به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از طلیعه، شاید بتوان گفت مهمترین نقطه اشتراک اخلاق و دین آن است که هر دو به دنبال سعادت انسان هستند و به دنبال آنند تا زندگی بهتری را برای نوع انسان رقم زنند. با این حال دامنهای که هر یک برای سعادت انسانی تعریف می کنند ممکن است متفاوت باشد. دین با ابتناء بر جهان بینی خاص خود، قلمرو حیات انسانی را به پس از مرگ نیز توسعه می دهد و از این جهت از منظر دین نتایج افعال و انتخابهای آگاهانه انسان در زندگی دامنهای به وسعت ابدیت پیدا میکند و با نظر به همین پیامدهاست که نظام ارزشی دین نیز متکامل تر بوده و از جامعیت بیشتری برخوردار است. چه بسا رفتارهایی که در ظاهر پیامد سوئی را در حیات دنیوی به همراه نداشته باشد، و اخلاق حکم به جواز آن دهد، اما نظر به نتایج اخروی آن از منظر دینی مردود و فحشا شمرده شود. از این رو می توان گفت چه از حیث مبانی ارزشها و چه از نظام اخلاقی مبتنی بر آنها هر یک از دین و اخلاق نقاط اشتراک و عین حال نقاط افتراق فراوانی دارند. در گفتگو حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدرسول ایمانی خوشخو، دکترای ادیان و عرفان و دبیر کارگروه اخلاق کاربردی در مؤسسه آموزشی ـ پژوهشی امام خمینی(ره) و استادیار دانشگاه شهید بهشتی به بررسی رابطه اخلاق و علم پرداختیم که اکنون متن آن پیش روی شماست.
با توجه به سکولار بودن علم جدید، اخلاق در علوم انسانی غربی از چه منابعی سرچشمه می گیرد؟
سکولاریزاسیون و یا عرفی کردن پدیده عامی در دوره جدید تمدن غرب است که سایه خود را بر بخش های مختلف این تمدن و از جمله اخلاق انداخته است. شاید مهمترین شخصیتی که توانست حیطه اخلاق را از دین جدا کند و برای اخلاق اصولی مستقل از دین تعریف کند، کانت است. اخلاقی که کانت معرف آن بود اخلاقی مبتنی بر عقل عملی بود.
در این اخلاق نه ارزش های اخلاقی ماهیت خود را از اوامر الهی می گیرند و نه ضمانت اجرای آنها محتاج فرض خدایی است که عقاب می کند و ثواب می دهد. بر این اساس شاید بتوان گفت مهمترین مبنا در اخلاق غربی عقل عملی و یا به تعبیر عام تر شهود اخلاقی است. این ایده که ما در دورن خود می توانیم حسن و قبح رفتارها را شهود کنیم، به مثابه مبنا و اصلی مهم در اخلاق سکولار می باشد و مهمترین منبع برای ارزیابی اخلاقی و حل مسائل بغرنج در شاخه های مختلف اخلاق کاربردی در غرب می باشد.
فلسفه اخلاق که در غرب امروز بسیار مورد توجه است به چه مباحثی می پردازد؟
فلسفه های مضاف بخشی از تأملات عام فلسفی است که به تبیین موضوعات، مبانی تصدیقی و تصوری آن علوم و روش هایی که در آن علم برای حل مسائل به کارگرفته می شود می پردازد. شأن فلسفه پاسخ گفتن به سؤالات از چرائی و چگونگی اشیاء است و زمانی از این دانش برای تأمل بر موضوع علم خاصی متمرکز می شود، تبیین جنبههای مختلف آن موضوع از وی طلب می شود. اخلاق نیز علمی است که افعال و حالات اختیاری ما انسان ها را محور بررسی خود قرار می دهد و حسن و قبح افعال اختیاری ما انسان ها را بررسی می کند، حال وقتی به دید فلسفی به این علم نگریسته می شود این سؤال مطرح می گردد که اساساً حسن و قبح و یا خوبی و بدی به چیست؟ چرا یک فعل را حسن می نامیم و یک فعل را قبیح و اساساً معیار و ملاک این ارزیابی اخلاقی چیست؟ ممکن است گفته شود امر الهی است که افعال را حسن و قبیح می کند، یعنی خوب چیزی است که خدا به آن دستور داده و بد فعلی است که خداوند از آن نهی کرده است.
ممکن است جواب های دیگری نیز داده شود مثل اینکه حسن و قبح ذاتی یک فعل است و ناشی از جعل نیست، همانگونه سوزاندن ذاتی آتش است، حتی ممکن است گفته شود قرارداد و یا سلایق فردی و جمعی است که خوب و بد را مشخص می کند. پرداختن به این گونه مسائل محور بحث فلاسفه اخلاق است و از این شاخه از مطالعات اخلاقی به فرا اخلاق یاد می شود.
امروز تروبج اخلاق سکولار در ایران هم رایج شده است این مسائل چه نتایج و آثاری را بر جای خواهد گذاشت؟
قبل از اینکه از نتایج ترویج اخلاق سکولار سخن به میان آوریم ابتدا باید رویکرد سکولار به اخلاق را به خوبی بشناسیم. امروزه اخلاق سکولار بحث بنیادی و قدیمی رابطه دین و اخلاق را به ذهن متبادر می کند. آیا اساساً می توان اخلاق مستقل از دین داشت یا ترسیم نظام اخلاقی منهای دین محال است. به عبارت دیگر آیا اخلاق مانند علم ریاضی است که سؤال از دینی و غیر دینی آن بی معناست و یا مانند علم فقه است که تمامی گزاره های خود را از دین و منابع آن اخذ می کند. تا آنجاکه در کتب ملل و نحل به اشعریه نسبت داده شده، غیر از این گروه کمتر فرقه ای یافت می شود که بحث حسن و قبح را کاملاً شرعی دانسته و برواقعیت ثابت آن تأکید نکند.
نظریه پذیرفته شده در نزد ما این است که جنبه عملی عقل انسان قادر به کشف و تصدیق امهات اصول اخلاقی مانند قبح ظلم و حسن عدل است و ارزش های اخلاقی را باید به مثابه اصول عام و جهان شمولی در نظر گرفت که حتی افعال الهی نیز از آن تبعیت می کند، اما مشکل این است که اصولی که انسان با عقل عملی می تواند آنها را بفهمد و ارزش اخلاقی آنها را کشف کند دایره محدودی را تشکیل می دهد و شمار زیادی از تصممیات اخلاقی که ما در زندگی روزمره با آن مواجهیم از بدیهات عقل عملی نیست بلکه زوایا و پیچیدگی هایی دارد و قضاوت اخلاقی ما در مورد آنها را دچار مشکل می کند.
در این صورت وجود منبع و مرجعی که به واسطه احاطه بر انسان و جهان و افعال ما و پیامدهای آن می تواند در تشخیص حسن و قبح و تصمیمات اخلاقی ما را یاری رساند ضروری است و آن وحی است، لذا اگر ترویج اخلاق سکولار به این معنا باشد که ما در حوزۀ نظر، احتیاجی به دین برای کشف قوانین اخلاقی نداریم، این ادعای گزافی است اما گاه به نظر می رسد مروجان اخلاق سکولار خواهان جداسازی فقه از اخلاقند، یعنی می گویند باید اصول اخلاقی عامی مانند صداقت، وفای به عهد، وجدان کاری و غیره را که در همه فرهنگ ها پسندیده است را حفظ و تبلیغ کرد اما نباید به پیاده کردن آنچه ما در جامعه اسلامی خود غیراخلاقی می دانیم و در احکام و شریعت اسلام ریشه دارند پای فشریم؛ به طور مثال برای رابطه زن و مرد در جوامع اسلامی حریم و ضوابطی ترسیم می شود و تخطّی از آن کاری غیراخلاقی محسوب می شود. اما این مسئله ربطی به اخلاق ندارد و به فرهنگ ما مربوط است. به نظر می رسد این ادعا نیز صحیح نباشد و منشأ آن عدم آشنایی با فقه اسلامی و رابطه با آن با اخلاق است.
بنا به نص صریح قرآن کریم احکام شرعی نیز از ملاکات اخلاقی تبعیت می کنند و خداوند در قرآن کریم می فرماید هرآنچه که ما حرام کردیم «فاحشه» یعنی عمل زشت بوده هرچند ممکن است ما با عقل عملی خود به جهت پیچیدگی موضوع نتوانیم به راحتی به قبح آن پی ببریم، لذا اگر ما در جامعه اسلامی خواهان حاکم سازی اخلاق هستیم، منابع فقهی ما و شریعت ما بهترین منبع برای تشخیص اصولی است که حاکم سازی آنها جامعه اخلاقی را خواهد کرد؛ البته در مقام عمل و اجرا باید به این نکته توجه داشت که تحقق کامل ای هدف در گرو توجه به ملاکات احکام و این نکته است که اخلاق روح احکام است و احکام نیز مقدمه برای کمال اخلاقی انسان است.
در بحث اسلامی سازی علوم انسانی، آیا نیازی به اسلامی سازی اخلاق غربی هست یا ما خود در منابع اسلامی مباحث اخلاقی به وفور داریم؟
به طور کلی نهضت اسلامی سازی علوم انسانی، بازسازی شاخه های مختلف این علوم با ابتناء بر مبانی هستی شناسی و ارزش شناختی اسلام است. از آنجا که تمدن اسلامی با تمدن کنونی غربی در شناخت حقیقت جهان و انسان تفاوت های عمیق و بنیادینی دارد، لذا لازم است عزمی جدی در فرهیختگان علمی و فرهنگی ما ایجاد شود که به جای ترجمه علوم انسانی غربی، به بازخوانی آنها بر اساس مبانی دینی و اسلامی مان بپردازند، البته برخی از دگراندیشان با این رویکرد مشکل جدی دارند و ماهیت تمام علوم و از جمله علوم انسانی را نسبت به هر دین و مذهبی ختثی می دانند، اما نظر به تفاوت فاحش علوم انسانی با علوم تجربی و ابتنای آنها بر مبانی هستی شناسانه و انسانشناسانه ضرورت انجام چنین امری روشن است، البته در اینجا نکته ای را نباید از نظر دور داشت که آیا ما اخلاق را یک علم روبنایی می دانیم یا یک علم پایه.
علم ریاضی و شاخه های مختلف مهندسی را در نظر بگیرد؛ یکی پایه است و دیگری از این علم در روشها و تکنیکهای خود کمک می گیرد. به نظر می رسد رابطه اخلاق با دیگر شاخه های علوم انسانی نیز این گونه باشد. چراکه ارزشی دانستن برخی افعال و رفتارها پیش فرض و اصلی موضوعی در شاخه های مختلف علوم انسانی است. به طور مثال ارزش یا ضد ارزش بودن مصرف گرایی می تواند نقش تعیین کنندهای در تعیین شاخصههایی باشد در علم اقتصاد برای رشد اقتصادی معرّفی می شود. لذا شاید بتوان گفت که اسلامی سازی اخلاق غربی نه ممکن است و نه ضرورتی دارد؛ چراکه ما اخلاق اسلامی را در اختیار داریم ولی باید از آن برای اسلامی کردن شاخه های مختلف علوم انسانی بهره گیریم. چراکه برخی از مبانی این علوم مبانی ارزش شناختی است.
اگر نیاز به اسلامی سازی اخلاق جدید غربی هست چگونه این امر امکان پذیر است؟
اگر اخلاق غربی را نمونه ای از اخلاق سکولار در نظر گیریم آنگاه روشن خواهد شد که پیاده کردن این اخلاق در جامعه ای دین محور ما نه ممکن است و اگر هم ممکن باشد، ثمری نخواهد داشت. اخلاق یک جامعه دینی باید از مبانی آن دین سرچشمه گرفته باشد و خود را وامدار منابع آن بداند، اما می توان در دانش فرا اخلاق غرب نیز نکات مثبتی را یافت. به طور مثال روشن است که علاوه بر گزارههای دینی، شهود اخلاقی نیز از جمله منابع اخلاق است و در فلسفه اخلاق کنونی غرب مهمترین منبع کشف ارزش های اخلاقی است. اگرچه از حیث منابع دینی دست ما بسیار پر است و کمبودی مشاهده نمی شود اما به منبع شهود اخلاقی کمتر توجّه شده و در کشف ارزش اخلاقی عنایت جدّی به آن نبوده است، لذا در این زمینه می توان از تجربیات فلاسفه اخلاق غربی در کوران داغ مباحث اخلاقی در حوزه اخلاق کاربردی استفاده کرد و با اتخاذ رویکردی انتقادی محاسن و معایب آنها را آشکار ساخت تا بتوان با استفاده از محاسن آن به فلسفه اخلاق خودمان نیز غنا ببخشیم.
چرا اندیشمندان مسلمان به فلسفه اخلاق بی توجه بودند و این مباحث در تمدن اسلامی چندان رشد نکرده است؟
حقیقتاً این گونه نبوده که نظر متفکران اسلامی به مباحث فلسفه اخلاقی جلب نشده باشد، البته شاید شاخه علمی با این عنوان در آثار فلسفی و اخلاقی ما وجود نداشته اما برخی از مهمترین موضوعات این شاخه قدمتی به اندازه خود فلسفه و کلام دارد. به طور مثال صحبت از شرعی یا عقلی بودن حسن و قبح که از جمله اولین و جنجال برانگیزترین مباحث کلامی ما بوده، ماهیتاً از جنس مباحث فراخلاق است و بحثی فلسفه اخلاقی محسوب می شود.
با این حال جای این مباحث در کتب اخلاقی پیشینان خالی بوده و در دهه های اخیر است که متفکرین و فلاسفه ما به این حوزه عنایت ویژه ای را مبذول داشته اند و سعی کرده اند با بازخوانی منابع دینی و روایی و ثراث علمی گذشتگان جواب هایی برای مسائل فلسفه اخلاق پیدا کنند، البته کمرنگ بودن فلسفه اخلاق در آثار گذشتگان حکایتی همانند دیگر فلسفه های مضافی دارد که خاستگاه عمده آنها در غرب بوده و به تبع توسعه شاخه های مختلف علوم انسانی در یکی دو سده اخیر در غرب پدید آمده انده و باعث شده در کنار پرداختن به مسائل یک علوم، پرداختن به مبادی تصوری و تصدیقی موضوعات آن نیز مورد توجه قرار گیرد.
نظر شما