روایتی از بی تابی خواهر برای  پیکر بی نشان برادر تا سال های صبوری مادرشهید

خبرگزاری شبستان:میان حال و هوای کربلایی اردوگاه راهیان نور، خانواده شهدای مدافع حرم شهید مصطفی شیخ الاسلامی و شهید مصطفی تاش موسی که بی قراری های توام با صبر درانتظار پیکر عزیزنشان دارند در آغوش اشک های سلام و صلوات زائران کربلای ایران قرار گرفتند.

خبرگزارش شبستان- مازندران

 

بوی عطر گلاب و دود اسپند تمام فضای اردوگاه شهید مهدی باکری را پر کرده؛  خبری در راه است .  زائران راهیان نور مستقر در اردوگاه دسته دسته آماده می شوند برای استقبال از مهمانان ویژه ؛مهمانانی از جنس آب و آیینه که با صدای پای بهار قدم به کربلای ایران گذاشتند.

 

مهمانانی که در جستجوی گل های بی نشان کربلای سوریه به  کربلای جبهه ها آمده اند تا با خواهران و مادران شهدای گمنام دفاع مقدس همنوا شده و بگویند گلی گم کرده ام می جویم او را به هر گل می رسم می بویم او را .

 

خانواده شهدای مدافع حرم شهید مصطفی شیخ الاسلامی و شهید مصطفی تاش موسی در آغوش اشک های سلام و صلوات زائران راهیان نور قرار گرفتند. نوای لبیک یا زینب(سلام الله علیها) تمام فضای اردوگاه را پر کرده است .

 

تمثال شهید محمد بلباسی  هم با آن لبخند همیشگی در بدو ورود به خانواده شهدای مدافع حرم خوش آمد می گوید. مگر می شود راهیان نور باشد و خانواده های شهدای مدافع حرم بیایند و خادم بی ادعای شهدا ،شهید محمد بلباسی نباشد.

 

پدر شهید مدافع حرم مصطفی شیخ الاسلامی از ایثارگران و یادگاران هشت سال دفاع مقدس است. پدری رزمنده  که موهای خود را در راه  دفاع از آرمان های انقلاب اسلامی سفید کرده حالا در میان آغوش زائران راهیان نور بیاد آن روزهای حماسه و ایثار اشک شانه های مردانه اش را می لرزاند. 

 

دیروز پدر اسحله بدست گرفت، لباس رزم پوشید از شمال با فرسنگ ها فاصله در جنوب کشور جلوی دشمن ایستاد . امروز  پسر با فرسنگ ها فاصله فارغ از مرزهای جغرافیایی در دفاع از آرمان های انقلاب در مقابل همان دشمن ایستاد . اینجاست که می گویند پسر کو ندارد نشان ازپدر... پسر با روحیه  ایثارگری که از پدربه ودیعه گرفته در کربلای سوریه به آرزویش رسید و آسمانی می شود.

 

مادر شهید مدافع حرم مصطفی شیخ الاسلامی هم  وقتی می بیند پسرهایی همسن مصطفی او در لباس خادمی خاک پای مادران شهدا  را توتیای چشم خود می کنند، با گوشه چادرش اشک هایش را پاک کرده برایشان دعا می کند.

 

  مادر شهید مصطفی شیخ الاسلامی می گوید: «پدر مصطفی نظامی بود و اکثر اوقات هم در خانه نبود. مصطفی شده بود دوست و رفیق من .  مصطفی غیر  از من دوست دیگری نداشت. رابطه من و مصطفی رابطه مادر و فرزند نبود رابطه دو رفیق صمیمی بود.»

 

مادر شهید از آخرین روزی که مصطفی  با او  خداحافظی کرد با لبخندی می گوید:«باور می کنید من نمی دانستم مصطفی برای سوریه رفته است. مصطفی چون ماموریت زیاد می رفت  برای من عادی شده بود. سه سال برای ماموریت به کرمانشاه رفته بود برای همین  فکر اینکه مصطفی به سوریه رفته باشد را نمی کردم اما پدر و برادرهایش می دانستند مصطفی به سوریه رفته است ولی من خبر نداشتم.»

 

لبخند مادر بغضی می شود در چشمانش و ادامه می دهد :«من بعد از شهادت مصطفی که مصادف شده بود با اربعین حسینی متوجه شدم که پسرم به سوریه رفته است. گاهی اوقات هم که زنگ می زد  از مصطفی می پرسیدم کجایی می گفت مادر من کربلا هستم . من در این زمان همیشه فکر می کردم مصطفی بدست آمریکایی ها بالاخره شهید می شود.»

 

مادر با آهی از دل می گوید: «بچه مصطفی هنوز به دنیا نیامده بود یک روز همراه همسرش برای خرید لباس های بچه به بازار رفته بودند . وقتی پسرم عکس شهید همدانی را دیده بود، به همسرش گفت اگر روزی عکس مرا مثل شهید همدانی بنر بزنند تو چکار میکنی؟ همسرش ناراحت شد و این موضوع را به من گفت که من هم به مصطفی گفتم تو هنوز بچه ات به دنیا نیامد . مصطفی می گفت مادر اگر من با تصادف از دنیا بروم آن زمان تو را نمی بخشم  حق من نیست به مرگ طبیعی یا به تصادف بمیرم من باید شهید شوم.»

 

مادر شهید شیخ الاسلامی با بیان اینکه من مادر سه پسری هستم که لباس رزم به تن دارند و در راه دفاع از نظام و انقلاب همیشه آماده هستند، به حرف های پسر شهیدش اشاره می کند و ادامه می دهد : «پنج روز از آخرین تماس تلفنی مصطفی نمی گذشت که به همه می گفتم مصطفی قبل از به دنیا آمدن فرزندش، شهید شد »مادر شهید با گفتن این حرفها سری تکان می دهد و با اظهار اینکه مصطفی مثل فرشته ها بود اضافه می کند:«وقتی خبر شهادت مصطفی را به من دادند  گفتم  خدایا شکرت. خدایا شکرت که اگر مصطفی در این دنیا به مرگ طبیعی یا به تصادف می رفت من جواب خدا راچه می دادم.»

 

این مادرشهید که  برای اولین بار زائر راهیان نور شده، با کاروان شهدا و همراه با شهدا به کربلای ایران قدم گذاشته است در بخش دیگری از سخنان خود می گوید: «همسرم ایثارگر بود و هر منطقه عملیاتی که م رویم خاطراتی برایم تعریف می کند. اینجا بهشت است. خاک اینجا مقدس است. در روزهای پایان سال لطف خدا و شهدا بود که دلتنگی ها خود را در کربلای ایران باز کنیم.ای کاش همه مردم بیایند و اینجا را ببینند که شهدا چطور جان شان را در کف دست گرفتند و در دفاع از انقلاب و اسلام از خانه و خانواده شان گذشتند.»

 

مادر شهید مصطفی با اطمینان خاطر بیان می دارد:« حاضرم تمام فرزندانم فدای اسلام و ولایت شوند؛ من افتخار می کنم که مصطفی شهید شد و اگر لازم باشد به امر رهبری راضی ام  دو پسر دیگرم هم شهید شوند.»

 

این مادر شهید از برخی مسئولان و نادیده گرفتن خون شهدا گله مند بود. مسئولان چرا جلوی بی حجابی را نمی گیرند. خانواده های شهدا هیچ انتظار و توقعی از مسئولان جز آنکه حامی واقعی ولایت فقیه و رهبری انقلاب باشند، ندارند.

 

در میان حال و هوای کربلایی اردوگاه زائران راهیان نور خواهر شهیدی هم هست که بی قراری های توام با صبر درانتظار پیکر برادرشهیدش دارد. که می گوید« من و برادر شهیدم یک روح بودیم در دو بدن . نه من تحمل دوری برادر را داشتم و نه برادر تحمل دوری من را داشت . آنقدر بهم وابسته بودیم که هرجا بود یا هرجا که می خواست برود من هم همراه او بودم . همسرم می دانست برادرم جایی بخواهدبرود من باید با او باشم . هر روز همدیگر را می دیدیم .شهید مصطفی تاش موسی بدون خداحافظی خواهر به کربلای سوریه رفت .

 

این خواهر شهید  از شهید مدافع حرم محرمعلی مرداخانی هم یادی می کند که برادرش  برای رفتن به سوریه به او رجوع کرد . وقتی که می خواست که اسمش را برای سوریه بنویسید به شوخی به شهید مرداخانی می گفت تو کجا می خواهی بروی پیرمرد.

 

محبوبه تاش موسی خواهر شهید مدافع حرم از بی قراری های برادر بعد از شهادت مرادخانی می گوید و ادامه می دهد:«بعد از مراسم تشییع شهید مرادخانی ،مصطفی دل از زمین کند . وقتی مصطفی بعد از مراسم به خانه ام آمد خیلی گریه کرد و گفت خواهر تو همیشه نذر صلواتمی کنی و برآورده می شود نذر صلوات کن من بروم . من وقتی بی تابی مصطفی را دیدم گفتم نیازی به نذر صلوات من نیست من یقین دارم تو خیلی زود می روی . با گفتن این حرفها دلش آرام گرفت. مصطفی بعد از 10 روز از شهادت مرداخانی به سوریه اعزام شد و بعد از آن به شهادت رسید.

 

خواهر شهید به دنبال گُل گمشده خود قدم به خاک های به خون آغشته کربلای ایران  گذاشت و به هر عکس شهید دفاع مقدس که خانواده ها با در دست داشتن آن در مناطق هستند، با غبطه زل می زند به تصاویر و می گوید: «من  باید کجا دنبال پیکر برادرم بگردم. »

 

خانم تاش موسی که برای اولین بار زائر راهیان نور شده است عنوان می کند «به نیت بازگشت پیکر برادر شهیدم نیامدم  جز آنکه از شهدا بخواهم  دلم را آرام کنند.»

 

خواهر شهید به همه آن هایی که با کنایه و زخم زبان می گویند شهدای مدافع حرم برای پول به سوریه می روند، با صراحت می گوید: « من حاضرم به همه اینها به همان مقدار که می گویند پول بدهم آنها هم بروند . برادرم به ندای امام زمانش لبیک گفت و در غربت به درجه رفیع شهادت نائل شد.  

 

این خواهر شهید در پایان حرف هایش با اشاره به سبک زندگی مردم و گلایه مندی از رواج  بدحجابی در جامعه می گوید:«در اذهان عمومی مردم  پر کردند آزادی  یعنی هرطوری که می خواهید باشید . اما نیامدند فرهنگ سازی نکردند . این فرهنگ سازی در وهله اول از خانواده و دوم مسئولیت سنگین مسئولانی است که با برنامه های فرهنگی در حمایت از خانواده ها کار کنند.

 

کد خبر 617718

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha