به گزرش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان، جمعی از خبرنگاران فعال حوزه دفاع مقدس در آستانه فرا رسیدن سیزدهم رجب، سالروز میلاد فرخنده امیرمؤمنان، امام علی علیه السلام که به روز پدر نام گرفته است با پدر شهیدان حمیدرضا و محمدجواد خیامی دیدار و گفتگو کردند.
در این دیدار محمد خیامی پدر دو شهید در سخنانی با بیان اینکه همه پسرانم و حتی خودم در جبهه حضور داشتیم؛ گفت: به عنوان راننده به جبهه رفتم و در آنجا سربازان را جابجا می کردم و یا ماشین هایی که خراب می شد با جرثقیل به عقب می کشیدم.
وی ادامه داد: حمیدرضا در عملیات والفجر 8 و پیش از محمد جواد شهید شد و قبل از رفتن، جای قبرش را در گلزار شهدا مشخص کرده بود و اتفاقاً همانجا هم به خاک سپرده شد.
خیامی افزود: اما محمد جواد که در عملیات کربلای 4 شهید شد تا چند ماه خبری از او نبود و پیکرش با معجزه برگشت زیرا تا 124 روز پس از شهادت در کانال ماهی بود و جزر و مد آب او را این سو و آن سو می کرده تا اینکه روزی پیرمردی که در آن حوالی بوده متوجه تکان خوردن شیئی بر روی آب می شود و وقتی نزدیک آن می شود، می بیند یک جنازه است.
وی بیان کرد: محمدجواد را در حالی آوردند که نیمی از سر و دست هایش نبود؛ قبل از شهادت، اورکتی که از جبهه بر تن داشت را هم پس داده بود تا وقت شهادت هیچ چیز از بیت المال در اختیار او نباشد زیرا پیش بینی شهادتش را کرده بود.
مادر شهیدان خیامی با وجود کسالتی که این روزها بر وی عارض شده اما بسیار تمایل دارد از حمیدرضا و محمدجواد بگوید؛ جمله ای را که چند بار در این دیدار تکرار می کند این است که « نگذاشتم هیچکس حتی قطره ای از اشک هایم را ببیند گرچه در خلوت سوختم و گریه کردم»
گوهر قلی زاده که خداوند 10 فرزند به او عطا کرده، می گوید: هشت پسر و دو دختر دارم که از این میان به لطف خداوند، دو امانت را پس دادم و وقت شنیدن خبر شهادت حمیدرضا بر زمین افتادم و سجده کردم که به چنین راهی رفته است.
وی ادامه می دهد: حمیدرضا وقت شهادت تازه وارد 21 سالگی شده بود و محمدجواد هم که یک سال بعد شهید شد و به ترتیب فرزندان چهارم و پنجم من بودند.
قلی زاده با اشاره به تشویق فرزندان خویش در رفتن به جبهه افزود: به آنان می گفتم یا شهید می شوید و یا می مانید که خدمت کنید و در هر دو صورت خوش به سعادتتان.
پدر شهید همچنین به دیدار با رهبر معظم انقلاب اسلامی و نیز دیدار اخیر سردار سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه هم اشاره می کند.
یکی از خبرنگاران سئوال می کند آیا تاکنون کتابی، نوشته ای و... درباره شهیدان شما چاپ شده است؟ که پدر شهید با تواضع مثال زدنی اش می گوید: نه؛ خواستیم گمنام بمانند.
نظر شما