شکنجه زندانیان 16 آسایشگاه هدیه رژیم بعثی عراق در روز عید فطر

خفقان حاکم بر آسایشگاه هم نمی توانست مانع ختم قرآن شود.اسرا با دعا برای سلامتی امام(ره) و حفظ نظام افطار می کردند، اما تلخ تر ازهمه آزارها، شکنجه زندانیان 16 آسایشگاه در روز عید فطر بود.

احمدعلی قورچی، یکی از آزادگان دفاع مقدس پیرامون خاطرات ماه مبارک رمضان در دوران اسارت به خبرنگار شبستان گفت: بنده 48 ساله هستم و در سال 61 در عملیات والفجر مقدماتی بر اثر اصابت گلوله به اسارت دشمن درآمدم و بعد از هشت سال یعنی سال 69 به میهن اسلامی بازگشتم.

 

خودسازی؛ قبل از ماه مبارک رمضان

قبل از ماه مبارک رمضان همه آزاده‌ها خودشان را برای این ماه مبارک آماده می‌کردند و سعی‌شان بر این بود که خود را خالصانه در اختیار این ماه قرار دهند و فرامین الهی را بجا آوردند، درست است هر کسی نمی‌تواند دقیق این کار را بکند ولی سعی خودشان را می‌کردند، به همین دلیل وقتی ماه رمضان فرا می‌رسید سکوتی معنادار در راستای خودسازی بر فضای اردوگاه حاکم می‌شد و هر کسی را که می‌دیدی با روزهای قبل  متفاوت بود.

 

 ختم قرآن با وجود خفقان حاکم بر آسایشگاه

وی تصریح کرد: قبل از ماه مبارک رمضان بچه‌ها به دسته های پنج یا شش تایی تقسیم می‌شدند و  ختم قرآن می‌کردند، نگهبان عراقی هم می‌آمد سرکشی می‌کرد، می‌دید بچه‌ها قرآن می‌خوانند، اجازه تجمع بیشتر از دو و سه نفر را نمی‌داد، با وجود این اسرا زیر بار کتک و خفقانی که ایجاد کرده بودند به قرائت قرآن، راز و نیاز با خداوند و حتی نماز جماعت می‌پرداختند.

 

 بچه‌ها هر شب در مناسبت‌های مختلف دعاهای خود را می‌خواندند و شب‌های احیا را تا صبح بیدار می‌ماندند و اعمال مستحبی (هزار رکعت نماز) که برای این شب‌ها وارد شده بود را به جا می‌آوردند، دیگر به نگهبان عراقی‌ها کاری نداشتند، حاضر بودند زیر بار شکنجه آنها بمیرند ولی اعمال این شب‌ها را ترک نکنند.

 

این آزاده دفاع مقدس با بیان اینکه بچه‌ها به صورت گروهی ختم قرآن می‌کردند، خاطرنشان کرد: یک نفر مسئول داشتیم که اسامی بچه‌ها را برای ختم قرآن می‌نوشت. بچه‌ها معمولا نمی‌خوابیدند، قرآن نوبت به نوبت و دست به دست می‌چرخید تا ختم شود. اگر هم کسی خواب بود مسئول مربوطه می‌رفت طرف مقابل را ساعت یک یا دو نصف شب بیدار می‌کردند تا قرآنش را بخواند. این کار به ترتیب همین طور  ادامه داشت.

 

وی با اشاره به غذای افطاری و سحری آزادگان یادآور شد: ما کلا در طول این هشت سال اسارت، سه نوع غذا بیشتر در عراق نداشتیم، صبح آش، ظهر برنج و شام هم آبگوشت بود، در طول اسارت هیچ‌کس نبود که شکم سیر غذا خورده باشد، مگر دو بار در طول  این مدت، یعنی هشت سال باید این سه نوع غذای یکنواخت را می‌خوردیم.

 

 سهمیه هر فرد 10 یا 12 قاشق غذا در هر وعده

قورچی ادامه داد: سهمیه هر فرد 10 یا 12 قاشق در هر وعده بود، حالا می‌خواستی سیر شوی یا نشوی، شما حساب کنید بچه‌ها با آن بدن ضعیف و نحیفی که داشتند و نیازمند مواد مغذی و پروتئین بودند، این مقدار را باید هم برای افطار و هم برای سحری نگه می‌داشتند. با وجود این 98 درصد بچه‌ها روزه می‌گرفتند، حالا اینکه این 10 قاشق  به کجای بچه‌ها می‌‌رسید، نمی‌دانیم.

 

این آزاده دفاع مقدس افزود: بچه‌ها غذای صبح و ظهرشان را نمی‌گرفتند و غروب که می‌شد هر سه را با هم می‌گرفتند و در پتو می‌پیچیدند تا سرد نشود و بعد از افطار، اول نماز جماعت را می‌خواندند و بعد با پهن کردن سفره سراسری افطار می‌کردند.

 

قرائت زیارت عاشورا به قیمت شکنجه 

وی یادآور شد: عراقی‌ها در ماه مبارک رمضان سعی می‌کردند زیاد شکنجه نکنند، اما با وجود این بعضی وقت‌ها اذیت می‌کردند و کتک هم می‌زدند ولی بچه‌ها عادت کرده بودند آنها می‌گفتند چرا نماز جماعت و زیارت عاشورا می‌خوانید.

 

شفا بدون جراحی با معجزه دعای توسل

قورچی با بیان اینکه تمام زندگی اسرا همین باورهای دینی و دعاها بود، تصریح کرد: در طول سال پیش می‌آمد که عراقی‌ها قوانین عجیب و غریبی برای بچه‌ها وضع می‌کردند که حتما باید این کار را انجام دهید. بچه‌ها در یک ساعت معین هماهنگ می‌کردند و دعای توسل را می‌خواندند تا این مشکل برطرف شود که بعد از دو سه روز بدون اینکه اسرا متوجه شوند این قانون لغو می‌شد.

 

وی با اشاره به یکی از خاطرات دوران ماه مبارک رمضان خاطرنشان کرد: فردی در میان اسرا بود که گلوله‌ای به زیر گوشش اصابت کرده بود. همیشه از درد به خود می‌پیچید و چرک و خون از گوشش سرازیر می‌شد تا اینکه به پزشک مراجعه کرد و گفت گوش تو نیازمند جراحی است و در صورت جراحی نیز 99 درصد از شنوایی خود را از دست خواهی داد، بعد از چند روز که شدت درد بیشتر شد تصمیم به جراحی گرفت، بچه‌ها برای شفاعت وی متوسل به ائمه اطهار (دعای توسل) و زیارت عاشورا شدند، روز موعود(جراحی) هم چرک و خون گوشش و هم دردش نسبت به روزهای قبل بیشتر شد، در همین حین یک لحظه دیدیم، همزمان با چرک و خونی که از گوشش خارج می شود، گلوله نیز بیرون آمد و گلوله‌ای که قرار بود با عمل جراحی خارج شود با دعای بچه‌ها بیرون آمد.

 

 سلامتی امام(ره)و حفظ نظام دعای وقت افطار

این آزاده دفاع مقدس اظهار کرد: اسرا در هنگام افطار در درجه اول برای حفظ نظام، پیروزی رزمندگان و سلامتی امام (ره) دعا می‌کردند، باور کنید هیچ‌وقت برای آزادی خودشان دعا نمی‌کردند، وقتی صلیب سرخ جهانی به اردوگاه می‌آمدند، می‌گفتند ما تعجب می‌کنیم، اسرایی که در کشورهای دیگر دنیا وجود دارند پنج یا شش ماه بیشتر در اسارت دوام نمی‌آوردند و روانی می‌شوند ما هر سال که به اینجا می‌آییم روحیه شما بشاش‌تر و بهتر از سال قبل است و هیچ شکایتی هم برای آزادی خود نمی‌کنید.

 

وی ادامه داد: این آرزو در دل عراقی‌ها مانده بود که چرا وقتی صلیب سرخ می‌آید شما به آنها نمی‌گویید که به رژیم ایران بگویند شما را آزاد کنند بچه‌ها نیز به دلیل اینکه جمهوری اسلامی مهم‌تر از آزادی خودشان بود و هم نمی‌خواستند گزک دست دشمن بدهند و باعث تبلیغات سوء و سرشکستگی نظام شوند این اجازه را هیچ‌گاه به خود نمی‌دانند.

 

 عیدی سرگرد مفید در عید فطر

قورچی به عیدی اسرا در عید فطر سال 67 اشاره کرد و گفت: بعد از یک ماه روزه گرفتن، روز عید فطر، بچه‌ها همه خوشحال بودند و به یکدیگر تبریک می‌گفتند، سرگرد مفید که یک فرد مغرور، متکبر و ظالم بود و می‌دانست اسرا یک ماه روزه گرفتند و خوشحال هستند روز عید بچه‌ها را واقعا به جهنم تبدیل کرد، دیدیم یکی از آسایشگاه‌های ساختمان روبرو درش باز شد و صدای جیغ بچه‌ها که یا زهرا می‌گرفتند به گوش رسید. آسایشگاه به آسایشگاه کتک می‌زد تا اینکه نوبت به آسایشگاه ما رسید، گفت ما به شما گفتیم نماز جماعت و دعا نخوانید، اگر تمام صابون‌های دنیا را جمع کنند مغز شما را نمی‌شود شست‌وشو داد، من آمدم انتقامم را از شما بگیرم، در گرو‌ه‌های پنج نفر پنج نفر همه را ردیف کرد و چند تا نیروی کابل به دست هم از بیرون آورد گفت سرتان را سجده‌وار به زمین بگذارید، دستور داد بزنید، آنها با تمام قوا بچه‌ها را می‌زدند، دوباره یک بار دیگر با توهین به امام و نظام گفت بزنید.

 

وی ادامه داد: گفت یا باید کسانی را که امام جماعت بودند و مسئولیت کارهای فرهنگی را بر عهده داشتند به ما معرفی کنید و یا می‌زنیم، مجروح، معلول و پیرمرد بودند که زیر دست و پا شلاق می‌خوردند، تمام که شد گفتیم خدا را شکر تمام شد. بچه‌ها با زحمت هر کدام خود را به گوشه‌ای کشاندند.

 

شکنجه زندانیان 16 آسایشگاه در عید فطر

وی گفت: این ماجرا گذشت، دیدیم دوباره ساعت یک نصف شب صدای بچه‌ها از آسایشگاه می‌آید. دو مرتبه همان کار را نوبت به نوبت شروع کرد، هر آسایشگاه حدود 75 نفر بودیم. مثل همان جریان اولی که گفتم شروع کرد به زدن، 16 تا آسایشگاه را دو مرتبه کوبید، بچه‌ها دیگر توان نداشتند، این اتفاق سه بار تکرار شد یعنی سه بار در طول روز بچه‌ها را حسابی کتک زدند، سرگرد مفید عیدی بچه‌ها را این‌گونه داد، این جو تا سه ماه در اردوگاه حاکم بود. وقتی سرگرد مفید می‌آمد همه باید خبردار می‌ایستادند، اگر یکی تکان می‌خورد دیگر سر و کارش با آنها بود.

 

توسل به قرآن کریم  و نجات اسرا از شکنجه سرگرد مفید

این آزاده دفاع مقدس افزود: وقتی سرگرد می‌آمد تا یک ساعت باید بچه‌ها سجده می‌کردند، اگر کسی سرپیچی می‌کرد شلاق می‌خورد، تا سه ماه این خفقان عجیب در اردوگاه حاکم بود. بچه‌ها نیز خسته شده بودند، یک عده با هم اختلاف نظر پیدا کرده بودند، بعضی‌ها می‌گفتند جلوی سرگرد مفید را بگیریم و بگوییم دیگه بچه‌ها را کتک نزند، یک عده هم می‌گفتند نه ما نباید این حرف را بزنیم، تا اینکه به قرآن کریم متوسل شدند، این آیه آمد که خداوند به حضرت موسی (ع) فرمود برو نزد فرعون و او را به حق دعوتش کن.

 

میان اسرا پیرمردی به نام حاج یحیی بود، ایشان به عنوان نماینده بچه‌ها تصمیم گرفت به سرگرد مفید بگوید که دیگر بچه‌ها را نزند، سرگرد مفید برای بار سوم آمد، حاج یحیی بلند شد و گفت شما بچه‌ها را زیاد زدید، بچه‌ها دیگر نا ندارند، گفت باشه دیگر نمی‌زنم به این ترتیب آسایشگاه ما از برکات آیه قرآن کریم در امان ماند. تا چند سالی آثار ضربات شلاق او در بدن بچه‌ها پیدا بود، ولی آزار و اذیت‌های سرگرد مفید همچنان ادامه داشت.

 

هر آسایشگاهی یک ارشد داشت ک پل ارتباطی میان ما و عراقی ها محسوب می‌شدند، سرگرد مفید برای اینکه عقده خود را خالی کند، 16 تا از ارشد‌های آسایشگاه به اضافه دو ارشد اردوگاه را به زندانی با ابعاد هفت و هشت متر و گنجایش سه و چهار نفری انتقال داد، تا 40 روز پشت سر هم اینها را شکنجه می‌کردند تا افراد را معرفی کنند، بچه‌ها هم تا دم مرگ می‌رفتند ولی شناسایی نمی‌کردند.

 

  لیسیدن لباس خیس عبدالرضا به دلیل تشنگی

 قورچی تصریح کرد:در میان بچه‌ها فردی به نام «عبدالرضا آل‌کج بافت» از اهالی دزفول بود که در حین کتک زدن بیهوش شد برای اینکه دوباره از او اقرار بگیرند سطل آبی را به رویش خالی کردند و به هوش آمد، دوباره کتکش زدند وقتی این بنده خدا را به زندان برگردادند بچه‌ها به خاطر اینکه آب بهشان نمی‌دادند از زور تشنگی شروع به لیسیدن وی و زمین کردند.

 

به قدری بچه‌ها را شکنجه کرده بودند که وقتی از زندان برگشتند چهره‌هایشان مانند انسان‌های اولیه شده بود و اصلا قابل شناسایی نبودند به طوری که قدم زدن با آنها را نیز ممنوع کرده بودند و کسی حق راه رفتن با آنها را نداشت. این عیدی عید فطر اسرا در آن سال بود.

 

پایان پیام/
 

کد خبر 60581

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha