خبرگزاری شبستان - سرویس قرآن و معارف: بشر را از خودی رهاندن و به حق رساندن، یعنی بشر را از درون خودش علیه خودش برانگیختن: نه تنها شمای مظلوم را علیه من ظالم برانگیزد. من ظالم را هم احیاناً و در خیلی موارد علیه خودم برانگیزد که اسمش می شود توبه، بازگشت، حرکت دادن انسانها از خودی و از نفس پرستی به سوی حقیقت پرستی، کار مشکل این است. هر کس در این کار با انبیا رقابت کرد، آن وقت می توانیم برایش حساب باز بکنیم. فلان رهبر انقلابی، مردم را در جهت منافعشان حرکت داده است ولو به نام احقاق حقوشان، به نام هم نمی گوییم، واقعاً برای به دست آوردن حقوقشان، تعبیر مقدس هم می کنیم، کار بزرگی است، اما کار کوچک انبیاست. کار انبیا که رقیب ندارد و هر داعی الی الله و هر مبلغ و رساننده پیام خدا باید آن را تعقیب کند. به دنبال پیغمبر و علی برود، و کاری مشکل است. این است حرکت دادن انسانها از خودی، خودخواهی، نفس پرستی و نفع پرستی، به سوی حق پرستی و حقیقت پرستی، این است که کار، بسیار کار دشواری است.
"تبلیغ و مبلغ در آثار شهید مطهری" نام اثری از عبدالرحیم موگهی است که به بررسی موضوع مهم تبلیغ دینی و نقش مبلغان پرداخته است. در سلسله یادداشت هایی به این موضوع مهم از منظر این اندیشمند برجسته دینی خواهیم پرداخت. بخش سوم از نظرتان می گذرد
سنگینی ماهیت تبلیغ در سوره مبارکه مزمل
آیه دیگر در قرآن، که باز اهمیت فوق العاده و سنگینی شدید امر دعوت به حق و پیام رسانی الهی را بیان می کند. آیه ای است که در سوره مبارکه یا ایها المزمل آمده است که می دانید یا ایها المزمل و یا ایها المدثر از سوره هایی هستند که در اول بعثت نازل شدند. می فرماید: انا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً / ما عن قریب سخن سنگینی به تو القا می کنیم. سخن یعنی چه که سنگین باشد؟ خود سخن از آن جهت که سخن است که سبکی و سنگینی ندارد. محتوای سخن و اجرای مدلول سخن است که ممکن است سخت و دشوار باشد، و ممکن است آسان باشد. خود ما گاهی می گوییم: فلان کس به فلان کس سخن سختی گفت: یعنی سخن که تحمل معنای آن برای او شدید بود. یا می گوییم. مأموریت یعنی چه که سنگین باشد؟ مأموریت، آن ابلاغ و آن سخن و آن نامه و غیره که سبکی و سنگینی ندارد. بحث در اینها نیست. وقتی که محتوای آن مأموریت کاری باشد فوق العاده دشوار، می گوییم: مأموریت سنگین.
آیه قرآن می فرماید: "انا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً" ما عن قریب سخن سنگینی به تو القا می کنیم، که جز همان دعوت و هدایت مردم چیز دیگری نیست.
چرا قرآن تبلیغ را امری دشوار می بیند؟
ممکن است افراد بپرسند: چرا قرآن این همه امر دعوت و تبلیغ را کار دشواری تلقی کرده است؟ بعضی از مسائل هست که ما به حق، ارزش آن مسائل را درک کرده ایم، چون ارزشش را، یعنی سطحش را درک کرده ایم، قهراً آن را در سطح خودش می شناسیم، مثلاً، امر افتا و فتوا دادن. خوشبختانه تا حد زیادی، لااقل 95% جامعه ما می شناسند که افتا کاری است سنگین و در سطح بسیار بسیار بالا. نه افرادی زود جرأت می کنند که چنین ادعایی بکنند و نه اگر افراد خودش اشتهایی این ادعا را کردند، جامعه زود می پذیرد. جامعه این را احساس کرده که سطح این کار بالاست، ولی مسأله دعوت مردم به سوی حق، مسأله تبلیغ مردم، مسأله ارشد و هدایت مردم، مساله دعوت مدرم به سوی خدا، که سخن، سخن حرکت دادن است سطح آن شناخته نشده است. گفت:
در این ره انبیا چون ساربانند - دلیل و رهنمای کاروانند
وز ایشان سید ما گشته سالار - همو اول همو آخر در این کار
جمال جانفزایش شمع جمع است - مقام دلگشایش جمع جمع است
روان از پیش و دلها جمله از پی - گرفته دست جانها دامن وی
حرکت دادن بشر است، آن هم به کجا؟ به سوی آخور؟ نه. خیلی مکتبها هستند که بشر را حرکت می دهند، خوب هم حرکت می دهند، اما به سوی چه؟ به سوی آخور، به سوی منافعش. کمی مقام مقدس تر هم بگوییم: به سوی حقوقشان که بالاخره منافعشان در حقوشان است، و تا این جا ما هم موافقیم، پیغمبران، یکی این حرکت دادن است، ولی این، آن حرکت کوچکی است که پیغمبران می دهند که محروم را سوق می دهند به سوی این که ای محروم! برو حق خودت را استیفا کن، ای مظلوم! برو حق خودت را از ظالم بگیر. این همه جزء حرکتهایی است که انبیا دارند، ولی کوچکترین حرکتهاست، چون حرکتی است که منافع و میل طبیعی انسان هم آن را تأیید می کند. در این مسیر، حرکت دادن البته کاری است، نمی خواهم بگویم: کار کوچکی است، اما در برنامه انبیا، این، آن کار کوچک انبیاست که انجام داده اند و از دیگران هم بهتر انجام داده اند، آن حرکت بزرگی که انبیا می دهند، حرکتی است که انسان را از منزل نفس به سوی حق سوق می دهند. گفت:
صلای باده زد پیر خرابات - بده ساقی که فی التأخیر آفات
سلوک راه عشق از خود رهایی است - نه طی منزل و قطع مسافات.
حرکت دادن بشر از خودخواهی به خداخواهی دشوار است
بشر را از خودی رهاندن و به حق رساندن، یعنی بشر را از درون خودش علیه خودش برانگیختن: نه تنها شمای مظلوم را علیه من ظالم برانگیزد. من ظالم را هم احیاناً و در خیلی موارد علیه خودم برانگیزد که اسمش می شود توبه، بازگشت، حرکت دادن انسانها از خودی و از نفس پرستی به سوی حقیقت پرستی، کار مشکل این است. هر کس در این کار با انبیا رقابت کرد، آن وقت می توانیم برایش حساب باز بکنیم. فلان رهبر انقلابی، مردم را در جهت منافعشان حرکت داده است ولو به نام احقاق حقوشان، به نام هم نمی گوییم، واقعاً برای به دست آوردن حقوقشان، تعبیر مقدس هم می کنیم، کار بزرگی است، اما کار کوچک انبیاست. کار انبیا که رقیب ندارد و هر داعی الی الله و هر مبلغ و رساننده پیام خدا باید آن را تعقیب کند. به دنبال پیغمبر و علی برود، و کاری مشکل است. این است حرکت دادن انسانها از خودی، خودخواهی، نفس پرستی و نفع پرستی، به سوی حق پرستی و حقیقت پرستی، این است که کار، بسیار کار دشواری است.
گفتیم: ما ارزش بعضی از کارها را، بعضی از شؤون را در سطح خودش تا حدی درک کرده ایم و بجا درک کرده ایم و باید هم همین جور درک بکنیم.
اولین شرط در امر دعوت و پیام رسانی، شرح صدر است
ما باید اعتراف بکنیم که ارزش بعضی از کارها را در سطح خودش درک نکرده ایم. امشب تصادفی رخ داد که برنامه من، آموزش از سیره نبوی در امر تبلیغ و دعوت باشد و خطیب دانشمند، جناب آقای فلسفی هم - که به حق باید گفت: در صدر این فن قرار گرفته اند و خدمات بسیار بسیار بزرگ به این شهر و به این کشور کرده اند - در مجلس ما حضور داشته باشند. عرض کردم: امری است تصادفی، مقصود این است که من چنین فکری نکرده بودم و این چنین شد و خوب شد. ارزش اینها و ارزش کسانی را که در این سطح، خون جگرها خورده اند تا توانسته اند به صورت یک داعی و یک خیب لایق - ممکن است بگویید: مقام اسلامی خیلی بالاتر است، لایق نسبی هم بگوییم کافی است - در آیند، باید دانست. گفت: یری الناس دهنا فی الزجامه صافیاً - ولم یدر ما یجر علی راس سمسم / یعنی مردم روغن صاف شده کنجد را در یک شیشه می بینند، اما نمی دانند به سر آن دانه کنجد بیچاره چه آمد که حالا آنها روغن صاف شده اش را می بینند.
تبلیغ صاف شده و پاک و پاکیزه اش را مردم می بینند، ولی نمی دانند چه بر سر آن بیچاره آمده است که امروز آنها دارند روغن صافش را مشاهده می کنند.
به هر حال، قرآن این مطلب را در سطحی بسیار بسیار بالا برده؛ چرا؟ خدا می توانست فقط به پیغمبر بگوید: انا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً یا الم نشرح لک صدرک ولی همه اینها برای امت، آموزش است. این حقیقت را چرا با پیغمبر خودش بازگو می کند و در اختیار همه امت می گذارد؟ خیلی مسائل بین خدا و پیغمبر هست، ولی چون مربوط به کار عموم نیست، خدا می داند و پیغمبر، و برای غیر طرح نشده. وقتی که مسأله ای طرح می شود، علامت این است که باید آن را آموخت. کار دعوت است، کار تبلیغ است، کار آسانی نیست. پس ما از قرآن می آموزیم که اولین شرط در امر دعوت و پیام رسانی، شرح صدر است، دل وسیع، ظرفیت وسیع به اندازه دنیا.
نظر شما