به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از البرز، « اگر روزی اسرا برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود». این جمله بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران است در حق آنانی که به حق ذخیره های نظام اسلامی ایران نامیده می شوند.
عملیات خیبر به عنوان یکی از مهمترین عملیات های سال های دفاع مقدس، پس از آزادسازی خرمشهر تلقی می شود. عملیاتی که در اسفند ماه سال 1362 با فرماندهی شهید زین الدین در شمال بصره انجام شد.
حاج نصرت الله حق وردیلو، جانباز جنگ تحمیلی و از آزادگانی که روز 26 مرداد پس از هفت سال اسارت به وطن برگشت، یکی از جمله 2 هزار رزمنده ای است، که در این عملیات به اسارت رژیم بعثی عراق درآمد.
وی متولد 1336 در روستای حسین آباد شهرستان ساوجبلاغ در استان البرز در عملیات خیبر با جانی مجروح اسیر می شود و رنج اسارت هفت ساله را به جان می خرد.
حاج نصرت الله حق وردیلو، مسئول تدارکات آسایشگاه اسرای ایرانی در زندان موصول در مصاحبه با خبرنگار خبرگزاری شبستان در استان البرز در خصوص لحظه اسارت خود گفت: عملیات خیبر با پیروزی و رشادت رزمندگان اسلام به سرانجام رسید، مهمات بسیاری را گرفته بودیم، توپخانه دشمن خلاء سلاح شده بود و در جزیره مجنون منتظر نیروهای کمکی بودیم که به ناگاه نیروهای دشمن به ما پاتک زدند. نیروهای چند صد هزار نفری کمکی دشمن از پل بالا آمدند و بسیاری از رزمندگان را به شهادت رساندند.
وی اظهار داشت: به هوش که آمدم، مجروح در بیابان افتاده بودم. متوجه نیروهای رژیم بعثی شدم که برای پاکسازی و تیر خلاص به منطقه آمده بودند. نیمه جان برخاستم، اما دوباره افتادم. سرباز بعثی دستور ایست داد. رمقی در توان نداشتم. به یکی از رزمندگان اشاره کرد و با کمک آن رزمنده ایستادم. برای تیر خلاصی من و چند سرباز دیگر را به سمت خاکریز بردند. در همان وقت یک تانک عراقی رسید و افسر عراقی از آن بیرون آمد. دستور داد تا ما چند رزمنده را به اسارت ببرند.
این آزاده جنگ تحمیلی ادامه داد: با دستور افسر عراق به همراه چند رزمنده دیگر ایرانی به سمت بصره راه افتادیم. بیش از 10 دقیقه نگذشت که به بصره رسیدیم. انباری پر از سیمان بود که تمامی ما را به صورت فله ای به داخل آن ریختند. فردای ظهر آن روز در حالی ما را بیرون آوردند که از تشنگی رمقی در توانمان نمانده بود.
وی تصریح کرد: تمام اسرا از فرط ضعف و جراحت، قدرت خوردن اندک غذایی که به صورت جیره ای داده شد نداشتند. نیروهای بعضی مجبور شدند به تعداد زیادی از اسرا سرم بزنند. فردای همان روز به سمت موصل حرکت کردیم. نزدیک صبح بود که به موصل رسیدیم. تأخیر خیلی زیاد نیروهای بعثی برای پیاده کردن اسرای ایرانی، سوال برانگیز شده بود. تا اینکه متوجه شدیم آنها برای پذیرایی از اسرا آماده می شوند. پذیرایی نیروهای بعثی عراق از اسرایی که وارد زندان موصل شدند از یک دالان تنگ آغاز شد. زنجیر، باتون، شلنگ، چوب و هر چیز دیگری که می توانست روان ناآرام آنان را با آزار به رزمندگان آرام کند.
ورود نیروهای صلیب سرخ به زندان موصل، یکسال پس از اسارت
وی خاطرنشان شد: زندان موصول متشکل از 14 آسایشگاه 150 نفری از اسرای ایرانی بود. آن روزها، عاشورا را به چشم می دیدیم. 40 سرباز بعثی در هر آسایشگاه با تمام توان بر سر و صورت بچه ها می زدند.
به گفته این آزاده، یکسالی گذشت تا اینکه در نهایت نیروهای صلیب سرخ آمدند و حضور ما به عنوان اسیر به شکل قانونی درآمد. آن زمان توانستیم به خانواده ها اطلاع دهیم که زنده هستیم.
وی افزود: دلخوشی نوشتن نامه به خانواده هایمان با آمدن منافقین و بازخوانی نامه ها و اضافه کردن مطالبی از خودشان زمان اندکی بود. در نامه های ما برای خانواده هامان اضافه می کردند که «ما دیگر برنمی گردیم و پیوند خورده ایم به مجاهدین خلق» و در نامه خانواده ها به ما می نوشتند « همسرت قصد متارکه دارد و ...» همه این ها برای تضعیف روحیه نیروها بود.
مسئول تدارکات آسایشگاه اسرای ایرانی در زندان موصول گفت: یکی از برنامه های اجرایی این بود که باید رزمندگان محاسن خود را می تراشیدند. یک تیغ ریش تراشی برای هشت نفر اسیر و آنوقت بود که خون از سر و صورت بچه ها جاری می گشت و اگر محاسنی باقی می ماند، سربازهای بعثی تکه سنگی را برمی داشتند و با آن به جان سر و صورت رزمندگان می افتادند.
حق وردیلو تصریح کرد: به تدریج سعی کردیم با مشکلات کنار بیائیم، مسائلی همچون سرویس بهداشتی یکی از مهمترین مشکلاتمان بود چراکه از روی عمد خیلی به ندرت طی روز اجازه استفاده از سرویس بهداشتی به رزمنده ها داده می شد.
خبر رحلت حضرت امام خمینی (ره) ناگوارترین خبر در زمان اسارت بود
وی توضیح داد: برای هر آسایشگاه ، یک کمیته امداد در نظر گرفتیم. برای آنانی که سیگاری بودند، آن هایی که توان و بنیه کمتری داشتند تدابیری پیاده کردیم. اوضاع بهبود نسبی پیدا کرد تا زمانی که خبر ارتحال حضرت امام خمینی (ره) با روزنامه های صبح در آسایشگاه پیچید. آن روزها بدترین روزهای اسارت بود.
سربازهای رژیم بعثی دیگر جرأت وارد شدن به آسایشگاه را نداشتند، موج ناراحتی و خشم اسرا به قدری زیاد بود که آنان تنها به آمار روزانه اکتفاء می کردند. هر روز سینه زنی و عزاداری تا چهلم امام غم از دست دادن رهبر انقلاب در میان بچه ها بود.
تا اینکه روز 26 مرداد نخستین اسرای ایرانی آزاد شدند و من نیز به همراه آنان به وطن برگشتم.
و امروز؛ سالروز آزادی آزادگان است، روزی که یکبار دیگر منزلت و مقام آزادگان را به عنوان ذخائر انقلاب اسلامی یادآور می شود.
نظر شما