به گزارش گروه مهدویت خبرگزاری شبستان، تربیت مهدوی به عنوان زیربنای سبک زندگی منتظرانه که می تواند مسیر انتظار را هموار کند یکی از مهمترین مولفه هایی است که بی توجهی نسبت به آن آثار سوئی را بر فرد و جامعه منتظر تحمیل می کند. از این رو، در سلسله مطالبی که به همت واحد پژوهش بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) تدوین شده است، این نوع خاص و سرنوشت سازِ تربیت و آسیب هایی که پیش پای آن بروز و ظهور می کند را بررسی می کنیم که ششمین شماره آن از نظرتان می گذرد:
محور چهارم. آسیب ها: مریدپروری و تکروی
اشاره: در آسیب شناسی تربیت دینی به طور کلی، مریدپروری و تکروی، دو قطب متقابل آسیبزایی محسوب میگردند. منظور از مریدپروری این است که در جریان تربیت دینی، افراد چنان تربیت شوند که مربی را به چشم مراد خویش ببینند، به این معنا که وی را ورای سؤال قرار دهند و او را چنان بنگرند که گویی منشأ اولیه حق است. این شأن، تنها از آن خداست و جز او هر که باشد، نه منشأ اولیه حق است و نه در ورای سؤال قرار دارد. از سوی دیگر، تکروی نیز در تربیت دینی، آسیب زاست. تکروی، نفی هرگونه اقتداء به دیگران، به منزله پیشرو، و خود، گونه ای از آنارشیسم دینی است. تکروی نیز آسیب زاست زیرا افراد را در حد خودشان محدود می گرداند و آنها را از مزایای وجودی دیگران محروم می سازد. در این محور نیز داد و ستدی نهانی میان دو قطب آسیب وجود دارد، یعنی مریدپروری به تکروی منجر می شود و تکروی نیز سرانجام از مریدپروری سربرمی آورد. در حالت سلامت، امامت قرار دارد.
امامت، نه با مریدپروری سازگار است و نه با تکروی. ناسازگاری آن با تکروی آشکار است، اما ناسازگاری آن با مریدپروری نیز از آنجا ناشی می گردد که امام در مفهوم اسلامی کلمه، منشأ اولیه حق نیست بلکه ملازم با حق است و نه تنها خود را در ورای سؤال نمی بیند، بلکه از سؤال استقبال می کند و در پی آن، ملازمت خود را با حق آشکار می سازد.
پس از اشاره کلی به مفاهیم آسیب و سلامت در این محور، اکنون، آن را در مورد خاص مهدویت و تربیت مهدوی، مورد بحث قرار میدهیم.
مریدپروری، به منزله یکی از قطب های آسیب در تربیت دینی، صورت محرَّف امامت است. هر گاه افراد، امامان را چنان بستایند که گویی آنان، منشأ اولیه حق و حقیقت اند، این چهره محرَّف آشکار می گردد. این گونه افراد، به سبب همین تعبیر نادرستی که از امامت دارند، و آن را به یکی از لغزشگاه های آسیبزای تربیت دینی تبدیل می کنند،"مُحبّ غال" (دوستدار افراط گر) نامیده شده اند.
افراط گری آنان در این است که امام را از حد خویش، فراتر میبرند و او را به مقام و منزلت الهی برمی کشند. تنها درباره خداوند، در قرآن آمده است :"الحقُّ مِن ربِّک".(1) اما نسبت امام با حق این است که او با حق ملازمت و همراهی (معیَّت) دارد و با آن مطابقت می ورزد.
در خصوص حضرت مهدی (عج) نیز همین سخن جاری است. در متون اسلامی، برای در امان نگهداشتن افراد از لغزیدن در ورطه مریدپروری، همواره بر این نکته تأکید شده است که امام مهدی (ع)، در کار سترگی که به انجام خواهد رساند، کارگزار و فرمانبر خداست. به طور مثال، در روایتی که حمران بن أعین نقل میکند میخوانیم: " از امام باقر(ع) سؤال کرده به او عرض کردم: آیا قائم تو هستی؟ پس آن حضرت فرمود: زاده و تربیت یافته بیت رسولم و خونخواهی کنندهام (یا از من خونخواهی کنند) و آنچه خدا بخواهد انجام میدهد…"(2) در این روایت، امام باقر(ع)، ابتدا (قائم) را به معنای لغوی یا مفهوم عام آن که در مورد هر یک از امامان شیعه صادق است، بکار میبرد و در پایان روایت، با دریافتن مقصود اصلی سؤال کننده، حضرت مهدی (ع) را با ذکر برخی ویژگیها معرفی میکند. اما آنچه در اینجا مقصود است، تعبیر "یفعل الله مایشاء" (آنچه خدا بخواهد انجام میدهد) است. این تعبیر، بیانگر آن است که هر امامی که قیام به برپاداشتن حدود الهی میکند، او تابع فرمان خداست و هر آن چه را او بخواهد، انجام میدهد و این مطلب، شامل حضرت قائم (عج) نیز میگردد. بنابراین، مسأله مهدویت، در فضایی مطرح گردیده است که تابعیت و عبودیت امام نسبت به خداوند در آن موج میزند و این برای آن است که امامت در دست عوام و عوامزدگان، تبدیل به بساط مرید و مرادی نگردد.
به علاوه، هنگامی که امام، تابع و ملازم با حق بود، خود را در ورای سؤال نمینشاند. در این مورد، قابل ذکر است که در روایات مهدویت، بر مشابهت امام مهدی(ع) با پیامبر (ص) و علی(ع)، از حیث منش و روش زندگی اشاره شده است.(3)
امام علی(ع)، به صراحت خود را در حیطه سؤال قرار داد. امام مهدی(ع) نیز بر همین شیوه عمل میکند. سخن امام علی(ع) در این خصوص چنین است: "مپندارید که گفتن حق بر من گران میآید و خواهم که مرا بزرگ انگارید زیرا هر که شنیدن حق بر او گران آید، یا نتواند اندرز کسی را در باب عدالت بشنود، عمل کردن به حق و عدالت بر او دشوارتر است. پس با من از گفتن حق یا رأی زدن به عدل، بازنایستید زیرا من در نظر خود بزرگتر از آن نیستم که مرتکب خطا نشوم و در اعمال خود از خطا ایمن باشم، مگر آن که خدا مرا در آنچه با نفس من رابطه دارد، کفایت کند زیرا او تواناتر از من به من است. ما و شما بندگانی هستیم در قبضه قدرت پروردگاری که پرورش دهندهای جز او نیست…"(4)
از سوی دیگر، قطب دوم آسیب، یعنی تکروی، نیز در تربیت مهدوی قابل قبول نیست. تکروی در جریان تربیت دینی، در دو صورت رخ میدهد: نخست با نفی امامت و دوم با پذیرش و در عین حال، تعمیم امامت. در حالت نخست، نیاز به امامت، بعد از پیامبر اکرم (ص) نفی میگردد و چنین تصور میشود که هدایت پیامبر(ص) به مردم ارزانی شده و هر کس بخواهد میتواند در طریق هدایت راه بسپارد و در این مسیر، نیازی به راهبر و امام نیست. در حالت دوم، امامت به صراحت نفی نمیشود، اما اختصاص آن به امامان معصوم(ع)، نفی میشود، به گونهای که هر کس میتواند امام خویش باشد.
در روایات مربوط به مهدویت، هر دو گونه تکروی، نفی شده است. در خصوص مورد اول، یعنی نفی امامت، در برخی روایات به این نکته اشاره و انتقاد شده است که در آینده امت اسلامی، کسانی تندروی خواهند نمود و خواهند گفت که امامت باطل شده است. به طور مثال، در روایتی از قول امام علی (ع) خطاب به حذیفه یمانی آمده است: "…پس این امت پیوسته ستمگرند و همچون سگان در ستیز با یکدیگر بر حرام دنیا بسر میبرند، در دریاهای هلاکت و گودالهای خون، عمر سپری کنند تا آن زمان که غائب شونده از فرزندان من از دیدگان مردم پنهان شود و مردم به گفتگو افتند، آیا او گم شده، یا کشته شده، یا خود وفات یافته است، که فتنه شدت گیرد و بلا نازل شود و آتش جنگ قبیلهای برافروزد و مردم در دینشان تندروی کنند و همصدا شوند که حجت از میان رفته و امامت باطل شده است…به خدای علی قسم! که حجت امت همان هنگام برپا و در راههای آن (امت) گام برمیدارد، به خانهها و کاخهایشان داخل میشود، در شرق و غرب زمین در گردش است، گفتهها را میشنود و بر جماعت سلام میکند، او میبیند اما دیده نمیشود تا زمان و وعدهاش فرارسد…"(5)
در مورد دوم، یعنی تعمیم امامت، نیز در روایات مهدویت، انتقاد صورت پذیرفته است. امامت، مشروط به شروطی است که مهمترین آن، این است که امام، آلوده به ستم نباشد، چنانکه وقتی ابراهیم(ع)، درباره امامت فرزندان خویش از خدا مسألت نمود، خداوند در پاسخ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمیرسد. (6) از این رو، خداوند امامت را در شأن هر کسی ننهاده است. در این مورد، در روایتی، فضیل بن یسار از قول امام صادق (ع) میگوید: "هر کس خروج کرده، مردم را به سوی خود فراخوانَد در صورتی که کسی در میان مردم باشد که از او برتر است، پس چنین شخصی گمراه و بدعتگذار است".(7)
در حالت سلامت. تربیت دینی، مستلزم قبول امامت است. حضرت مهدی (عج) نیز یکی از جمله امامان شیعه است. قبول امامت، به معنای انکار مریدپروری و تکروی است. این هردو، چون آفتهای تربیت دینی محسوب میشوند. در حالت مریدپروری، فرد تربیت شونده، در حد انسانی دیگر که مراد تلقی شده، متوقف میماند و از تقرب جستن به کمال بیپایان، یعنی خداوند، بازمیماند. در مقابل، در حالت تکروی، فرد تربیت شونده، در حد خود، محدود میشود و از بهره جستن از نمونهها و الگوهای برجسته بازمیماند.
در روایات مربوط به مهدویت، امامت، چون امری متفاوت با مریدپروری و تکروی، معرفی شده است. برای وضوح بیشتر این معنا، در زیر به دو روایت دیگر استناد خواهیم نمود.
در خصوص تمایز امامت با رابطه مرید و مرادی، امام به منزله کسی معرفی میگردد که راه و رسم و حد و حدود الهی را پیجویی میکند. عبدالعزیز بن مسلم از قول امام رضا (ع) میگوید:"…امام است که حلال خدا را حلال و حرام او را حرام میدارد و حدود الهی را برپا میدارد و از دین خدا دفاع میکند و با حکمت و موعظه نیکو و دلیل رسا به راه پروردگارش فرامیخواند…"(8)
در خصوص اهمیت امامت و نفی تکروی نیز در روایتی، زراره از قول امام صادق(ع) میگوید: "امام خود را بشناس که چون او را شناختی این امر چه پیش افتد و یا دیر فرارسد، تو را زیانی نمی رساند"(9)
پی نوشت ها:
1)بقره: ۱۴۷٫
2)عن حُمرانَ بن أعیَنَ، قال: سألت أبا جعفر (ع) فقلت له: أنت القائم؟ فقال: قدولَّدنیرسول الله (ص) و انی المطالَِبُ بالدَّمِ، و یفعلالله ما یشاء، ثم أَعَدتُعلیه، فقال: قد عرفتُ حیثُ تذهبُ، صاحبُک المُبدِحُ البطنِ، ثمالحَزازُ بِرَأسه،ابنُالأرواعِ، رحم اللهُ فلاناً. (غیبت نعمانی، باب ۱۳، ص ۳۱۴)
3)امام صادق(ع): یسیر بسیره رسولالله ولایعیش الا عیش امیرالمؤمنین (الغیبه، شیخطوسی، ص ۲۷۷)
4)علی(ع): ولاتظنوا بی استثقالاً من حققیل لی ولا التماس اعظام لنفسی فانهمناستثقل الحقَّ أن یُقالَ له أو العدلَ أن یُعرضَعلیه کان العملُ بهما أثقلَ علیهفلا تَکفُّوا عنمَقاله بحقِّ أو مشورَه بعدل فانّی لستُ فینفسی بفوق أن أُخطیَ و لاآمَنُ ذلک من فعلیالا أن یَکفی اللهُ من نفسی ماهو أملک به منیفانما أنا و أنتمعبید مملوکون لِربّ لا ربَغیرُهُ… (نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۷)
5)عمرو بن سعد عن امیرالمومنین (ع) أنه قال یوماً لحذیفه: …فلاتزال هذه الامه جبارین یتکالَبون علی حرام الدنیا، مُنغَمسِینَ فیبحار الهلکاتِ و فیأودیه الدماء حتی اذا غاب المُتَغَیِّبُ من وُلدی عن عیونالناس و ماجَ الناسُ بفَقده أو بقتله أوبموته، أَطلَعَتِ الفتنهُ و نزلت البلیهُوالتَحَمَتِالعصبیهُ و غَلا الناسُ فی دینهم وأجمعوا علی أنَّ الحجهَ ذاهبه والامامهباطله…فوَ ربِّ علیِّ انَّ حجتَها علیهاقائمه ماشیه فی طُرُقها داخله فی دُورِهاوقُصُورها جوَّاله فی شرق هذه الأرضِ و غربهاتسمع الکلامَ و تُسِّلِمُ علی الجماعهِتَری و لاتُری الی الوقت و الوعدِ… (همان ، ص۲۰۷-۲۰۶)
6)قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین (بقره: ۱۲۴)
7)عن الفضیل بن یسار قال: سمعت أبا عبدالله جعفر بن محمد (ع) یقول: من خرج یدعوالناس و فیهم من هو أفضل منه فهو ضالّمُبتدِع. (همان ، باب ۵، ص ۱۶۷)
8)عن عبدالعزیز بن مسلم قال…ثم قال [الرضا (ع)]…الامامُ یُحِلُّ حلالَ اللهِ و یُحرِّمُحرامَ اللهِ و یُقیمُ حدودَ اللهِ و یَذُبُّ عن دِینِ اللهِ و یدعو الی سبیل ربهبالحکمهِ و الموعظهِالحسنهِ… (همان، ص ۳۱۸)
9) عن زُرارَهَ قال: قال أبوعبدالله (ع): اعرِفامامک فانَّک اذا عَرَفتَهُ لم یَضُرُّکَ تَقَدَّمَ هذا الامرُ أو تَأَخَّرَ. (همان ، باب ۲۵، ص ۴۷۰)
نظر شما