قرار عاشقی در کوچه شهید بیارجمندی/ دعای مادر، «علی» را عاقبت بخیر کرد

خبرگزاری شبستان: مادری ساده، که چرخ روزگار دستانش را پینه بسته و موهایش را سپید کرد. مادری که انگار دلش فقط به همین سر زدن ها خوش است. حاج خانم! سه پسر داشت و سه دختر...

خبرگزاری شبستان- گرگان: قرارمان ساعت 4 بعد از ظهر، خیابان محتشم، کوچه شهید بیارجمندی است. خانه ای بسیار ساده اما در عین حال پر از مهر و میزبانی مهربان تر از هر مادر، انتظارمان را می کشید. مادری که چشم هایش به خوبی می گوید که چه رنج هایی را کشیده اما هنوز هم راضی و خشنود از اینکه فرزندی را در راه خدا و انقلاب داده و مهم تر اینکه فرزندش عاقبت به خیر شده است. مادر شهید علی بیارجمندی با اینکه این روزها کسالت دارد اما دلش سرحال تر از همه ما بود. مادری که پسر جوانش را در سن 25 سالگی تقدیم انقلاب اسلامی کرد، نه تنها که ناراحت نیست بلکه افتخار هم می کند.

 

مادری ساده، که چرخ روزگار دستانش را پینه بسته و موهایش را سپید کرد. مادری که انگار دلش فقط به همین سر زدن ها خوش است. حاج خانم! سه پسر داشت و سه دختر...

علی، پسر رشید و ورزشکارش را تقدیم انقلاب کرد، پسر دیگرش هم بیش از دو سال است که در روسیه تحصیل می کند و مادر غم فراغ او را هم به دوش می کشد، پسر دیگر این مادر صبور نیز در بستر بیماری است. او از همه می خواهد فرزندش را دعا کنند، اما مادر، انگار خودش نمی داند که مستجاب الدعوه ترین آدم هاست.

 

مادر! مگر آن زمانی که فرزندت رفت دعا نکردی عاقبت بخیر شود و چه عاقبتی شیرین تر و خیرتر از اینکه زنده باشد و در نزد خدایت روزی بخورد... مادر، نفس قدسی ات و دامن پرمهرت، اینگونه فرزندانت را عاقبت بخیر کرده است، حتما در نزد خدا جایگاه ویژه ای داری که اینگونه دعاهایت را اجابت می کند.

 

مادر از تنهاییش می گوید، از اینکه فرزندان از او دور هستند و مونس و همدمش هم، چند سال قبل  که برف شدید می بارید، او را ترک کرده است تا به تنهایی بار هجر همه را به دوش بکشد.

حاج خانم، مثل همه مادران زمانی که از فرزندش تعریف می کند، گل لبخند بر لبش می شکفد اما غم از چشمانش قطره قطره می تراود، از اینکه علی، بسیار با ادب، فهمیده و انقلابی بود. مادرش می گوید «بعد از اینکه بزرگتر شد، دیگر هیچ وقت نتوانستم یک دل سیر فرزندم را ببینم چون همیشه یا منطقه و یا در سپاه مشغول خدمت بود».

 

مادر انگار به همان سال های دور برگشته اما همه جزئیاتش را خوب به خاطر دارد، می گوید: «پدر شهید بیمار بود و علی هم مرا به مشهد نزد پدرش برد و خودش برگشت. بعد از ماه رمضان بود که از مشهد به همراه پدرش برگشتیم، مدتی گذشت و تلگرافی نزد، همان روزها بود که دوستانش خبر شهادتش را آوردند».

 

صدای مادر وقتی به اینجای ماجرا می رسد، دیگر نمی لرزد، پر صلابت و رساتر از دقایقی قبل. «وقتی خبر شهادت فرزندم را آوردند، خدا را شکر کردم و از خدا خواستم این شهید را از ما بپذیرد».

 

مادر مدام در میان حرف هایش، جمع را دعا می کند و از خدا می خواهد عاقبت بخیر شویم، دعاهای مادر آن قدر پرعمق و معناست که نشان از بصیرت این شیرزن دارد. دعا می کند خدا سایه حضرت آقا را از سر ملت نگیرد... مردم و مسئولان عاقبت بخیر شوند و راه شهدا را ادامه دهند...

فضا آنقدر صمیمانه و گرم است که یکی از دوستان هم شماره دکتر حسن بیارجمندی، برادر شهید و فرزند دیگر این مادر را می گیرد. مادر بیش از دو سال است که حسن را هم ندیده  اما وقتی صدایش را می شنود، چشمانش برق عجیبی می زند و مادر مادر گویان حال فرزندش را می پرسد. دکتر بیارجمندی در یک روز تعطیل از مسکو، به جمع می گوید: «زحمت کشیدید که به مادرم سرزدید. با این حضورتان قوت قلبی برای مادرم شدید. خانواده های شهدا انتظار مادی ندارند هم اینکه به یاد آنان باشیم، راضی اند. شاید در چند سال بعد بسیاری از پدران و مادران شهید دیگر بین ما نباشند، باید قدردان آنها باشیم».

 

مهدی بیکی، سرپرست خبرگزاری شبستان در گلستان هم به مادر این شهید گفت: یقیناً خانواده های شهدا، ولی نعمتان و مایه مباهات ملت هستند.

 

وی افزود: امروز باید دستان شما را بوسید که فرزندانی را تربیت کرده اید تا امروز ما بتوانیم راحت زندگی کنیم.

در پایان این دیدار بسیار صمیمانه، تندیس شهید پاسدار علی بیارجمندی و یک جلد قرآن کریم به میزبانی خبرگزاری شبستان تقدیم مادر این شهید شد. هرچند حضور ما در این خانه کمتر از یک ساعت بود اما انگار تا آخر عمر، حالمان را تغییر داده و امید به اینکه دعای مادر این شهید که همان عاقبت بخیری است، بدرقه راه همه ما باشد.

 

کد خبر 593091

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha