به گزارش گروه مهدویت خبرگزاری شبستان، حجت الاسلام علیرضا پناهیان در کتاب «انتظار عامیانه، عالمانه، عارفانه» می نویسد:
بعضی ها از «ظلم» بدشان می آید اما وقتی پای «ظالم» به میان می آید شجاعت دشمنی با او را ندارند و یا به طمع امنیت یافتن در کنار صلح با او، دشمنی خود را به فراموشی می سپارند.
البته منتظر با هر فاسدی و یا با هر انسان بدی دشمنی نمی کند، بلکه نجات و هدایت آنها را می خواهد و برای آن تلاش می کند ولی با مفسدان و زمینه سازان فساد و تباهی کنار نمی آید. در حقیقت منتظر تنها با کسانی که موجبات انحراف انسان ها و خراب شدن اوضاع عالم را پدید می آورند، دشمن است. وقتی قصه انتظار به دشمنی با مفسدان می رسد و روشن می شود که انتظار با عافیت طلبی سازگاری ندارد بسیاری از کسانی که خود را منتظر قلمداد می کنند از این دایره خارج می شوند.
بر این اساس کسانی که مایلند همه انسان ها حتی مفسدین آنها را تحویل بگیرند و یا لااقل سر جنگ با مفسدین را ندارند، نمی توانند جزء منتظران قرار گیرند.
اساسا تمایل به صلح با ظالمان و مفسدان، گرایش پلیدی است که اگر در روح یک انسان مومن رسوخ کند، ایمان او را به تباهی خواهد کشید. این گرایش پلید می تواند کار مومنین را به آنجا بکشاند که حاضر شوند برای دلخوشی دشمنان بشریت و یا به دلیل عاقیت طلبی، سر از بدن فرزندان پیامبر خدا صل الله علیه وآله جدا کنند و اینها همه ناشی از آن است که خدا با چنین افرادی دشمن می شود؛ کسانی که برای «رضایت و غضب ظالمان» بیش از «رضا و غضب الهی» حساب باز می کنند و در قبال حفظ عافیت خودشان ابایی ندارند که بستر گسترش و تحکیم قدرت ظالمان را فراهم کنند.
بسیاری از اوقات این وضعیت خطرناک روحی (تمایل به صلح با ظالمان) از یک رودربایستی ساده با ظالمان و یا یک عافیت طلبی به ظاهر معقول آغاز می شود. خداوند متعال مومنانی را که تمایل به مفسدان پیدا می کنند، به سادگی کنار می گذارد و دسته دیگری را جایگزین آنها می کند. خداوند متعال در آیه سوره مائده با صراحت به این معنا اشاره می فرماید و آن چیزی نیست جز کوتاه آمدن در برابر دشمنان خدا و ترسیدن از سرزنش سرزنش کنندگان: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ»
ای کسانی که ایمان آورده اید هر کدام از شما از دین خود باز گردد خداوند قومی را به (جای شما) می آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند. در برابر مومنان متواضع و در برابر کافران سرسختند. در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش و ملامت هیچ ملامت گری نمی هراسند. این فضل خداست که به هر کس بخواهد می دهد و خدا دارای فضلی وسیع و علمی وصف ناپذیر است.
مومنانی که خدا آنها را رها می کند و گروه دلیر دیگری را جایگزین آنان می کند، همان تمایل پیدا کرده ها به دشمنان خدایند که به هزار بهانه مصلحت جویی کرده اند و دشمنی با دشمنان بشریت را کنار گذاشته اند.
اگر بخواهیم این بحث را با دقت بیشتری پی بگیریم به نکاتی خواهیم رسید که دردناک ترین لحظات تاریخ اسلام را تشکیل می دهند. بسیاری از روضه ها و ذکر مصیبت های اهل بیت علیهم السلام یادآور این نکات دردناک هستند.
عمرسعد تا چند روز قبل از عاشورا می گفت: «می ترسم ابن زیاد آخر سر دست مرا به خون حسین علیه السلام آغشته کند» و وقتی شمر با مشورتش به ابن زیاد نامه نگاری ها و تلاش های عمر سعد برای صلح را بی ثمر کرد، عمر سعد به شمر گفت:«وای برتو ! خدا تو را به خانه ات نرساند خدا این چیزی را که تو برای من آورده ای زشت کند. به خدا قسم میدانم که تو ابن زیاد را از آن پیشنهادی که من برایش نوشتم منصرف کرده ای و امری که امید اصلاح آن را داشتم، فاسد و خراب کردی.»
اما چیزی نگذشت که تیری به سمت حسین علیه السلام و اصحابش پرتاب کرد و گفت: «نزد امیر شهادت دهید که من اولین کسی بودم که تیر انداختم» و پس از آن بود که تیرها مانند باران باریدن گرفت و در نهایت به جایی رسید که به ابتکار خودش بی آن که اربابان پست فطرتش از او خواسته باشند طفل شش ماهه اباعبدالله الحسین علیه السلام را به شهدات رساند.
نظر شما