به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از طلیعه، مناظره ای در باب علوم انسانی اسلامی با حضور سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی(ره) صورت گرفت که قاسم پورحسن قائل به این بود علوم انسانی حاضر در کشور دستاورد امروز ما نیست و باید به این امر اهتمام ورزیم که علوم انسانی برخاسته از اقتضائات و پرسش های بنیادین جامعه است. در حالی که سیدجواد میری معتقد است: نوع نگاه ما به علوم انسانی غربی، نادرست است و واقعیات علوم انسانی امروز در جهان معاصر را به خوبی القا نمی کند. به عنوان مثال اذعان داریم که «علوم انسانی سکولاریستی است» یا «علوم انسانی غربی است» یا «علوم انسانی حال حاضر دچار بحران است». میری می گوید: علوم انسانی به معنای واقعی کلمه، یعنی آن چیزی که امروزه تاسیس شده است و تنوع بسیاری در جهان دارد. ما نمی توانیم اریک فروم که به عنوان جامعه شناس و روانکاو در جهان فعالیت دارد را محصول غربی بدانیم.
گفتگوی مشروح این مناظره در ادامه می آید:
زمانی که از کودکان سؤال می کنید که در آینده به چه شغلی علاقه مند هستند، والدین آنان زودتر به این سوال پاسخ می دهند که فرزند ما قرار است دکتر، مهندس یا جراح شود. چندان به رشته علوم انسانی اشاره نمی شود و کودکان و نوجوانان در زمینه علوم انسانی به جامعه شناسی و تاریخ تمایل دارند در حالی که والدین شان به آنان اجازه ورود به این رشته ها را نمی دهند. به عنوان مثال در مدارس نمونه دولتی به رشته های ریاضی و تجربی بیشتر اهمیت می دهند و بچه هایی که تحصیلشان ضعیف است به سمت علوم انسانی می روند و این باعث می شود که نخبگان بیشتر به سوی رشته های مهندسی بروند و علوم انسانی را کنار بگذارند. به نظر شما این نگاه چه آسیب هایی در نظریه پردازی تولید علم پژوهشگاه ها و دانشگاه ها دارد؟
میری: اگر فرض را براین مبنا قرار دهیم اسلامی کردن علوم انسانی با تمامی آسیب ها در این صد سال، همان بحث مدرنیته، سنت یا بحثی به عنوان تجدد است که با تمام موانع امروز بزرگترین نهاد قدرت را که در هر واحد دولت ملت مطرح می کنیم. شما دولت و حاکمیت را در دست دارید (اساسا حاکمیت دینی تقسیم جامعه سیاست و فرهنگ را قبول ندارد و نظم نوینی پی ریزی می کند.)
این حاکمیت اساسا با روند جهانی سکولاریزاسیون که بسیاری از اندیشمندان و متفکران به آن معتقد هستند، رنسانس و انقلاب علمی، انقلاب سیاسی، انقلاب صنعتی بعد از ورود به جهان قرن بیستم ومدرن نظم نوینی را پی ریزی می کند.
به اعتقاد من در این زمینه ۲ دوره داشتیم: یک دوره کلاسیک که به فارابی وافرادی همانند او برمی گردد که خیلی کم تر به این افراد بعد از استقرار نظام اسلامی و جمهوری اسلامی پرداخته شده است. دیگری قسمت مدرن و معاصر که ۲۰ یا ۲۵ متفکر نظام مند وجود داشته است.
قرن بیستم در ایران بین ده های ۳۰، ۴۰ و ۵۰ متفکرانی همانند علامه طباطبایی، استاد مطهری، دکتر شریعتی، علامه جعفری، طالقانی ویدالله صحابی را داشت.
پورحسن: خیر! فقط اسلامی که با یک نگاه و در چند واحد و یا تز در دانشگاه ها مطرح شود کافی نیست. اساسا تفکر ما مبتنی بر این نظریات شکل گرفته است که آیا درسی یا واحد درسی در دانشگاه است که موضوعات مبتنی بر علوم انسانی را آموزش بدهد. به عنوان مثال اگر گیدنز در مورد سکولاریزیسیون یا جهانی شدن مبحثی را می گوید، همچین مفهومی یا نظری در مورد عالم معاصر از دیدگاه استاد مطهری برداشت ویا تفسیر می شود ؟
آیا مبحثی که پنج نظر یا حداقل پنج پیش فرض که بتوان از دل افکار پیداکنیم و به دانشجویان خود یاد دهیم، وجود دارد؟ اسلامی شدن علوم انسانی را با چه کسانی می خواهیم انجام دهیم؟ آیا می توان صرفا از صفر شروع کنیم یا خیر؟ اتفاقا نگاه ما به تاریخ خودمان است. کسانی قرائت هایی داشتند و این قرائت ها را قرائت های آلترناتیو در برابر قرائت هلینیستی در دنیای کلاسیک و قراعت هایی که در دنیای مدرن وجود دارد می گفتند.
نکته دیگر، اساسا بحث هایی که در این ۴ دهه نتوانسته تغییر و تحولی در گفتمان های ما ایجاد کند و این بحث به سازمان علم مرتبت است. سازمان علم در ایران نیازمند یک مدیریتی دانایی محور است. آیا در پژوهشگاه های ما مثلا پژوهشگاه علوم انسانی، دانشگاه مدیریت دانش بر اساس شایسته سالاری است یا خیر. در خود سازمان علم و فرآورده های آن موضوع و توضیحات اش نهادینه و شکوفا شده است یا برعکس مانع و باعث این می شود که نتواند به بالندگی برسد.
بسیاری از نظام های ارزشی دانش در جهان در چه زمینه هایی و یا در چه زمینی می تواند رشد کند. آیا در زمینی شایسته سالاری و خویشاوند سالاری است. شما تصور کنید که نهادی همانند ناسا را در نظر بگیریم، در مورد تحقیقاتی که در جهان و فضا انجام می دهد اطلاعاتی کسب می کند آن فردی که مدیریت این دانش و مدیریت این نهاد علمی را برعهده می گیرد باید چه شاخصه هایی داشته باشد؟ آیا شاخصه های خویشاوندسالاری باید به عنوان مثال شاخص باشد و یا خیر! یا شاخصه های علمی باید اول باشد.
به اعتقاد من، اگر به نظام تعهد داشته باشیم مهم است اما اگر تعهدی که در داخلش دانایی نباشد، مشکل و اختلال بوجود می آید. برفرض مثال من ادم متعهدی هستم اما اگر دانایی در این حوزه نداشته باشم وقتی بخواهم پژوهشگاه علوم انسانی یا دانشگاهی را تحت مدیریت بگیرم چه اتفاقی ممکن است رخ دهد ؟
میری: زمانی که در مورد اسلامی کردن علوم انسانی با همین شاخصه هایی که در نظر گرفته می شود امکان سنجی می کنیم باید بگویم که با همین شاخصه های خودشان هم نمی توانند کاری کنند. نه به این منظور که اسلامی شدن علوم و معرفت امکان پذیر هست یا به چه معنایی امکان پذیر است.
جفری الکساندر می گوید، ما مفروضاتی پشت صحنه داریم پس بک گراند پسام شده این مبحث به چه معناست؟ یعنی شما در فرهنگ ایران متولد شدید حال می خواهید محقق، پژوهشگر یا فیلسوف باشید زیرا در این بستر متولد شدید ذهنیات و مفروضاتی در پس ذهن شما وجود دارد. این مفروضات پشت صحنه اگر به عنوان یک متفکر به آن اگاهی پیدا کند به انتخاب هایی دست بزنید که می دانید به چه علت آن را انتخاب کرده اید! و اینکه چرا این موضوع را گزینش کردید و حتی چرا آن موضوع را کنار می گذارید اگر به آن آگاه نباشید چه بخواهید و چه نخواهید در مفروضات پشت صحنه تاثیر دارد.
زمانی که می خواهیم بحثی را انجام دهیم باید روی تقریری، فرمولی کردن موضوع و آن که بحث را چگونه و از کجا با چه منظری آغاز و از چه منظری به پایان ببریم فکر کنیم.
کسی که در جامعه ایران، فرهنگ اسلامی و یا در تمدن اسلامی زندگی می کند مفروضاتی که روی ذهن و زبان محقق و متفکر تاثیر می گذارد را در نظر بگیریم، حتی از منظر اسلامی هم آیا اساسا ما به معرفتی، معرفت علمی می گوییم که این معرفت رنگ و بوی جغرافیایی داشته باشد یا خیر! این معرفت زمانی می تواند معرفت علمی باشد که بتواند از حالت فردی محلی به سطح جهانی و جهان شمول برسد.
هر چقدر که علم و مدارج آن را بتوان طی کرد آن علم و پارادایم می تواند پارادایم جهان شمول باشد. ولی هر چقدر فاقد درجات باشد سعی ما بر آن است که مباحث علمی بتواند جامعه اسلامی را برای ما توضیح دهد. یکی از شاهکار های معرفت نوین، معاصر یا مدرن این بود که حداقل ادعا دارد که اگر مدلی در امریکا یا شیکاگو یا در مکتب شیکاگو وجود دارد، باید بهره برد، اما یک مدلی است که یک فردی در تهران هم از آن مدل استفاده می کند و یک جواب و مدلی می گیرد که در مسکو هم به عنوان مثال قابل تامل است ولی اگر این جامعه شناسی و علوم انسانی اسلامی که شما درست کردید، وقتی از انسان و دغدغه هایش و جامعه صحبت می کند این علوم فقط مختص جامعه اسلامی است. اگر بخواهد در مورد مثلا انسان امریکایی صحبت کند یعنی دیگر هیچ صحبتی ندارد؟ یعنی اینکه اصلا خودش نقض غرض می شود و این بحث یکی از مباحثی است که می تواند مهم باشد.
علوم انسانی اسلامی برخاسته از اقتضائات و پرسش های بنیادین جامعه است. این جامعه در مرحله اول یک جامعه انسانی است پس شما علوم انسانی را برای جامعه اسلامی به کار بگیرید. من چنین توجهی ندارم که علوم انسانی اسلامی تنها می تواند برای جامعه دینی باشد
پورحسن: تلقی من این است که ما علوم انسانی را از وضع جمعی در این ۳۵ سال تا حدی خارج کرده ایم، یعنی علوم انسانی برخلاف دیگر علوم، از دستاورد ها و ابداعات شخصی هستند. زمانی که از فیزیک نیوتن سخن می گوییم یعنی نیوتن بیشترین سهم را دارد وقتی می گوییم (ارتلان)، یعنی در ریاضی و شیمی ارتلان است که نقش داشته است.. علوم انسانی تلاش همه متفکران در یک دوره است، ما به یک باره نمیتوانیم اذعان داشته باشیم: علوم انسانی آمریکایی یا علوم انسانی انگلیسی یا علوم انسانی آلمانی.
اساسا خصلت علوم انسانی متفاوت از سایر علوم دیگر است، حتی نتوانستیم در این زمینه اهتمام ورزیم. اصلا نمی توانیم در علوم انسانی اسلامی دغدغه یا نظریات مخصوص به خود را بدون اتحاد بنیادی در علوم انسانی داشته باشیم.
اشتباه اساسی ما در ایران این است که علوم انسانی را تابع بر ذیل سایر علوم می بینیم. علوم انسانی را باید مستقل بدانیم تا علوم انسانی، اسلامی دغدغه بنیادی بشود. علوم انسانی نمی تواند محور تاملات در مراکز دانشگاهی و در دستاوردهای علمی باشد، اما در عین حال بهترین متفکران در علوم انسانی ظهور می کنند که دغدغه علوم انسانی را داشته باشد. در علوم انسانی بدون توجه به فرآیند طولانی مدت به تولید علم که یک امر جمعی است نمی توانید بپردازید.
یعنی شما نمی توانید به حبس دانشگاهی، متفکران و محققان رضایت دهید و خوشنود باشید که تنها چند بخش کوچک شما متولی علوم انسانی بشود. یا علوم انسانی اسلامی را بخواهد تولید کند.
علوم انسانی اسلامی برخاسته از اقتضائات و پرسش های بنیادین جامعه است. این جامعه در مرحله اول یک جامعه انسانی است پس شما علوم انسانی را برای جامعه اسلامی به کار بگیرید. من چنین توجهی ندارم که علوم انسانی اسلامی تنها می تواند برای جامعه دینی باشد. حتما ویژگی مهم علوم در آینده «یونیورسال» بودن است. شما بدون توجه به یونیورسال بودن، علوم انسانی را نمی توانید تولید کنید چه بسا علوم انسانی اسلامی. این چیزی که من می گویم باید از علوم ایدئولوژیک فاصله بگیرد. علوم ایدئولوژیک تنها امت اسلامی را در نظر می گیرد نه تنها امت اسلامی بلکه یک مذهب خاص اسلامی را مخاطب قرار می دهد.
یعنی اگر شما بر اساس نگاه سلفی، علمی را تولید کنید وخواهان بازگشت به دوران طلایی یا دوران اول باشید مسلما نمی تواند امروز پرسش های ما را برآورده کند و در این صورت یعنی متعلق به یک مذهب خاص نه به مجموعه ای امت اسلامی است. پس اگر علوم انسانی ویژگی یونیورسال نداشته باشد، (یونیورسال همانند قوائدی که شما در فیزیک در ریاضیات با آن مواجه می شوید). نمی توان گفت که می توان با هندسه یا مبحث اوقلیدوسی مقابله کرد و یا هندسه اقلیدوسی طراحی کرد زیرا دیدگاه فرد عام با یک انسان متفکر متفاوت است.
پورحسن: علوم انسانی امروز دستاورد ما نیست
هندسه اقلیدسی فراگیر نیست باید وقتی شما هندسی اقلیدوسی را طراحی می کنید به همان میزان از فراگیری برخورار باشد. من سخنم این است که علوم انسانی امروز دستاورد ما نیست. یعنی تمدن اسلامی در آن نقش نداشته است. در وضع کنونی سبقه و شکل آن اینگونه است البته به این معنا نیست که ما سده شانزدهم را کنار بگذاریم و بگوییم که هیچ نسبتی با قبل نداریم. اساسا رنسانس بر بستربازخوانی سده های گذشته است. جامعه ای که سنت را نخواند بی تاریخ است و اگر بی تاریخ باشد بی آینده هم خواهد بود. شما نمی توانید بگویید من علوم انسانی را برای جغرافیای خاصی تولید می کنم.
تلقی ما بر این است که علوم انسانی اسلامی را برای جغرافیای خاص و برای تمدن اسلامی، تولید کنیم. گاهی فکر می کنیم مولفه های متفاوت تنها برای تمدن اسلامی و جغرافیای خاص است. یعنی اگر خلعی در تمدن معاصر مانند فقدان عدالت، فقدان حقیقت، فقدان ارزش ها، تورم ها و هنجارها ایجاد می شود باید بدانیم که این ویژگی ها و مولفه ها با کاستی مواجه است.
پورحسن: علوم انسانی را به گروه های خاص نسبت ندهیم/ امکان های بنیادی را در علوم انسانی شکل نداده ایم
علوم انسانی یک امر جمعی است و این امر جمعی کوشش جمعی ما را می طلبد، تنها نمیتوانیم در حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی فقط به برخی از محققان، پژوهشگران دانشگاه هیان، سهمی ازشکل دادن علوم انسانی اسلامی را بدهیم و سایر اساتید و دانشگاه ها را صرفا غرب زده تلقی کنیم. این فهم غلط سبب می شود ما مهمترین ویژگی تولید علم که یک امر جمعی است را به خصوص درباب علوم انسانی نادیده بگیریم.
شما تصور کنید که ما چه پیش بینی هایی میتوانیم بکنیم. البته پیش بینی با پیشگویی فرق دارد، پیش بینی بر اساس توانایی ها و استعدادهایی است که شکل گرفته و براساس آن بالندگی به وجود می آید. یعنی امکان ها به ظهور می رسند این می تواند خوانش فلسفی یا علمی داشته باشد ما هنوز امکان های بنیادی را در علوم انسانی شکل نداده ایم.
ما تا زمانی که نتوانیم بستر و بنیاد های اساسی علم را شکل دهیم به طبع امکان، چیزی ظهور پیدا نمی کند. مهمترین معضل ما در حال حاضر در باب علوم انسانی همین است که هنوز نتوانسته ایم امکانی را شکل دهیم یعنی ما تنها به صرف مناقشه بسنده کرده ایم.
نوع نگاه ما به علوم انسانی غربی، کج و نادرست است و واقعیات علوم انسانی امروز در جهان معاصر را به خوبی القا نمی کند. به عنوان مثال اذعان داریم که «علوم انسانی سکولاریستی است» یا «علوم انسانی غربی است» یا «علوم انسانی حال حاضر دچار بحران است».
مناقشه در معنا چیست؟ مناقشه یعنی آیا می توانیم بستر علوم انسانی را شکل دهیم یا خیر؟ من سخنم این است که این پیشا پرسش است. «حال چرا پیشا پرسش است؟» چنانکه شما اگر وارد جامعه علمی شوید، جامعه علمی ذاتا به تفکر دست می زند و جز خود متفکر کسی مانع این تفکر نمی شود. پس اگر اینگونه است هر جامعه ای و هر باوری می تواند دست به تولید اندیشه بزند و من اعتقاد ندارم که تا به امروز دست به تولید اندیشه زده ایم.
اگر ما در حوزه های مختلف علوم انسانی هنوز کتابی نداریم مبنی بر این است که اندیشه ای را شکل نداده ایم که مبنای تدریس و پژوهش تفکر شود.در حال حاضر باید بدون دلیل آینده جامعه را از علوم انسانی پاک کنیم مسلما این تفکر نادرست است و دچار آسیب می شود و می تواند ما را به انحراف ببرد.
لازمه این مبحث این است که ما از وضع پیشین جدا نشدیم و وارد وضع آینده نشده ایم و در یک شکنندگی قرار می گیریم.
پورحسن: به اهمیت بنیادین علم توجهی نداریم
بنابراین آسیب شناسی به ما هشدار می دهد تا زمانی که نتوانیم اندیشه ای تولید کنیم و در مسیر تولید فکری قرار بگیریم سهمی در تمدن و سهمی در اندیشه و تفکر و علم نخواهیم داشت و امکان ظهور نیست. بنابراین این یک فرایند طبیعی است. البته این فرایند طبیعی در دست و اختیار من و در نسخه و دستور شخصی نیست این سرنوشت محتوم علم است.
اساسا علم اینگونه تولید می شود. علم با تلاش جمعی و به واسطه نیاز و پرسش های بنیادینی که وجود دارد تکامل پیدا کرده و در دوره بعد امکان ظهور پیدا می کند. این سرنوشت طبیعی علم است. ما با سرنوشت طبیعی علم و فرایند تولیدی علم نمی توانیم مخالفت کنیم، چه حتی بخواهیم در درون تمدن اسلامی یا در وضع کاملا بشری ببینیم.
بنابراین ما اگر با علوم انسانی التفاتی نداشته و نداریم علوم انسانی را در درجه دوم و سوم علم قرار می دهیم. مراکز علمی را که باید از مهمترین اساتید و از مهم ترین تولیدات رکن ما باشد بی تفاوت می پنداریم و به اهمیت بنیادین علم توجه نمی کنیم این ها سبب خواهد شد که ذهنیت و اندیشه ای که ما صاحب آن هستیم را شکل دهد. در صورتی که ما صاحب اندیشه نیستیم زمانی صاحب اندیشه خواهیم بود که نقشی در تولید علم و سهمی در علم بشری داشته باشیم.
میری: برای نتیجه گیری یک تمایز و یک تفاوتی در همان ابتدا بین توسعه براساس واحد ملی و اسلامی سازی براساس واحد تمدنی قائل شده اند که فکر می کنم این خودش موضوع بحث است و گفت و گوی بیشتری را می طلبد.
به اعتقاد من اصرار و پافشاری در مورد اسلامی سازی این گونه تلقی می شود که فرار از واقعیات جزء توسعه نیافتگی ماست و با این واقعیت که در وضعیت توسعه نیافته قرار گرفتیم نمی خواهیم روبرو شویم و از آن فرار می کنیم و به همین خاطر نمیتوانیم امروز تحت حاکمیت اسلامی این را آباد کرده یا به عنوان مثال توسعه داده یا بالنده کنیم و در وضعیت مطلوب قرار دهیم. ما در حال فرار از موقعیت موجود هستیم و سعی داریم که به عنوان یک واحد تمدن آن را انعکاس دهیم.
اگر قصد داریم که تغییر و تحول ایجاد کنیم، این تغییر و تحول نباید بر پایه ملی صورت گیرد بلکه به عنوان پایه جهانی باید آن را تغییر داد. باید توجه کنیم که بحث های ما در جهان اسلام تا چه اندازه انعکاس دارد و اینکه آیا مباحث ما برای آنان به عنوان اندیشه، بحث فکری، فلسفی تلقی می شود یا خیر!
میری: دستگاه حاکمیت به سازمان علم کمک کنند!
درباره دغدغه های دکتر پورحسن که به درستی موضوعات را برشمردند، باید بگویم که این دغدغه ها اگر به صورت فکری باشد ما را به سمت فلسفی، مبنایی و متافیزیکی و به نوعی در چارچوب پارادایم های علوم انسانی قرار می دهد. و اگر بخواهیم خطش را از حاکمیتی جدا کنیم و قرار باشد متولی اسلامی کردن علوم انسانی حاکمیت باشد نمی تواند پروژه فکری را به سر منزل مقصود برساند. به اعتقاد من حاکمیت و دستگاه های حاکمیتی به جای بررسی بر روی این موضوعات، کارها را به عهده سازمان علم قرار دهند.
یعنی بودجه ای را برای این کار درنظر بگیرند و آن را به اهلش واگذار کنند، اما در حال حاضر این اتفاق رخ نداده است زیرا به جای اینکه این تغییر و تحولاتی که عرض کردم مبنای فکری داشته باشد و تغییرات از درون رخ بدهد، این تغییر و تحولات از منطق درونی خارج شده و حالت صوری به خود گرفته است.
میری: نوع نگاه ما به علوم انسانی غربی، نادرست است
نوع نگاه ما به علوم انسانی غربی، کج و نادرست است و واقعیات علوم انسانی امروز در جهان معاصر را به خوبی القا نمی کند. به عنوان مثال اذعان داریم که «علوم انسانی سکولاریستی است» یا «علوم انسانی غربی است» یا «علوم انسانی حال حاضر دچار بحران است».
علوم انسانی به معنای واقعی کلمه، یعنی آن چیزی که امروزه تاسیس شده است و تنوع بسیاری در جهان دارد. ما نمی توانیم اریک فروم که به عنوان جامعه شناس و روانکاو در جهان فعالیت دارد را محصول غربی بدانیم.
علوم انسانی به معنای واقعی کلمه، یعنی آن چیزی که امروزه تاسیس شده است و تنوع بسیاری در جهان دارد. ما نمی توانیم اریک فروم که به عنوان جامعه شناس و روانکاو در جهان فعالیت دارد را محصول غربی بدانیم.
اگر علوم انسانی با ساختار و مختصات دیگری در دانشگاه ها و در حوزه های علمی تدریس شود به گونه ای که بتواند به صورت یک چارچوب ذهنی در سرزمین و کشور ما وجود داشته باشد باید در فضایی صورت بگیرد که این فضا، فضای ایدئولوژیک محض نباشد. زیرا ایدئولوژی به ما آگاهی کاذب می دهد و وقتی ایدئولوژی آگاهی کاذب بدهد ناهماهنگی ایجاد می شود.
میری: یک جانبه نگاه کردن به علوم انسانی باعث شده، که از واقعیت ها دور شویم
آیا شما به این امر اعتقاد دارید که دو نهاد دانشگاه و حوزه نگاه خوش بینانه ای به یکدیگر ندارند، در حالی که همکاری این دو نهاد می تواند در روند علوم انسانی اسلامی بسیار موثر باشد؟
پورحسن: اساسا روند جامعه خارج از چیزی که افراد فکر می کنند نیست. ما reset program داریم که با سنت ما آمیخته است و نگاه حداکثری به عقل دارد. در حوزه علمیه قم هم روند کلی، روند بسیار نویدبخشی می تواند داشته باشد.
میری: در باب آسیب های جدی در علوم انسانی اسلامی باید بگویم که، به اعتقاد بنده، ما ماهیت درستی از علوم انسانی نداریم یعنی یک جانبه نگاه کردن به علوم انسانی باعث شده است که از واقعیت ها دور شویم. همان گونه که منطق دانان و فلاسفه ما گفته اند موضوع علوم انسانی هنوز جا نیفتاده است. نکته دیگر اینکه ما به فرآیند طبیعی ظهور علم توجهی نشان نداده ایم و باید آن را جدی بگیریم و به آن اهمیت دهیم. دیگر اینکه تا زمانی که در تولید دانش و علم بشر سهیم نشویم، نمی توانیم ادعای خاصی داشته باشیم و در دو راه تکذیب و تهذیب که راه تهذیب همه علوم را کنار میزند باید یک واکاوی دقیقی در باب علوم انسانی انجام دهیم.
نظر شما