند که من قبول کنم، چون در آن مقطع بین فرهنگ شهرهای مختلف تفاوت وجود داشت و من هم شاغل بودم، خواستگاری جمع و جوری برگزار شد و علی رغم اصرارا خانواده ام به مهریه بالا زیربار نرفتم و مهریه ‌ام را هم سفر به خانه خدا تعیین کردند.

 

وی تصریح می کند: آقا هادی تازه وارد سپاه شد و هنوز حقوق نگرفته بود و برادرانش به او کمک می‌کردند ، هیچ گاه دنبال تجملات هم نبودم، هادی نیت کرده بود برای عقد لباس سبز سپاه را بر تن کند؛ مراسم عقد بسیار ساده برگزار شد و حتی آرایشگاه هم نرفتم و با یک لباس ساده در منزل برای عقد آماده شدم و خطبه عقد ما را نیز علامه شیخ محمدتقی شوشتری(ره) جاری کرد.

 

خبر شهادت همسر

همسر شهید کجباف، می گوید: اوایل ماه رجب بود؛ بعد از ظهر آن روز سایت های داعش اعلام کردند که هادی کجباف به دست ما افتاده و او را کشته ‌اند، فامیل‌ ها فهمیده بودند و به پسرم خبر دادند، او هم پیگیری کرده بود و از چند تن از همرزمانش پرسید که آنها هم صحت موضوع را تایید کردند.

 

وی ادامه می دهد: حدود ساعت 3 بود که اعلام کردند هادی شهید شده و فامیل به خانه ما آمدند، شب سختی برایم بود، از یک سو خوشحال شدم که عزیزترین کسم به بالاترین مقام که آرزویش بود، رسیده و همان موقع سجده شکر به جا آوردم و از سوی دیگر افسوس به حال خودم خوردم که رفیق نیمه‌ راه شدم؛ دوست داشتم که با هم شهید شویم.

 

ماجرای بازگشت پیکر شهید کجباف به وطن

سجاد کجباف، فرزند شهید کجباف، می گوید: برای پاکسازی برخی از مناطق سوریه از وجود تکفیری ها، نیمه شب روز 29 فروردین سال 1394 عملیات بصرالحریر در استان درعا آغاز شد که سرداران شهید هادی کجباف، روزبه هلیسایی و سردار شهید حسین بادپا و جمعی از نیروهای ایرانی، افغانی و سوری در آن به شهادت رسیدند.

 

وی اضافه می کند: این عملیات از سوی نفوذی‌ های تروریست در نیروهای سوریه لو رفت ولی با توجه به ضرورت اجرا، انجام شد، امّا باز هم با خیانت برخی از نیروهای دفاع وطنی و فرار آنها، عملیات بصرالحریر با شکست رو به رو شد.

 

وی با بیان اینکه در روز 30 فروردین شبکه مسلح وابسته به تروریست ‌های جبهه النصره فیلمی را پخش کرد که در آن اعلام شد عملیات شکست خورد و پیکرهای مطهر شهدای عملیات بصرالحریر را به تصویر کشید، می افزاید: تعدادی از افراد در داخل کشور پس از مشاهده تصاویر پیکرهای شهدا به قلم‌ زنی و نوشتن مطالبی در سایت‌ های گوناگون پرداختند که سردار ایرانی هادی کجباف به شهادت رسید و پیکر او در دست دشمن است که این موضوع سبب شناسایی شهید شد.

 

فرزند شهید کجباف، اظهار می کند: تروریست های تکفیری پس از اطلاع از این خبر، پیکر شهید کجباف را از دیگر شهدا جدا و اعلام کردند در مقابل دریافت مبالغ هنگفتی دلار آمریکایی و آزادی 61  نفر از سرکردگان خود، حاضرند پیکر این شهید را به خانواده ‌اش تحویل دهند.

 

وی ادامه می دهد: بعد از ساعت ها و در نیمه شب 30 فروردین باخبر شدیم که پدر ما شهید شده و پیکر او به اسارت تروریست‌ها درآمده و به وطن بازنمی‌ گردد؛ بعد از گذشت دو روز مطلع شدیم دولت ایران در حال مذاکره با تروریست‌ ها برای تحویل پیکر شهید است که خانواده ما اعلام کرد به هیچ وجه راضی نیستیم به تروریست‌ های قاتل و جانی باج پرداخت شود و این موضوع را مادرم در مراسم بزرگداشت شهیدان کجباف و هلیسایی طی یک سخنرانی اعلام کرد.

 

وی تصریح می کند: این موضوع بازتاب گسترده ‌ای در رسانه ‌های گروهی داشت و پس از این سخنرانی تروریست‌ ها ناامید از معامله در جنایتی دیگر پیکر شهید کجباف را سه روز به درختی آویزان و پس از آن تیری به سینه شهید شلیک کردند که آثار آن بر روی گوشه پلاکش هنوز باقی است.

 

سجاد کجباف عنوان می کند: پدرم می خواست اسراییل نابود شود و ذهن خود را به این تروریست ‌های مزدور تکفیری مشغول نکرد و با ذهن باز و بر اساس فرموده امام راحل(ره) و رهبر معظم انقلاب به فکر نابودی اسراییل بود.

 

فرمانده ای خط شکن و شجاع

سردار احمد خادم سیدالشهدا، فرمانده قرارگاه کربلا، هم می گوید: شهید هادی کجباف در دوران دفاع مقدس فرمانده شجاع و دلیری بود و در عملیات‌ها که شرکت می ‌کردیم هر جا خط شکسته نمی ‌شد او را می فرستادم که در کمتر از یک ساعت با دشمن درگیر می‌ شد و خط را باز می کرد که پس از باز کردن خط به سوی دشمن حمله می کرد.

 

وی اظهار می کند: از خصوصیات خوبی که شهید کجباف داشت این بود که مردم دار بود و همان‌ گونه که در میدان نبرد جسورانه و شجاعانه می ‌جنگید برای رفع مشکلات مردم و شهر هم همان طور پیگیری می کرد و حتی سرپرستی چند کودک یتیم را بر عهده داشت.

 

مقاومت تا شهادت

وی ادامه می دهد: حاج هادی، آرزویش این بود که شهید شود و چند بار در دفاع مقدس و سوریه مجروح شد ولی برای به دست آوردن شهادت خستگی به خود راه نداد، در روزی که آسمانی شد در منطقه ای بود که باید از آن دفاع می کرد آن قدر ماند و مقاومت کرد تا به شهادت رسید.

 

فرمانده قرارگاه کربلا، ابراز می کند: وی به رغم دو بار مجروح شدن از ناحیه قفسه سینه و پا، در راه دفاع از دین و ارزش های اسلامی در سوریه تا آنجا پایداری کرد که نامه شهادتش را از عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری(س) و سه ساله حضرت اباعبدالله ‌الحسین (ع) حضرت رقیه(س) دریافت کرد.

 

وی خاطر نشان می کند: این شهید مدافع حرم در حومه درعا در نزدیکی شهر دمشق پایتخت سوریه با گروه های تکفیری و جبهه النصره درگیر شد و در همانجا به فیض شهادت نائل آمد و به آرزویش رسید.

 

ولایت، ملاک دوستی و ارتباط با افراد

محمد زایرپور، دوست و همرزم شهید، هم می گوید: شهید کجباف به شیخ شوشتری خیلی علاقه داشت و تمام کارها و رفتارش را بر اساس رهنمودهای مقام معظم رهبری بود، ارتباط با افراد را فقط با ملاک سخنان رهبر معظم انقلاب می‌سنجید، میزان برای شهید کجباف ولایت بود و اگر کسی در این چارچوب نمی گنجید او را کنار می گذاشت.

 

وی می افزاید: انجام فرضیه امر به معروف و نهی از منکر خیلی برایش مهم بود و در این زمینه زبانزد خاص و عام بود، کاری نداشت که طرف مقابل چه کسی هست، وقتی منکری را مشاهده می ‌کرد، به هر کس که این کار را انجام می ‌داد تذکر می‌ داد و نهی از منکر می ‌کرد، برایش هم فرقی نداشت این فرد آشنا، دوست، رفیق، همسایه و یا فامیل باشد.

 

رسیدگی به ایتام

هادی اسماعیل زاده، همرزم شهید، هم عنوان می کند: شهید هادی کجباف مرد باتقوایی بود و تعلق خاطری به دنیای مادی نداشت، اهل تقوا و حرام و حلال بود، خدمت فداکارانه و صادقانه به مردم از دیگر خصوصیات بارز این شهید مدافع حرم خوزستانی است.

 

وی اضافه می کند: رسیدگی به کودکان بی سرپرست بسیار برایش مهم بود، شهید کجباف بعد از بازنشستگی با پیگیری‌هایش یک مرکز برای کودکان معلول بی‌سرپرست و یتیم شوشتر ساخت تا در آن نگهداری شوند، البته این ساختمان مشارکتی احداث شد ولی کار اصلی بر دوش شهید کجباف بود و به نتیجه هم رسید و چند یتیم را هم تحت پوشش خود قرار داد و به زندگی این ایتام توجه ویژه ای داشت.

 

کلنا عباسک یا زینب

سردار رحیم نوع یا قدم، از فرماندهان دفاع مقدس، تصریح می کند: هادی عاشق خدا بود و می دانست که شهید می ‌شود، در آخرین لحظات وداع پیش من آمد، با صلابت از در وارد شد مثل یک کوه متحرک در حال راه رفتن، قدم برمی‌داشت. سلام کرد و گفت: رخصت می‌خواهم تا بروم اجازه دهید، اجازه گرفت حالا می‌ خواهیم خداحافظی کنیم، آخرین وداع ماست، دست هایش را به گردن من انداخت، دیدم روی سینه‌ اش نوشته: «کلنا عباسک یا زینب».

 

وی ادامه می دهد: به او گفتم کجا می ‌روی، چه کار می خواهی انجام دهی، خطاب به من گفت که می‌ روم و شهید می‌ شوم تو برو در مراسمم سخنرانی کن و سلامم را به مردم خوزستان برسان و بگو هادی از کاروان و قافله شهدای هشت سال دفاع مقدس عقب مانده بود ولی حالا در سوریه به کاروانش رسید.

 

کد خبر 622691

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha