به گزارش خبرگزاری شبستان، به نقل از پایگاه تخصصی مسجد آن چه در ادامه میآید، شرح خاطراتی است از رهبر معظم انقلاب در زمانی که در کسوت امامت جماعت مسجد کرامت مشهد فعالیت میکردند و این مسجد را تبدیل به کانون مبارزات انقلابی و محل تجمع و فعالیت جوانان انقلابی کرده بودند:
همیشه گرمترین نماز جماعتها متعلق به پیشنمازهاى مردمى است؛ با مردم خوشاخلاقى مىکنند، بىحوصلگى و بدخلقى نشان نمىدهند، جواب مسئلهشان را مىدهند، یک وقت اگر کسى بیمارى و مشکلى داشته باشد، اگر با پول نتوانند، با اخلاق، آن را تسکین مىدهند.
شاعری گفته است:
چو وا نمىکنى گرهى، خود گره مباش
ابرو گشادهباش چو دستت گشاده نیست
به عنوان آخوندى، دست ما گشاده نیست؛ اما ابرویمان که مىتواند گشاده باشد، بنده خودم سالها پیشنمازى کردهام؛ مىدانم انسان چگونه باید با مردم رفتار کند، وقتى نماز تمام مىشد، برمىگشتم رو به مردم مىنشستم، تسبیحات حضرت زهرا (ع) را هم که مىگفتم، افراد مىآمدند و مىدیدند راه باز است، جوان مىآمد، مزلّف مىآمد، بازارى مىآمد، ریشدار مىآمد، بىریش مىآمد.
آن زمان، پوشیدن پوستینهاى وارونه در میان جوانهاى بیتل مد شده بود، یک روز رفتم نماز، دیدم یکى از همین جوانهاى آلامد که موهایش را روغن زده، آمده و صف اول کنار متدینین و بازارىهاى خوب و افراد محاسن سفید نشسته. احساس کردم این جوان با من حرفى دارد، نشستم و به او پاسخِ نگاه دادم، یعنى اجازه دادم بیاید حرفش را بزند.
جلو آمد و گفت: آقا، من صف اول بنشینم، اشکال دارد؟
گفتم: نه، چه اشکالى دارد؟ شما هم مثل بقیه
گفت: این آقایان مىگویند اشکال دارد
گفتم: این آقایان بیخود مىگویند
این جوان، دیگر از این مسجد پا نمىکِشد. این جوان، دیگر از این پیشنماز دل نمىکند. همینطور هم بود، از ما دل نمىکندند.
بنده وقتى مسجد مىرفتم، در میان صد نفر، اقلاً نود نفرش جوانها بودند، بنده هیچچیز خاصى نداشتم، نه یک مایه آنچنانىِ معنوى، نه یک مایه دنیوى؛ اما با مردم بودم.
در پادگان هم همینطور است، در محیط نیروى انتظامى هم همینطور است، در پاسگاه هم همینطور است.
یکجا مردم ما بازارىاند، یکجا مردم ما دانشگاهىاند، یکجا هم نظامىاند، سپاه و ارتش و نیروى انتظامى، فرقى نمىکند.
نظر شما