اخوانیه موسوی گرمارودی با مهدی اخوان ثالث/ در کلاس محقق محبت آموختم

سید علی موسوی گرمارودی در مراسم برزگداشت خود که عصر دیروز با حضور وزیر ارشاد و جمعی از صاحبنظران برگزار شد، از خاطرات حضورش در کلاس درس مهدی محقق، شعر یادگاری برای فانی و مجاوبه اش با مهدی اخوان ثالث سخن گفت.

به گزارش خبرنگار شبستان، دکتر علی موسوی گرمارودی شاعر، نویسنده مترجم و چهره ماندگار ادبی در سال 85 در مراسم بزرگداشت خود در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، با اشاره به بیت سعدی:
«سر خجالتم از پیش برنمی آید/که در چگونه به دریا برند و لعل به کام»، گفت: خود را همچنان دانشجویی می دانم که افتخار داشته چند درس را در کنار استاد علامه مهدی محقق بگذرانم.

 

وی تاکید کرد: افتخاری که بابت شاگردی محقق همراه دارم بیشتر از هر افتخار دیگری است تا جایی که زمزه محبتی که شریفی نیا بدان اشاره کرد پیش از این در کلاس محقق شنیده ام.

 

گرمارودی در ادامه سخنان خود به احترام ایام سوگواری شهادت امام علی (ع) بخش هایی از شعر معروف خود "در سایه سار نخل ولایت" را قرائت کرد:
 

«از تو در شگفت هم نمی توانم بود، که دیدن بزرگیت را، چشم کوچک من بسنده نیست
مور، چه می داند که بر دیواره ی اهرام می گذرد
یا بر خشتی خام.
تو، آن بلندترین هرمی که فرعونِ تخیّل می تواند ساخت
و من، آن کوچکترین مور، که بلندای تو را در چشم نمی تواند داشت»

«چگونه این چنین که بلند بر زَبَرِ ما سوا ایستاده ای
در کنار تنور پیرزنی جای می گیری،
و زیر مهمیز کودکانه بچّگکان یتیم،
و در بازارِ تنگِ کوفه...؟»

«شعر سپید من، رو سیاه ماند
که در فضای تو، به بی وزنی افتاد، هر چند، کلام از تو وزن می گیرد.
وسعت تو را، چگونه در سخنِ تنگمایه، گنجانم؟»

 

این شاعر معاصر همچنین در ادامه با اشاره به اشعاری که برای دیگران سروده شعر خود در روز تولد کامران فانی را قرائت کرد:

اگر توان به جهان خوب زندگانی کرد/به شیوه ای است که این کامران فانی کرد

 

وی در ادامه به اخوانیه ها و مجاوبه های خود با دیگر شاعران پرداخت و گفت: شاید معروفترین این مجاوبه ها اخوانیه من با مرحوم اخوان ثالث باشد. پس از انقلاب در سال 58 ریاست انتشارات فرانکلین (انتشارات علمی و فرهنگی) بر عهده ام گذاشته شد و من استاد مهدی اخوان ثالث را با عنوان رییس بخش ادیتوریال (ویراستاری) این انتشارات برگزیدم. در آن زمان در انجمن اسلامی حرف هایی درباره اخوان زده شد که روح من از آن ها خبر نداشت، اما اخوان دلگیر شد و قطعه ای در گلایه به من سرود:


هان ای علی موسوی گرمارودی/ آلوده به منت مکن این لقمه نان را
ای مرد نه شرقی و نه غربی ، ز حقایق /بشنو زمن این نکته و تصدیق کن آن را
حالت به از این است چه در شرق و چه در غرب / اهل ادب و فضل و خداوند بیان را
طاغوت روا داشت به من لقمه نانی / هر چند به خون دلم آغشتی نان را
اسلام گر این هم نه روا دارد ، ای وای / پس من چه کنم عائله خرد و کلان را
در جمع بری آب مرا ، بهر دو تا نان/ کو کار نیاورده برد مزد مجان را
من کارک خود می کنم و کرده ام از پیش / آثار گواهست و شناسی تو خود آن را
سی سال نبرد من و طاغوت عیان است /حاجت به بیان نیست . مثل گفت عیان را
زندان و گرفتاری و بد بختی و تبعید /خود بود نبرد من و آن اهرمنان را
پیری و نداری است کنون حاصل عمرم/ تا عبرت من پند شود نسل جوان را
گر زان که تو جای من و من جای تو بودم /کردار نه این بود من کار ندان را
لجاره اگر عیب تو می کرد به تفضیح /صد مشت حوالت ز منش بود دهان را
من این همه از چشم تو بینم نه دگر کس /باور نکنم جرات بهمان و فلان را

 

وی افزود: وقتی متوجه این مسئله شدم، از اخوان دلجویی کردم و او اشعاری در ادامه اشعار پیشین سرود:
اینجا به دلم کرد خطور این که روا نیست/ شکوای من آن یار گرانمایه روان را
گر گفته من بر تو گران آید و شاید /زان روح سبک بسترم این گرم گران را
این نفثه مصدور من از ظلم بدان بود /نیکی تو ، نبایست مخاطب شوی آن را
ای مرد یقین ! گر که گمانم به تو بد بود /خواهم ز یقین پوزش نا خوب گمان را
شکوای من از نا سره ابنای زمان است/ باری ، چه گناهی سره ابناء مکان را ؟
گر من گله دارم ز دماوند و ز الوند/ نبود به مثل جور سهند و سبلان را
بگذر که جهان جای گذشت است و گذر گاه /و « آسان گذران کار جهان گذران را »
باری تو بمانی و نکو نام تو ماند /چندان که جهان حفظ کند نام و نشان را

 

گرمارودی همچنین ادامه داد: در آن زمان، 20 سال از اخوان کوچک تر بودم و به نوعی شاگرد او به حساب می آمدم. به اخوان گفتم شعری در پاسخ به اشعارت خواهم سرود. پس از آن، دل خود را مخاطب قرار دادم، شعری سرودم و در آن به تک تک ابیات اخوان پاسخ دادم:
ای سوخته حال ، ای دلک غمزده من /بشناس کمی بیشتر احوال جهان را
ز اول نه مگر گفتمت این نکته شیرین / تلخ است ، نخور باده ابناء زمان را
تا مصر بلا چون روی ای یوسف تنها /همراه مبر هیچیک از این اخوان را

+++
ای کاش نبودی دل من ، شیفته شعر /مردم همه از شیفتگی یافت زیان را
دیدی دلکا ! بیهوده از پای فتادی ؟/ چون تاختی از شوق در این راه حصان را
ای قاصدک غصه کنون باز فرا خیز / وز من برسان « ثالث مهدی اخوان » را :
کای بر منت از خوان ادب منّت بسیار/ اما ز چه « با خون دل آغشتی خوان را »
آیا نه منت خواستم آئی به کنارم ؟ / تا بر سر مردم نهم آن سرو روان را
تریاق تو آیا نه همین دست من آورد/ کز پا فکند بهر تو مر زهر گران را
این بود مرا دست مریزاد که گفتی ؟/ « آلوده به منت مکن این لقمه نان را »
مردم همگی عائله خوان خدایند/ کس از چه برد منت بهمان و فلان را ؟

+++
صد شکرکه آن حال بسی دیر نپائید /و احوال بگردید و بدیدی تو نهان را
صد شکر که آن خوبترین یار دگر بار /آمد به سر مهر و صفا ، داد میان را
دیدی چو منت بوده ام از پیش هواخواه/ یکسوی نهادی همه ناخوب گمان را
صد شکر که آن پیر سخندان بنواخت/ با مهر خود این شاعر فرزند و جوان را

+++
امید که امید به من خرده نگیرد/ این پاسخ نادرخور ناسخته بیان را
به کز مثلی مردمی آرم سخنی نغز/ تا شرح کنم نسبت خویش و اخوان را
یارم همه دانی و منم هیچ مدانی /باری ، چه کند هیچچ مدانی همه دان را

 

موسوی گرمارودی در پایان از حضور مدیران، اندیشمندان و مدیران انتشارات در این نشست قدردانی کرد.


پایان پیام/
 

کد خبر 61724

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha