ویرانی کاخ سبز اموی با بیانات فرزند زمزم و صفا

ای یزید بگو این محمد (ص) که نامش را به رفعت مذکور می‌‌سازی جد من است یا جد تو، اگر می‌گویی جد توست دروغ گفته باشی و کافر می‌شوی و اگر می‌گویی جد من است پس چرا عترت او را کشتی و فرزندان او را اسیر کردی؟ آن ملعون جواب نگفت و به نماز ایستاد.

خبرگزاری شبستان: حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرمود که ای یزید مرا رخصت ده که بر منبر بروم و کلمه چند بگویم که موجب خوشنودی خداوند عالمیان و اجر حاضران گردد، یزید (لعین) قبول نکرد، اهل مجلس التماس کردند که او را رخصت بده که ما می‌خواهیم سخن او را بشنویم، یزید گفت اگر بر منبر برآید مرا و آل ابوسفیان را رسوا می کند، حاضران گفتند از این کودک چه برمی‌آید، یزید (لعین) گفت او از اهل بیتی است که در شیرخوارگی به علم و کمال آراسته‌اند. چون اهل شام بسیار مبالغه کردند یزید (لعین) رخصت داد تا حضرت بر منبر بالا رفت و حمد و ثنای الهی ادا کرد و صلوات بر حضرت رسالت پناهی و اهلبیت او فرستاد و خطبه‌ای در نهایت فصاحت و بلاغت ادا کرد که دیده‌های حاضران را گریان و دلهای ایشان را بریان کرد.

 

قُلْتُ اِنّی اُحِبُّ فی هذَا الْمَقامِ اَنْ اَتَمَثَّلَ بِهذهِ الاَبْیاتِ الَّتی لایَسْتَحِقُّ اَنْ یُمْدَحَ بِها اِلاّ هذَا الاِمامُ عَلَیْه السَّلام.
ذاکَ الدُّجی وَ انْجابَ ذاک الْعَثیرُ
یُؤُمی اِلَیْکَ بِها وَ عَیْنٌ تَنْظُرُ
مِنْ اَنْعُمِ الله الَّتی لاتُکفرُوا
لِلّهِ لایُزْهی وَلایَتَکَبَّرُ
فی وُسْعِه لَمَشی اِلَیْکَ الْمِنْبَرُ
تُنْبی عَنِ الْحَقّ الْمُبینٍ وَ تُخْبِرُ
حَتّی اَنَرْتَ بِضَوْءِ وَجْهِکَ فَانْجَلی
فَافْتَنَّ فیکَ النّاظِروُنَ فَاَصْبَعٌ
یَجدُونَ رُؤْیَتَکَ الَّتی فازُوابِها
فَمَشَیْتَ مَشْیَهَ خاضِع مُتَواضِع
فَلَوْ اَنَّ مُشْتاقاً تَکَلَّفَ فَوْقَ ما
اَبْدَیْتَ مِنْ فَصِلْ الْخِطابِ بِحِکْمَهٍ

 

پس فرمود که ایها الناس حق تعالی ما اهلبیت رسالت را شش خصلت عطا کرده است و به هفت فضیلت ما را بر سایر خلق زیادتی داده، عطا کرده است به ما علم و بردباری و جوانمردی و فصاحت و شجاعت و محبت در دلهای مومنان و فضیلت داده است ما را به آنکه از ما است نبی مختار محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و از ما است صدیق اعظم علی مرتضی علیه السلام و از ما است جعفر طیار که با دو بال خویش در بهشت با ملائکه پرواز می‌کند و از ما است حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا (ص) و از ما است دو سبط این امت حسن و حسین علیهماالسلام که دو سید جوانان اهل بهشتند. هر که مرا شناسد شناسد و هر که مرا نشناسد من خبر می‌دهم او را به حسب و نسب خود.

ایها الناس منم فرزند مکه و منی، منم فرزند زمزم و صفا و پیوسته مفاخر خویش و مدائح آباء و اجداد خود را ذکر کرد تا آنکه فرمود: منم فرزند فاطمه زهراء علیهاالسلام،‌ منم فرزند سیدة نساء، منم فرزند خدیجه کبری، منم فرزند امام مقتول به تیغ اهل جفا، منم فرزند لب تشنه صحرای کربلا، منم فرزند غارت شده اهل جور و عنا، منم فرزند آنکه بر او نوحه کردند جنیان زمین و مرغان هوا، منم فرزند آنکه سرش را بر نیزه کردند و گردانیدند در شهرها، منم فرزند آنکه حرم او را اسیر کردند اولاد زِنا، مائیم اهلبیت محنت و بلا، مائیم محل نزول ملائکه سماء و مهبط علوم حق تعالی.

 

پس چندان مدائح اجداد گرام و مفاخر آباء عظام خود را یاد کرد که خروش از مردم برخاست و یزید (ملعون) ترسید که مردم از او برگردند مؤذن را اشاره کرد که اذان بگو، چون مؤذن الله اکبر گفت، حضرت فرمود از خدا چیزی بزرگتر نیست چون مؤذن گفت اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاًّ اللهُ حضرت فرمود که شهادت می‌دهند به این کلمه پوست و گوشت و خون من، چون مؤذن گفت اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ الِهِ حضرت فرمود که ای یزید (لعنه الله) بگو این محمد (ص) که نامش را به رفعت مذکور می‌‌سازی جد من است یا جد تو، اگر می‌گوئی جد تست دروغ گفته باشی و کافر می‌شوی و اگر می‌گوئی جد من است پس چرا عترت او را کشتی و فرزندان او را اسیر کردی؟ آن ملعون جواب نگفت و به نماز ایستاد.

مؤلف گوید که: آنچه از مقاتل و حکایات رفته یزید (خبیث) با اهلبیت علیهم السلام ظاهر می‌شود آن است که یزید از انگیزش فتنه بیمناک شد و از شماتت و شناعت اهلبیت خوی بگردانید و فی الجمله به طریق رفق و مدارا با اهلبیت رفتار می‌کرد و حارسان و نگاهبانان را از مراقبت اهلبیت علیهم السلام برداشت و ایشان را در حرکت و سکون به اختیار خودشان گذاشت و گاهگاهی حضرت سید سجاد علیه السلام را در مجلس خویش می‌طلبید و قتل امام حسین علیه السلام را بابن زیاد نسبت می‌داد و او را لعنت می‌کرد بر اینکار و اظهار ندامت می‌کرد و این همه به جهت جلب قلوب عامه و حفظ ملک و سلطنت بود نه اینکه در واقع پشیمان و بدحال شده باشد. زیرا که مورخین نقل کرده‌اند که یزید (لعین) مکرر بعد از قتل حضرت سیدالشهداء علیه آلاف التحیه و الثناء موافق بعضی مقاتل در هر چاشت و شام سر مقدس آن سرور را بر سر خوان خود می‌طلبید و گفته‌اند که مکرر یزید (ملعون) بر بساط شراب بنشست و مغنیان را احضار کرد و ابن زیاد (لعین) را به جانب دست راست خود بنشانید و روی به ساقی نمود و این شعر را قرائت کرد:


ثُمَّ مِلّ فَاْسقِ مَثْلَها ابْنَ زیادٍ
وَ لِتسَریدِ مَغنَمی وَ جَهادی
وَ مُبیدَ الاعْداءِ وَ الحُسّادِ
اَسقِنی شَرْبَه نُزَوّی مُشا شی
صاحِبَ السِرّ وَ الاَمانَهِ عِندی
قاتِلَ الخارِجِی اَعْنی حُسَیناً

 

منبع: برگرفته از کتاب منتهی الآمال، تألیف حاج شیخ عباس قمی

 

پایان پیام/
 

کد خبر 6200

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha