به گزارش خبرگزاری شبستان: حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان در کتاب «انتظار عامیانه، عالمانه، عارفان» می نویسد:
اگر ما معتقد نباشیم که تمام دین ما تحقق یافتنی است و یک روزی تحقق خواهد یافت آن هم به صورتی فراگیر و پایدار، تمام حقانیت دین ما زیر سوال می رود. اگر ما توحید را ثابت کردیم، عدالت، نبوت و امامت را هم ثابت کردیم و بعد از آن به بیان احکام اسلامی پرداختیم اما معتقد به جامعه مهدوی نبودیم دیگر نمی توانیم از حقانیت دین به خوبی دفاع کنیم. چرا؟
مقام معظم رهبری می فرمایند: «اگر مهدویت نباشد معنایش این است که همه تلاش انبیاء، همه این دعوت ها، این بعثت ها، این زحمات طاقت فرسا، اینها همه اش بی فایده باشد؛ بی اثر بماند. بنابراین، مسأله مهدویت یک مسأله اصلی است. جزو اصلی ترین معارف الهی است. لذاست که در همه ادیان الهی هم تقریبا - حالا تا آنجایی که ما اطلاع داریم- یک چیزی که لبّ و معنای حقیقی آن همان مهدویت است، وجود دارد.»
بنابراین، یکی از ایرادهایی که بدون در نظر گرفتن جامعه مهدوی، می توان به دین ما و بلکه به تمام ادیان الهی گرفت، این است که این دین شما خیلی حرف های قشنگی دارد ولی نمی شود با آن یک حکومت را اداره کرد، کمااینکه اولیای خدا هم نتوانستند.
نقل می کنند در زمان یکی از پادشاهان صفویه، مجلسی در حضور حاکمی برقرار بود. یکی از حضار که می دانست پادشاهان صفویه مدعی مهر علی ابن ابی طالب علیه السلام هستند به وفور از عدل علی علیه السلام سخن گفت، حاکم متوجه شد که این شخص دارد به او نیش و کنایه می زند. بعد از مجلس وقتی جمعیت رفتند، آن شخص را نگه داشت و به او گفت: «تو چرا از عدل علی علیه السلام حرف می زنی؟» بالاخره آن آقا لب باز کرد که: «زمینی داشتم که اطرافیان شما به زور از من گرفته اند و دستم به کسی نمی رسد» حاکم گفت: «خب! زمینت را گرفته اند بگو چه کسی گرفته به تو برمی گردانیم، اما چرا آن قدر از عدل علی علیه السلام صحبت می کنی؟»
آن مرد به حاکم گفت: شما که مدعی محبت علی علیه السلام هستید باید مثل او عادلانه رفتار کنید. حاکم پاسخ داد: «درست است که ما علی(ع) را دوست داریم ولی حکومت علی علیه السلام به دلیل عدالتش بیش از پنج سال دوام پیدا نکرد. من می خواهم حکومتم بیشتر دوام پیدا کند». می خواست بگوید: با عدل علی و مرام علی علیه السلام نمی شود، حکومت کرد.
این اعتقاد بسیاری از دین گریزان است که دین را امری لطیف می دانند و آن را صرفا برای تلطیف روح انسان مفید تلقی می کنند و فقط همین؛ بیش از این را نه برای دین قابل تحمل می دانند و نه برای جامعه قابل اجرا؛ به همین دلیل دین را متصف به واقع بین نبودن می کنند و آن را شعار و افسانه هایی می دانند که با تعابیر مبالغه آمیز از قله ها و اسطوره های دست نیافتنی سخن گفته و مبالغه آمیزترین مواعظ را بیان می کند تا کمی هم که شده در مخاطب تأثیر مثبت باقی بگذارد.
ابتلای برخی مومنین به سکولاریزم!!
البته این نگرش در میان بسیاری از مومنان و متدینان هم تا حدی رواج دارد. یعنی دسته ای از مومنین در درجات مختلف به نوعی سکولاریزم مبتلا هستند و گاهی این نگاه را در مواضع سیاسی خود نشان می دهند. نام آن را هم بی دینی و بی ایمانی نمی گذارند بلکه نگاه خود را آمیخته ای از واقع بینی و ارزش مداری توصیف می کنند.
پس اگر کسی سئوال کرد: «اگر این دین شما برنامه زندگی است و قابلیت اجرا شدن دارد چرا توسط پیامبر صل الله علیه وآله و جانشینان معصومش امکان اجرا پیدا نکرد؟» ما تنها راهی که داریم این است که در کنار ذکر دلایل منطقی در مورد موانعی که در گذشته وجود داشته به آینده وعده بدهیم و بگوییم که این دین به عنوان بهترین برنامه برای زندگی در این دنیا اجراشدنی است و با برقراری جامعه جهانی مهدوی در آینده، اجرا شدنی بودن آن معلوم خواهد شد.
نباید خوبی ها و فضایل توصیه شده در دین را به گونه ای تفسیر کنیم که به تلقی غیرواقع بینانه بودن آن منجر شود و این تصور پدید بیاید که با دستورات دین نمی توان جامعه را اداره کرد. به هر حال اگر کسی با نگاه به تاریخ پر از مظلومیت اهل بیت علیهم السلام و با نگاه به تمام مظالمی که به نام دین به بشریت روا داشته اند، این برداشت را پیدا کرد که آرمان های دین خیالی و غیرقابل تحقق هستند تنها پاسخش جامعه مهدوی است.
مهدویت؛ مانع زیر سوال نرفتن اعتقادات دینی
لذا اعتقاد به مهدویت عامل مهمی برای زیر سئوال نرفتن اصل و اساس اعتقادات دینی است. به همین دلیل است که در مورد متون دینی ما نگاه می کنید این همه تاکید در مورد موعود به چشم می خورد و بخش قال توجهی از سخنان پیامبر اعظم صل الله علیه وآله در خطابه غدیر به سخن گفتن از موعود(عج) اختصاص می یابد. تا مبادا این دین به تحقق نیافتنی بودن متهم شود.
گریه های ائمه علیهم السلام ما در فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه که هنوز به دنیا نیامده بودند، با توجه به این که ائمه(ع) ما خودشان هم مقام امامت را داشتند، چه توجیهی می تواند داشته باشد؟ آیا غیراز این است که به دنبال اجرای آن و چشاندن مزه آن به مردم بودند. آیا غیر از این است که آن حضرت(عج) دینی را که تمام انبیا و اوصیا برای آن تبلیغ می کردند و به دنبال اجرای کامل آن و چشاندن مزه آن به مردم بودند، به طور کامل اجرایی خواهد کرد؟ آیا غیر از این است که انبیاء می خواستند به مردم بگویند که این روش الهی، بهترین روش زندگی است و آن حضرت(عج) این معنا را عملا به مردم نشان خواهند داد و همه تصدیق خواهند کرد؟
نظر شما