شعر و فلسفه با یکدیگر خویشاوند هستند/اشعار حافظ جلوه وجود است

خبرگزاری شبستان: دکتر رضا داوری ادرکانی، با بیان اینکه در طول زندگانی خود طی سه دوره با حافظ عمر گذرانده است، گفت: اشعار حافظ جلوه وجود هستند. شعر و فلسفه با یکدیگر خویشاوند هستند و لااقل روی دو قله ایستاده اند.

به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: مراسم بزرگداشت دکتر رضا داوری اردکانی و رونمایی از کتاب گاه خرد، عصر روز گذشته 28 دی ماه در سالن همایش های کتابخانه ملی ایران برگزار شد.

 

در این مراسم که با تاخیر نیم ساعته آغاز شد، شخصیت های مختلف حوزه فکر و اندیشه از جمله دکتر محمدرضا بهشتی، دکتر علی اصغر مصلح، بیژن عبدالکریمی، دکتر سید جواد میری، دکتر قاسم پورحسن، دکتر حسین کلباسی اشتری، دکتر نجفقلی حبیبی، حجت الاسلام دعایی، حجت الاسلام نقویان، دکتر محمدرضا تابش، نماینده مردم اردکان در مجلس شورای اسلامی حضور داشتند. همچنین بنا بود دکتر سید جواد طباطبایی و آیت الله محقق داماد نیز در این مراسم حضور داشته و سخنرانی کنند که به علت کسالت این امکان میسر نشد.

 

دکتر رضا داوری اردکانی، به عنوان آخرین سخنران مراسم دقایقی را برای حضار به ایراد سخن پرداخت و گفت: من یک معلم ساده، یک معلم روستایی هستم. بدون اینکه تواضع کنم همیشه معلمی را دوست داشتم و شأن آن را حفظ کردم. نمی گویم به وظیفه خود عمل کردم. دکتر بهشتی که در جمع حاضر هستند و  سخنرانی داشتند، به اقتضای برنامه دانشگاه و درس، به مدت یکسال در یکی از کلاس های من حضور داشتند و زمانی که از او در مورد این کلاس پرسیده بودند با صراحت همیشگی خود گفته بود: این کلاس درس نیست، کلاس نکته هاست. من افتخار می کنم که در کلاسم نکته ها بگویم و اگر بتوانم نکته سر کلاس بگویم کلاهم را به عرش می اندازم.

 

رئیس فرهنگستان علوم تصریح کرد: این سادگی روستایی من است که مرا مورد محبت شما قرار داده است. من با شعر و رمان بزرگ شدم. از 13-12 سالگی شروع به خواندن رمان و شعر کردم و با آنها زندگی کردم.

 

داوری اردکانی در ادامه به مهمانان و اساتید حاضر در مراسم اشاره کرد و گفت: یکی از کسانی که هم توقع داشتم و هم توقع نداشتم که امروز در این مراسم حضور داشته باشد آقای نقویان بود. ارتباط من و ایشان و نقطه اشتراک مان در انس به حافظ است. من به اندازه ایشان شعر حافظ از حفظ بلد نیستم بخوانم ولی اکنون و در این مجال برایتان غزلی از حافظ را خواهم خواند.

 

این محقق افزود: من خواندن شعر را با فردوسی آغاز کردم، می خواستم چیزی در مورد رستم و سهراب بنویسم که هنوز ننوشتم و هیچ وقت این اتفاق نیفتاد. شعر و فلسفه با هم خویشاوند هستد و لااقل روی دو قله ایستاده اند. اشعار حافظ جلوه وجود است. من سه دوره با حافظ عمر گذراندم. در نوجوانی و جوانی اشعار رمانتیک حافظ را می خواندم. بعد در دوره دوم تحت تاثیر مرحوم فردید بود که با اشعار و غزل های مشکل او مواجه شدم و به آنها توجه کردم.  به خاطر دارم دخترم سه ساله بود و من مرتبا این بیت را تکرار می کردم :

 

 من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان                     قال و مقال عالمی می کشم از برای تو

 

و دخترم همواره این بیت را در خانه تکرار می کرد و بچه ای که تازه زبان باز کرده بود این بیت را یاد گرفته بود.

وی ادامه داد: از شصت سالگی به این سو به اشعار ساده حافظ علاقه مند شدم و آنها را می خوانم:

 

رواق منظر چشم من آشیانه توست                       کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

 

داوری اردکانی در ادامه گفت: آنچه که دوستان در مورد گفتند مایه سرافرازی من است. همه لطف بود و از سر صدق گفتند.  ولی وقتی از من بپرسید که تو آنی که آنها گفتند؟ من جوابی ندارم به شما بدهم. من صادقانه فکر می کنم و کشورم را دوست دارم. می خواهم بدانم کجا هستیم و به کجا می رویم. ما از جهان جدا نیستیم و در این پیوستگی هاست که سرنوشت ها تعیین می شود.

 

چهره ماندگار فلسفه افزود: فکر کردن به این مسایل وظیفه همه ماست. اینکه بدانیم کجای تاریخ ایستاده ایم. گذشته را تاریخ نگاری معین نمی کند. تاریخ محقق ما هستیم و سپس در این تحلیل با رجوع به آنچه که تاریخ نگار می گوید در یابیم. آینده ما هستیم. اینکه بدانیم آیا آمادگی برای محقق شدن چیزی که در آینده قرار است بشویم داریم یا نداریم.

 

داوری اردکانی با بیان اینکه ما می توانیم اهل آینده باشیم و در مورد آن تامل کنیم که چه می توانیم بکنیم. فهم ما توانایی ماست و توانایی ما فهم است اما نباید سبب شود که علم انتزاعی را مقدم بدانیم. فکر کنم علت این لطف حفظ سادگی مأبی بود.

 

رئیس فرهنگستان علوم در ادامه گفت: این همه مجلس و سمینار بی مصرف درست نکنید. حرف های تکراری در سمینارها نزنید. پول زیادی را در جاهای بهتری هزینه کنید. تکرار نکنید. اعتدال داشته باشید. بزرگان را عزیز بدارید اما این در رفتار و کردار و گفتارتان باشد. همه رفتار ما باید احترام به علم باشد. در سمینار باید حرفی برای گفتن باشد.

 

این محقق افزود: یک سینه سخن دارم و نمی دانم چه بگویم. شاید رعایت سن و رعایت پرکاری من را می کنید. خدا را شاکرم که هنوز می توانم بنویسم و سر شما را با حرف هایی که می زنم به درد بیاورم. در پایان این بیت حافظ را می خوانم که فرمود:

 

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم                         هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم

شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا                        بر منتهای همت خود کامران شدم

ای گلبن جوان بر دولت بخور که من                            در سایه تو بلبل باغ جهان شدم

اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود                             در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم

قسمت حوالتم به خرابات می‌کند                               هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم

آن روز بر دلم در معنی گشوده شد                            کز ساکنان درگه پیر مغان شدم

در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت                          با جام می به کام دل دوستان شدم

از آن زمان که فتنه چشمت به من رسید                     ایمن ز شر فتنه آخرزمان شدم

من پیر سال و ماه نیم یار بی‌وفاست                          بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم

دوشم نوید داد عنایت که حافظا                                بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم

 
کد خبر 602437

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha