به گزارش خبرگزاری شبستان، در این کتاب می خوانیم :«اصلا خودش هم درستدرمان نمیدانست برای چه سرور را به شنیدن حرفهایش دعوت کرده. اصلا کدام حرفها؟ هراسی به جانش افتاد و دیگر صدای سخنران و آدمها را نمیشنید. تنها فکر و ذکرش شد سرور. خیره به خیابان و پشت به جمعیت، لحظات انتظار را در ذهن ثبت میکرد و جملاتی را که میخواست به سرور بگوید در ذهن میساخت که ضربه سنگینی روی شانهاش او را با صورت به زمین کوباند و تا آمد به خودش بیاید کسی یقهاش را از پشت چسبید و خواباندش روی زمین و دستبندی به دستهایش زد. تازه گوشهایش همهمهها را شنید. پوزهاش را از زمین کند و سری جنباند تا شاید بفهمد چه خبر شده. دید که آژانها مثل مور و ملخ به دل جمعیت زدهاند و هر کس را به طریقی میتارانند.»
در بخش یگری از کتاب می خوانیم«پشت میله همه چیز فرق می کند حتی اگر خارج از اینجا تعریفی به اسم زندگی را شنیده و ندیده باشی. اگر بیرون از این خراب آباد فکر می کردی در قفسی، فقط فکر کرده بودی! چرا که میله معنای آزادی را در خود می پرورد و آزادی معنای میله را.... یا: چراغ بودن نفت می خواهد و زبانه ای برای شعله کشیدن. که اولی را در دل دفن شدگان باید یافت و دومی را در لب خاموش شدگان زنده. هر آتش چراغی که آتش فروزان نیست و هر خاکستری خاکستر درد باوران. با این همه چراغی باش از دل خفتگان به خاموشی و خاکستری از خاطرات به اجبار فراموش شوندگان. یا: تنها پیرمردی بود و مجله ای و رگبار کلماتی، آن هم آن گونه با حرارت و بی تاخیر، درست مثل گدازه های آتشفشانی که فوران می کرد و به صخره های بی خبر می غلتید و بعد از جوشش یکباره اش، آرام به کناری می سرید و با ناله و شیونی از خودسوزی بی امان به خاکستر خود می نشست و در حالی که حرارت خود را می فشاند، سوز و وسوسه ی داغی اش را تا ابد به گرده ی صخره ها بار می داد! طاهر صورتش داغ شد و ....آقا دو یا سه بار دیگر آن بیت را تکرار کرد: آنگه ز دردهای درونیش مست....»
ققنوس پرده های خاموش عنوان کتابی است از پارسا حسینی که در 176 صفحه و توسط انتشارات هیلا در سال 1395 به چاپ رسیده است.
نظر شما