به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، سخن از تحول در علوم انسانی و حرکت به سوی بومی سازی این علوم موضوعی است که سال هاست ذهن بسیاری از دغدغه مندان این عرصه را به خود مشغول کرده است. شاید این روزها دیگر کمتر کسی باشد که سخن از بومی سازی علوم انسانی و ضرورت تولید علوم انسانی اسلامی را نشنیده باشد. اما حقیتا نقش دانشگاه در این سیر تغییر و تحول چیست؟
از این رو، بر آن شدیم تا این مسئله را با دکتر مهدی فیض، استاد دانشگاه علم و فرهنگ و از دغدغه مندان مساله تحول در علوم انسانی به بحث و بررسی بگذاریم؛ در ادامه این مصاحبه را می خوانید:
همواره مباحث تئوریکی در مورد نقش دانشگاه در تحول علوم انسانی مطرح شده است، اما وقتی در مقام عمل با واقعیت مواجه می شویم دانشگاه ما بیشتر تبدیل به پوسته ای مرده شده است که توان زایش دوباره را ندارد، علت چیست؟
به نظر من دانشگاه ها به دلیل تنوع بافت هیات علمی که دارند، خودشان نمی توانند این نقش را بازی کنند مگر آنکه یک نهاد بالادستی اساتید را مدیریت، هدایت و کمک و این فرایند را تسهیل کند و اساتید را به مشارکت در تحول علوم انسانی دعوت کند.
از سوی دیگر، در بخش بالادستی یا وزارت علوم قرار دارد یا شورای عالی انقلاب فرهنگی یا کمیته هایی که ترکیبی از از این دو در آنها حضور دارند، لذا اگر تقسیم کار در سطح ملی صورت گیرد و رشته ها بین کمیته ها تقسیم شوند، کار بهتر پیش می رود.
شاید ذکر مثالی در این رابطه به فهم موضوع کمک بیشتری کند، همان طور که در طراحی سوالات برای آزمون های مختلف مثلا مقطع دکترا تقسیم ملی صورت می گیرد و همه می پذیرند با یک گروه طراح سوال خود را همراه کنند، در این موضوع هم اگر نقشه کلی طراحی شود و بر اساس آن تقسیم کار صورت گیرد و بگویند که مثلا در رشته علوم سیاسی فرآیند تحول علوم انسانی بر عهده فلان دانشگاه باشد، در رشته دیگر بر عهده دانشگاه دیگر و دانشگاه های شهرستان ها را نیز به کار گیرند قطعا نتیجه بهتری را شاهد خواهیم بود.
نکته خوبی را اشاره کردید، دقیقا در این پرونده بیشتر از اساتید مقیم پایتخت استفاده می شود و کمتر به دانشگاه ها و اندیشمندان سایر استان ها توجه شده است!
بله، سخن بجایی است. متاسفانه برخی اساتید گمنام هستند چراکه از مرکز دورند. برای چنین حرکت علمی بزرگی نیازمند تقسیم کار ملی هستیم و باید از پتانسیل دانشگاه های مختلف استفاده شود. طبیعتا این دانشگاه ها هر کدام متون پیشنهادی خود را تدوین کرده و با مشارکت اساتید خود در رشته های مختلف طرح های مختلفی را ارایه می دهند که موثر است.
اگر مشارکت حداکثری اساتید را در تحول علوم انسانی دنبال کنیم می توانیم انتظار داشته باشیم که اساتید نیز مجری طرح تحول در علوم انسانی باشند ولی اگر قضیه فقط به صورت بخشنامه ای دیکته شود وضعیت این چنین می شود که تحول در تئوری اتفاق می افتد و اما درعمل آنچه که اساتید می گویند کماکان در حال و هوای گذشته قرار دارد.
با این تفاصیل و با توجه به ضرورت مسئله تحول چه راهبردی را باید در پیش گرفت؟
ببینید در تحول علوم انسانی، بحث نظریه پردازی اهمیت دارد و از هر چیزی مهمتر است، باید سازوکار نظریه پردازی را در سطح اساتید و دانشجویان مقاطع مختلف به ویژه دکترا گسترش دهیم و به گونه ای آموزش را در سطح دانشگاه پیش ببریم که نظریه پردازی مبتنی بر متون علوم انسانی زیاد شود.
همچنین، ما نیازمند مباحث روش شناختی جدید هستیم که بتواند نظریه پردازی نوینی را ارائه کرد و در حوزه علم دینی گام بردارد. باید با رعایت اصول علمی نظریه پردازی را گسترش دهیم.
نظر شما