خبرگزاری شبستان، یادداشت مهمان: آن چه که برای برگزاری جشنواره ی تئاتر مقاومت اهمیت دارد، به کار بستن تجربه ای است که سازمان بسیج هنرمندان از برگزاری جشنواره ی تئاتر بسیج به دست آورده است. گام نخست برای احیای جشنواره ی مقاومت کادرسازی است، کادری که بیش از اسارت ذهن به موضوع، درگیری ذهنیش تبدیل موضوع به اثر هنری باشد. کادری که واژه را بشناسد و بتواند آن را تصویر کند. خواندن بیانیه در اثر شبههنری کار هر کس میتواند باشد؛ آنچه هنرمند را از همه کس جدا میکند قدرت تبدیل و تبدل است.
رویه ی کوروش زارعی در جشنواره دوازدهم تئاتر بسیج شاید یک فرصت توأم با آزمون و خطا باشد؛ اما نتیجه آن میتواند اضافه شدن نیروهایی به تئاتر کشور باشد که هدف و ارزششان متفاوت از جریان اصلی این رویدادها باشد. کسی که آمده تا بماند و آفرینش کند و در این مسیر تمنای یادگیری نیز دارد.
با توجه به آنکه هیچ اثری از تهران در این جشنواره حضور ندارد و با تأکید بر آنکه شرایط آموزشی در دیگر استانها نازلتر از تهران است، میتوان استنباط کرد آموزشی بودن جشنوارهها میتواند انگیزه مهمی برای جوانان خواهان نامهای بزرگ باشد و البته چهره دروغین تهران بزرگ را نیز نشان دهد، چهره ای که در بیشتر مواقع تنها شعارهایی است برای حفظ میزهای مدیران و سرگردان کردن هنرمندان و از سوی دیگر هم البته انتقادهایی غیرعقلانی به جریان های تئاتر در سراسر کشور است.
اما دوازهمین جشنواره تئاتر بسیج با ساختار تازه برگزاری اش، تنها یک حرکت کوچک برای یک جشنواره بینالمللی است که قرار است نام مقاومت را یدک بکشد. درست است که مقاومت این روزها به پایداری در برابر جبهه ظلم و استکبار تعبیر میشود و تلاش جامعه در کسب رزق حلال یا پاکدامنی و حتی عبور از صخرههای تیز و بلند روزگار پسامدرن کمتر مورد توجه است؛ اما شق نخست مقاومت چندان بار معنایی در چنته هنرمند ایرانی قرار نمیدهد.
باید توجه داشت که در اینجا با واژه بینالمللی روبهروییم، یعنی آن سوی مرزها. یعنی شرق و غربی که مقاومت در تمام معنا برای مردمش تصویر است تا معنا و از اسم ذات به اسم معنی مبدل شده است. یعنی آنکه اگر می خواهیم تئاتر مقاومت داشته باشیم باید با سرلوحه صدور انقلاب جلو برویم.
در تجربههای دیداری از آثار کشورهای عراق و تونس در سالهای اخیر و حتی اجرای هنرمند اهل ترکیه در جشنواره فجر امسال، به نظر میرسد همسایگان ایرانی بیش از ایرانیان به مقاومت و جنبههای آن توجه دارند. با حضور مدیران تئاتری غرب آسیا در تهران، در پاییز امسال نیز میشد به این درک رسید که برخلاف فضای حاکم بر تئاتر ایران در صنعتیسازی تئاتر، آنان به نگاه دهه شصت تئاتر ایران نزدیک شدهاند. این مهم را میشود در نطق نماینده سوریه در نشست مدیران تئاتری یا گفتگوهای نمایندگان لبنان، عراق و تونس جستجو کرد.
این به معنای آن است که فرصتی برای دبیرخانه جشنواره تئاتر مقاومت وجود دارد که بینالمللی بودن را به معنای واقعی تجربه کند. البته تجربههای اخیر در دعوت از کارهای غیرایرانی نشان داده است که این حضور صرفاً به پر کردن عریضه ختم شده است. بدون شک آثار کشورهای همسایه ایران سر و گردنی ضعیفتر و نحیفتر از آثار ایرانی است؛ اما میتوان فرصت تجربههای مشترک را غنیمت شمرد. برای مثال چرا نتوان نمایشنامه «خروس» محمد رحمانیان را با هنرمندان افغانستانی اجرا کرد یا چرا دیگر اثر او، «مصاحبه» با ترجمه عربی توسط بازیگران الجزایری اجرا کرد؟ چرا جنبههای مفقود دفاع مقدس با هنرمندان عراقی تقسیم نشود؟
این مهم در حالتی برجسته میشود که ایران میزبان جمعیت کثیری از افغانستانیها و عراقیها و پاکستانیهاست و این قشر میتوانند تبدیل به مخاطبان فرهنگی جشنواره مقاومت شوند. ادامه این مسیر وحدت و مودت میان ملتهای مسلمان است و هدف غاییش چیزی است که از آن به عنوان «صادر کردن انقلاب» نام میبریم. این شاید مهمترین و رساترین هدف جشنوارهای به اسم مقاومت باشد.
مراودات فرهنگی در قالب اهداف مشترک امری است که در دهه شصت کلید خورد؛ اما با تبدیلشدن فضای فرهنگی به مهمانی و محفل، این مهم در جا زده و به ورطه فراموشی سپرده شده است. با بازگشت به اصل موضوع و توجه به آموزش شاید بتوان خون در رگ این بیمار محتضر تزریق کند.
آنچه کشورهای همسایه از آن رنج میبرند ضعف آموزشی است و شاید تجربه مشترک وضعیت آکادمیک ایران در عرصه تئاتر را تقویت کند. برای یک دانشجوی سابق تئاتر روشن است در سینما دانشکدههای هنری ایران میزبان دانشجویان خارجی است؛ اما در مورد تئاتر وضعیت بحرانی است. این بدین معناست که میتوان نظامی مبتنی بر اندیشه برای جشنوارهای برآمده از ایدئولوژی خلق کرد و برخلاف برخی ادعاها ایدئولوژی خود را در نوع ارائه بروزرسانی کنیم.
فرهاد خوشه
نظر شما