خبرگزاری شبستان _ خرم آباد؛
از سرمای هوا لباسی ضخیم که به شدت کهنه نشان می دهد بر تن دارد، صورت مرد روستا بین قرمز و سیاه است که نشان از شدت هوای سرد دارد.
کوله باری از هیزم را به دوش می کشد، کوله ای که بسیار سنگین نشان می دهد.
مرد روستای صیدعلی نام دارد و به ما روی خوشی نشان می دهد و پس از سلام و احوال پرسی علت توقف ما را می پرسد که همکارم با زیرکی جواب می دهد خودروی ما خراب شده و ناچار توقف کرده ایم.
زمین را لایه ای از برف پوشانده است، پیرمرد که خوی مهمان نوازی دارد، به اصرار از ما درخواست می کند که مهمان خانه اش شویم، پس از تعارفی کوتاه توسط ما از خطر حمله حیوانات درنده در این سرما می گوید و ما هم به دنبال وی راهی روستا می شویم.
در بین راه از او می پرسم، این بار هیزم را برای چه می خواهی، که جواب می دهدبرای گرمای منزل و پخت و پز.
در میان روستا به رغم وجود تعداد زیادی از منزل های تازه ساز، منازل قدیمی و کاه گلی هم وجود دارد و مرد روستایی ما را همراه خود به منزلی تازه ساز می برد که ویژگی ها آن کمی با منازل قبلی روستا متفاوت و بیشتر شبیه منازل شهری است.
چند اتاق، با سالن پذیرایی بزرگ و آشپزخانه اپن و پرده های زیبا که بیشتر شبیه منازل شهری است اما بسیار سرد.
مرد پس از مکث کوتاهی به علت سرمای هوا، ما را به داخل یکی از اتاق های بزرگ راهنمایی می کند که در وسط آن بخاری چوبی قدیمی همچون خانه های کاه گلی وجود دارد.
مرد به آرامی چوب ها را به درون بخاری هدایت می کند و همسرش هم با سینی چایی وارد اتاق می شود و بعد از تعارف چای، از اتاق خارج می شود.
بین چوب های کنار اتاق که مرد برای سوختن آورده است، چوب های زیادی دیده می شود که به نظر می رسد خشک نیستند.
مرد مهمان نواز برای پذیرایی ازما در تکاپوی خاصی است، دلم نمی آید با سوالم رنجش دهم اما مگر ما تنها برای پرسیدن نیامده بودیم، دل به دریا می زنم و از وی می پرسم چرا سوختی غیز از چوب انتخاب نمی کنید.
وی در جواب عنوان می کند، در روز های سرد چاره ای جز پناه بردن به جنگ و جمع آوری شاخه های خشک نداریم باید از این سرما خانواده را نجات دهیم.
صید علی، ادامه داد: حمل نفت و کپسول گاز علاوه بر هزینه های زیادی که دارد بسیار سخت است و زود تمام می شود اما شکر خدا سفره جنگل همیشه پهن است و ما در زمستان ها چوپ های خشک جنگل را جمع می کنیم و با آنها گرمای مورد نیاز خانه و آشپزخانه را تا مین می کنیم.
وی افزود: در هوای سرد زمستان تقریبا غالب روستاییان به دامان جنگل رفته و از شاخه های بلوط برای گرما بخشیدن به خانه هایشان استفاده می کنند.
دیگر انگار متوجه صحبت های صید علی نیستم با خودم تصور می کنم اگر هر روستا حداقل ۲۰ خانوار داشته باشد و هر خانوار روزانه یک درخت را بسوازند، چند سال بعد جنگل های زاگرس را باید بیابان های زاگرس بنامیم.
حیواناتی که در میان جنگل ها خانه دارند، چه سرنوشتی دارند آن گاه که هر درخت سوخت یک روز منزلی روستایی و یا عشایری می شود.
برخی درختان هم که توسط سود جویان روزانه می سوزد تا زغالی شود برای روشن شدن آتش کبابی و یا روی قلیان اشخاصی که نمی دانند هر زغال ضجه ای از جنگل را فریاد می زند.
یاد وعده های سال گذشته مسئولان در خصوص تامین سوخت مورد نیاز روستاییان حاشیه جنگل ها افتادم، جنگل های گسترده زاگرس روستاهایی زیادی را در دامان خود جای داده اند که رسیدگی به آنان گرچه کاری سخت است، اما با توجه به مرگ خاموش جنگل های بلوط زاگرس و پدیده زوال تامین سوخت روستاییان گامی مهم در صیانت از جنگل هاست.
آری امروز درخت های بلوط زخمی از پدیده ای ناشناخته و زوالی که پایانی ندارد، جایگزین سوخت مردمان روستایی و عشایر شده اند.
بلوط سرسبز که نشان جنگل های زاگرس است، امروز به زمین می خورد و کسی صدای شکستن شاخه هایش و بریده شدن تنه وخشکیده شدن ریشه اش را نمی شود.
گران بودن تامین سوخت، در دسترس نبودن سوختی غیر از چوب درختان جنگلی، روستاییان و عشایر را ناچار می کند که برای گرمای خانه هایشان سر بلوط را ببرند.
نظر شما