اگر علامه طباطبایی(ره) دلبسته دنیا بود هرگز سراغ فلسفه نمی رفت

خبرگزاری شبستان: در زبان عرفانی شخصیت، ساقی و درس باده است، رهنمودها باده است اگر ساقی اثرگذار نباشد باده اثرگذار نخواهد بود و علامه طباطبایی(ره) از آن ساقیانی بود که هزار برابر باده اش اثرگذار بود.

به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، بیست و چهارم آبان ماه مصادف است با روز بزرگداشت علامه محمدحسین طباطبایی(ره) است. فیلسوف و عالم وارسته ای که با نگرش متواضعانه خود توانست به درستی فلسفه اسلامی را معرفی کند به گونه ای که در گفت وگو ها و مکاتبات دوجانبه میان علامه و هانری کربن این مساله به شکل مشهودی دیده می شد.

اما شاید یکی از مهمترین وجهه های شخصیت علمی علامه طباطبایی(ره) را بتوانیم در نگاه مدقانه و عقل گرایانه او بدانیم. علامه طباطبایی(ره) به فلسفه توجهی ویژه داشت و سعی در گسترش آن داشت. به این بهانه بر آن شدیم تا در روز بزرگداشت آن عالم وارسته با دکتر یحیی یثربی، استاد بازنشسته دانشگاه علامه طباطبایی(ره) که محضر علامه را به عنوان شاگردی وفادار درک کرده است، گپ و گفتی داشته باشیم که مشروح آن از نظرتان می گذرد:                                                                                                                        

 

به عنوان نخستین سوال بفرمایید دیدگاه علامه طباطبایی(ره) نسبت به فلسفه چگونه بود و او برای زنده نگاه داشتن فلسفه چه اقداماتی داشت؟

من در دوران جوانی محضر علامه طباطبایی را درک کردم و پای ثابت درس او بودم. علامه از آن جهت که بحث عقلی را در حوزه علمیه مطرح کرد توانست نوآوری ایجاد کند. او در حوزه ای که به راحتی زیر بار تدریس چیزی به نام فلسفه نمی رفت، با اصرار تمام پای کار ایستاد و تدریس فلسفه را در حوزه علمیه رواج داد.

 او فلسفه ابن سینا و ملاصدرا تدریس کرد که اتفاقا خوشایند بسیاری هم نبود به ویژه در مورد ملاصدرا به گونه ای که حتی آیت الله بروجردی به تدریس فلسفه ابن سینا رضایت می دادند ولی تدریس فلسفه ملاصدرا از سوی وی به راحتی پذیرفته نشد. با این حال علامه طباطبایی(ره) هم شفا درس داد و هم اسفار.

 

به عنوان شاگرد علامه طباطبایی(ره) چه قدر به او احساس قرابت داشتید؟

من علامه را بسیار دوست داشتم. من نه تنها شاگرد او بودم که به او عشق می ورزیدم و می ورزم، لذا آثار او را با دقت بارها و بارها خوانده و تدریس کرده ام. او شخصیتی باشکوه داشت. واقعا دلبسته دنیا نبود. اگر دلبسته دنیا بود که  هرگز سراغ تدریس فلسفه نمی رفت. چهره و خاطره به یاد ماندنی از علامه برایم این است که بعد از اقامه نماز ظهر و عصر در حرم حضرت معصومه(ع) در حالی که یک پیاله کاشی ماست در یک دست و نان سنگک در دست دیگرش بود با آن حالت خاصی که راه می رفت، روانه منزل می شد.

 

او دوست داشتنی بود. اولین فضیلت علامه فضایل اخلاقی و شخصیتی اش بود. دومین فضیلت اش این بود که بحث عقلی را در حوزه های علمیه جای داد. اکنون شاگردان بسیاری تحت تاثیر ایشان مانند آیت الله جوادی آملی و  آیت الله مصباح فلسفه تدریس می کنند با این حال هنوز انتظاری که جامعه از تحول منطق و فلسفه دارد، محقق نشده است.

 

من با او زندگی کردم. روزی که او از دنیا رفت در منزل یکی از دوستان مهمان بودم. وقتی خبر رسید قطعه ای را در وصف او گفتم که می خواهم قبل از اینکه سروده خود را در وصف علامه بگویم به مطلبی مهم اشاره داشته باشم.

یکی از نکات جالب در حوزه عرفان آن است که می گویند اگر شخصیت استاد، شاگرد را تحت تاثیر قرار ندهد شاگرد هرگز به درک مساله نمی رسد. به بیان دیگر اگر پای درس استادی بنشینید و فریفته شخصیت او نشویم در این صورت هرگز شیفته درس او نیز نخواهیم نشد.

 

در زبان عرفانی شخصیت، ساقی و درس باده است، رهنمودها باده است اگر ساقی اثرگذار نباشد باده اثرگذار نخواهد بود و علامه طباطبایی(ره) از آن ساقیانی بود که هزار برابر باده اش اثرگذار بود. من قطعه عرفانی خود را در وصف علامه طباطبایی(ره) با توجه به این نکته عرفانی که عنوان کردم سرودم که به این شرح است:

 

میهمان بزم او بودیم دوش                                چشم ساقی در کمین عقل و هوش

حشمتی بالاتر از کاووس و جم                         در پناه آن نگار محتشم

باده در جام حریفان ریختند                             فتنه ها با فتنه ها آمیختند

لب به لب با جام و هستی بر کف ام                چشم بر چشمان مست آن صنم

از قدح تا چشم او دیدم عیان                          بود فرقی از زمین تا آسمان

باده کی باشد حریف چشم وی                      هر نگاه اش نشئه صد جام می

 در دل ما یاد او آرام جان                               دولت اش جاوید و نامش جاودان

 

در پایان مباحث ام در این بخش اشاره ای می کنم به سخن ارسطو که در وصف افلاطون گفت:  افلاطون برایم عزیز است، اما حقیقت برایم از او هم عزیزتر است.

من نیز علامه را دوست دارم و بیشتر از دیگران در آثار او دقت می کنم اما نقد نیز به او دارم و نقدش هم می کنم.

 

امروز صحبت از تحول در علوم انسانی می شود به نظر شما تحول یعنی چه و ما باید از کدام گذرگاه برای رسیدن به تحول عبور کنیم؟ آیا علامه طباطبایی(ره) نگاه امروز ما نسبت به تحول در علوم انسانی را داشت یا اساسا زمانه او نگرش به علوم و دغدغه مندی ها تحولی از این جنس را بر نمی تابید؟

 

ببینید نگاه علامه طباطبایی(ره) و البته نه فقط علامه که گذشتگان ما نسبت به تحول علوم به معنایی که ما امروز التفات کرده و فهمیده ایم نبوده است. تحول یعنی انتقاد از گذشته و تلاش برای ایجاد سیستم فکری کارآمد. چنین ذهنیتی در گذشتگان ما نبوده است و حتی می توانم بگویم در میان معاصرین نیز چندان وجود ندارد. ما اکنون حتی از حرف های تازه هراس داریم.

 

با این حال در مورد علامه طباطبایی(ره) باید بگویم که او از این باب که بحث عقلی را در حوزه رواج داد و با اصرار تمام این مباحث را آغاز کرد و ادامه داد از این جهت جای تحسین و قدردرانی دارد. تحولی بود که او در حوزه ایجاد کرد.

 

از سوی دیگر می خواهم با توجه به قرابت بحث موضوعی را بررسی و بشکافم. برخی فکر می کنند اگر کسی با فکر ملاصدرا مخالف است یا عقیده او را ندارد لاجرم با اسلام هم مخالف است که این اصلا برداشت درستی نیست.  مرحوم بروجردی نیز با تدریس فلسفه مخالف بود ولی این مخالفت به معنای مخالفت آن بزرگوار با اسلام نبوده است و نباید این اختلاف نظرات را با اسلام مقایسه کرد.

 

مساله دیگر اینکه از نظر من باید در روش تدریس فلسفه تحول ایجاد کنیم. همه گلایه دارند که علوم انسانی ما مرده است ولی باید دست به کار شد و نه اینکه صرفا سخن گفت. باید حرکت کنیم. باید فلسفه را کارآمد کنیم. فلسفه ای که ما می خوانیم و مباحثی نظیر اصالت وجود، وحدت وجود، تشکیک وجود، وحدت و کثرت و ... چیزهایی نیستد که برای زندگی یا مدیریت جامعه حرف داشته باشند. فلسفه باید زنده باشد. باید به آموزش و پرورش ما خط دهد.

 

*پی نوشت:

استاد یثربی: به دلیل رعایت وزن شعر واژه مهمان را در ابیاتی که سرودم (میهمان) به کار بردم.

کد خبر 587350

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha