قابلیت تعمیم و اجرا، فطری علوم انسانی اسلامی است نه آراء کاپیتالیستی

خبرگزاری شبستان: مگر ممکن است علوم انسانی اسلامی که بر اساس آموزه های وحیانی و انسان شناختی و معرفت شناختی الهی و حقیقی شکل و قوام یافته است، قابلیت تعمیم و اجرا نداشته باشد اما علوم انسانی کاپیتالیستی و اومانیستی دارای این کارکرد باشد.

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از طلیعه، تحلیل های متفاوت و برداشت های گوناگون از بحث اسلامی سازی علوم انسانی، و بررسی این نکته که آیا کشفیات و یا به تعبیری در مقابل چشم ایجاد شدن مباحث علوم انسانی غربی می تواند نسبت به معارف و تعالیم اسلامی که بر پایه مباحث معرفتی و نظری  ایجاد شده است، مزیت و برتری ای داشته باشند یا خیر؟ همچنین بررسی این نکته که آیا این کشفیات، تاثیر مثبتی در زندگی انسان، در حال حاضر داشته است یا نه؟، ما را بر آن داشت تا با حجت الاسلام والمسلمین حمیدرضا شاکرین استاد حوزه و دانشگاه، متخصص فقه، اصول و کلام و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفتگویی ترتیب دهیم که ماحصل آن در ادامه تقدیم حضورتان می شود:

 

استاد، طرفداران علوم انسانی غربی معتقد هستند که علوم غربی بنا بر کشفیات و عینیت واقعی شکل گرفته اند، ولی مبانی علوم اسلامی، نظری و برپایه مباحث معرفتی است و قابلیت اجرا و تعمیم به جوامع دیگر را ندارند. این مناقشه را چطور تحلیل می کنید؟

در این باره باید به چند نکته مهم توجه کرد. مبانی علوم انسانی غربی هم از لحاظ بنیاد های معرفت شناختی و نظری و هم از لحاظ و موقعیت تاریخی مورد سوال و نقد می باشند. از لحاظ تاریخی، در غرب بنا به تشکیل دولتها و حکومتها، علوم انسانی مختص آنجا شکل گرفت. بنابراین باورهایی مثل تجربه گرایی و روش شناسی بر اساس آن مبانی شکل گرفت و رنگ و اثر حال حاضر را نداشت و یا مکاتب فکری مثل اومانیسم و اپورتونیسم و ناسیونالیسم در شکل دهی به علوم انسانی غربی موثر و اثر گذار بوده اند. به طور نمونه مبانی شکل گرفته در روش و منطق، بر علوم انسانی آنجا تاثیرگذار می باشد و این تاثیر باعث ایجاد دیدگاه های جدید و در نتیجه نگرش های جدید نیز شده است و این دستاوردها باعث پدید آمدن مکتب ها و باورها درعلوم انسانی غربی شده است.

اگر این دست آوردها در واقع، بر پایه و اساس یک عینیتی می بود، این مقدار اختلافات و مکاتب به وجود نمی آمد و ایجاد نمی شد. این تفاوت ها که در نظریات علوم انسانی اجتماعی نیز وجود دارند، به قدری وسعت و تعدد پیدا نموده است که از آن به عنوان «بحران» یاد می شود و یا به تعبیری دیگر بحران «طاعون تئوری ها» نامیده می شوند، که در حال حاضر نیز یک سردرگمی و حیرت عجیب در غرب ایجاد نموده است. این نتایج نشان می دهد که درغرب هم این طور نبوده و نیست، که عینیت و مشاهدات در مبانی علوم انسانی آنجا تاثیرگذار باشند و با فرمول تایید و صحت مشاهده، تعمیم و تکثیر داده شده باشند. در غرب هم تعداد زیادی، ذهنیات و دیدگا ها، انگاره ها و ایدئولوژی ها وجود داشته و دارد و بر همین اساس علوم انسانی آنجا شکل گرفت و همین طور هم، اختلافات موجود به وجود آمده است.

 

آیا به نظر حضرتعالی می توان اثرات این باور یعنی «عینیت یافتن مباحث علوم انسانی» در غرب را تحلیل نمود؟ و آیا این دست آورد ها برای بشریت صلاح و آسایش را حاصل نموده است؟

نکته مهم بعدی این است که، وقتی ازعینیت صحبت می شود، منظور از عینیت چیست؟ اگرمنظور مشاهدات عینی و نتیجه تجربی است، نظریات «آدام اسمیت» در اقتصاد، بر پایه و اساس چه مبانی تجربی و عینی می باشد. در این نظریات مبانی نظری بیشتر و مهم تر از مبانی تجربی مورد تاکید است. این که مباحث عینی را مانند مباحث تجربی قرار داد، خود یک نوع نگاه «پوزیتیویسم» است، که باید دانست در مقابل این دیدگاه، دیدگاه های دیگری نیز وجود دارند.

باید در این باره به نظریه پردازان و منتقدین یاد آور شد، اگر وضعیت علوم انسانی غربی این طوراست که مباحث تجربه گرایانه، اومانیستی، لیبرالیستی، ناسیونالیستی و کاپیتالیستی که مورد مناقشه در نزد خود نظریه پردازان غربی نیز هست، قابلیت تعمیم و اجرا دارد، پس چرا علوم انسانی اسلامی که بر اساس آموزه های وحیانی و انسان شناختی و معرفت شناختی الهی و حقیقی شکل و قوام یافته است، قابلیت تعمیم و اجرا ندارند. این نوع نگاه را می توان، به تعبیری نوعی مصادره و خوش بینی بیش از حد و افراطی و بدون شناخت از علوم انسانی غربی و وضعیت موجود آن دانست.

مسئله بعدی این است که، اگر بنا به گفته آنها مبانی علوم انسانی اسلامی قابلیت تعمیم به جوامع دیگر را نداشته باشند، آن وقت باید به دو نکته و مسئله مهم در این باب توجه نمود. یک مسئله این است که جامعه ما، جامعه ای است با بینش های خاص و نظام ارزشی خاص، فرهنگ خاص و گرایش های خاص، بنابراین ما به یک علوم انسانی نیازمندیم که بتواند این جامعه را اداره نماید، هدایت کند، تعالی ببخشد و مسائل موجودش را حل و فصل نماید، هر چند این مبانی و دستاورد ها، معضلات و مشکلات جوامع دیگر و خارج از محیط ما را حل و فصل نکند. باید در این باب دقت نمود، مسئله اول، حل و فصل مشکلات جامعه خود ماست. ما چرا باید با مبانی وارداتی و بیگانه جامعه خود را اداره نماییم، ما باید با ایجاد علوم بومی و کارآمد و برمبنای باورهای خود، معضلات و مشکلات را رفع نماییم.

مسئله دوم این است که ما معتقد هستیم که علوم انسانی غربی با ماهیت و اصلیتی که دارد، قابلیت تعمیم به جوامع دیگر را ندارد و این مبانی و دیدگاه های اسلامی هستند، که با توجه به ماهیت الهی و حقیقی و انسان شناختی واقعی ای که دارند، قابل ارائه و تعمیم به جوامع دیگر هستند. بنابراین، اولاً آن طور که گفته می شود علوم انسانی غربی دینی و حقیقی نیست و شاهد این مدعا نیز، تشتت و اختلافات و سردرگمی های بسیار عجیبی است که گریبان گیر جوامع غربی است و ثانیاً ما باید در جهت رفع و برطرف نمودن مشکلات و معایب جامعه اسلامی خود بر اساس مبانی الهی و حقیقی خود باشیم. در پایان باید باز هم این نکته را یاد آور شوم که از لحاظ تعمیم پذیری، آن مبانی و باورهایی که بر اساس آموزه های الهی و حقیقی می باشند، قابلیت تعمیم پذیری بالاتری دارند.

 

به عنوان استاد و مولف در زمینه علوم انسانی اسلامی اگر بخواهید موضوعاتی را در مورد علوم انسانی اسلامی به دانشجویان و دانش پژوهان برای تالیف پایان نامه پیشنهاد بدهید، چه موضوعات و مطالبی را در نظر دارید؟

باید در این زمینه توجه نمود که مسائل مربوط به علوم انسانی فراوانند و در زمینه های مختلفی نیز وجود دارند. در حوزه های مختلف مسائل مختلف و متفاوتی وجود دارد. به طور نمونه اگر کسی در زمینه اقتصاد فعالیت می کند، قطعاً باید ببیند مسائل مربوط به اقتصاد و مورد نیاز در حال حاضر چیست؟ یا باز به طور نمونه اگر کسی در زمینه سیاسی فعالیت می نماید، باید ببیند که مسائل مربوط به سیاست و مورد نیاز در حال حاضر کدام مسائل و موارد است؟ و یا اشخاص مختلف در زمینه های مختلف، مانند حقوق، مدیریت و غیره، اشخاص باید ببینند که مسائل مورد نیاز در حال حاضر و بنا به احاطه داشتن آنها در این موارد کدام است و در همان مورد وارد شوند و عمل نمایند یا به تعبیری ارائه موضوع نمایند.

بنابراین، ما نمی توانیم بگوییم که مثلاً این مسئله، اولویت دارترین مسئله در حال حاضرو در باب علوم انسانی اسلامی می باشد. باید توجه نمود در حوزه های مختلف مسائل اولویت دار متفاوتی وجود دارند. بنده در حال حاضر و بنا به مسئولیتی که به بنده محول شده است و در باب «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» می باشد، طبیعی است که مباحثی را که بتواند زیرساخت های علمی را در باب «الگوی اسلامی ایرای پیشرفت» تبین و تثبیت نماید، لازم و مورد نیاز کار و کارشناسی می دانم، ولی باید به این نکته اشاره نمایم، که آن موردی که باید در حال حاضر ما به آن اهتمام جدی و اساسی داشته باشیم و آن هم در سطح متفکرین و اندیشمندان و نه در سطوح دانشجویی، آن است که باید در زمینه «زیرساخت های علوم انسانی اسلامی» وارد شویم و ارائه مسیر نماییم.

این معنا، یعنی وارد شدن در مباحث فلسفی، مباحث روش شناختی و متدولوژی، یعنی اگر می گوییم علوم انسانی اسلامی، چگونه و با چه ابزار و به چه صورتی می خواهیم این معنی و مفهوم را عملیاتی و پیاده سازی نماییم. باید در هر رشته ای متولیان و متخصصین و پیش گامان آن رشته، مسائل مربوطه را واکاوی و تحلیل و بررسی نمایند و آن وقت است که می توانند در مراکز علمی و آموزشی و از دانش پژوهان و دانش جویان بخواهند که در آن زمینه ها فعالیت و پژوهش نمایند، تا ان شاالله نتایج مورد نیاز و مطلوب در این حوزه به دست آید.

کد خبر 578252

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha