به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از روابط عمومی فرهنگستان علوم اسلامی قم، متن پیش رو تقریری از دیدگاه فرهنگستان علوم اسلامی قم درخصوص «عبور انقلاب اسلامی از تمدن مدرن» به قلم حجتالاسلام علی محمدی، دانشپژوه فرهنگستان علوم اسلامی قم، است که در ماهنامه گفتمان الگو به چاپ رسیده است.
امکان انحلال تمدن مدرن، در عین الحادی بودن جهتگیری آن
ایده دفتر فرهنگستان علوم اسلامی در خصوص لزوم انحلال تمدن مدرن در انقلاب اسلامی نیز از ادعاهایی است که مستظهر به مبانی فکری خاصی است که در ادامه تلاش می شود به صورت موجز و فهرست وار بدان ها اشاره گردد؛
۱ـ تمدن مدرن، اصطلاحاً به آخرین دوره، نحوه و زیستبوم اجتماعی انسان معاصر اطلاق می شود که مبتنی، «توسعه» بر انگاره اومانیسم، سکولاریسم و راسیونالیسم(عقل گرایی) است و در ساحت تحقق و عینیت، بزرگترین نمود آن بمثابه تکنولوژی هماهنگی زندگی بشر در مقیاس جهانی است. اصل ترقی خطی، یکی از فراگیرترین وجوه تمدن مدرن است که در حوزههای مختلف حیات بشر امروزی توانسته است به منصه ظهور برسد و بهبود روزافزون وضعیت زندگی بشری به معنای مدرن آن را در وجوه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به متداولترین نیاز و خواسته جهانی مبدل سازد. تا جایی که در میانه قرن بیستم با تولید ادبیات آکادمیک آن در حوزههای توسعه یافتگی و، «کشورهای جهان سوم» علوم سیاسی، اقتصاد، جامعه شناسی و حتی مردم شناسی ذیل عناوین توسعه نیافتگی را معیار تکریم و تحقیر بین المللی قرار داده و با در صدر قرار دادن کشورهای توسعه یافته در منشور سازمان ملل متحد که در حقیقت، قانون اساسی جامعه مدرن جهانی محسوب می شود، گامی مهم در راستای جهانی سازی تمدن مدرن انجام داده اند.
۲ـ شناخت ماهیت تمدن مدرن همواره از مباحث بحث برانگیز بوده است. در دیدگاه فرهنگستان، غرب متجدد نه » مجموعه تحولاتِ از همگسیخته و متباینِ صرفاً همزمان است «و نه اینگونه است که تمدن غرب، » صورت نوعیه بسیط ارسطویی « باشد و نه اینکه «مدرنیته، دوره اخیر ادوار تاریخی روح مطلق هگلی است که که اینبار بسط خود را از طریق روح انسان غربی به ظهور رسانده باشد» و نه اینکه غرب «مظهر اسم مضلّ اله است و ظهوری است از اسماء الحسنی الهی».
در دیدگاه فرهنگستان تمدن مدرن، مرحله جدیدی از جبهه تاریخی باطل است که بروز جدید خود را بیش از هر چیزی، مدیون «ارتقاء مقیاس نظام ولایت و تولی اجتماعی و مدیریت مادی خود از سطح مدیریت سلطانی (اربابی) به مدیریت مشارکتی و حادثه سازی» است.
از مفاهیم بسیار تعیین کننده در تمدن شناسی فرهنگستان علوم اسلامی است. «رشته ولایت و تولّی جاری در یک جامعه» است که می توان از آن، تعبیر به « مدیریت اجتماعی» کرد. لذا آنچه که ممیزه و وجه الامتیاز تمدن مدرن از تمدن یونان و روم باستان است، تغییر نسبت انسان معاصر غربی با هستی و اومانیستی شدن آن نیست که این عهد و نسبت، در دوران قبل و حتی توأم با غرب مسیحی نیز به وجهی وجود داشته است. بر این اساس، ویژگی ممتاز دوران بعد از رنسانس را می بایست در «تغییر مقیاس مدیریت اجتماعی جبهه باطل دانست» که در ضمن آن « مدل سلطانی» (اربابی) به «مدل مشارکتی» تغییر کرده است. شیوه «فرماندهی و فرمانبرداری اجتماعی» و یا به تعبیر دیگر شیوه «تصمیمگیری و تصمیمپذیری» آن، از ارباب و رعیتی دوران فئودالیزم به مدل مدیریتی دولت ملت عصر دموکراسی تحویل یافته است.
۴ـ علاوه بر «جهت» بر اساس جامعه شناسی مورد نظر فرهنگستان، هر جامعه دارای سه بعد «گرایشها» (نظام میل و نفرت اجتماعی) «بینشها» (نظام عقلانیت و اطلاعات اجتماعی) و عملکردها (نظام رفتار کنش و واکنش) اجتماعی است که تحقق و بروز ایمان و کفر در یک جامعه به صورت تام و تمام، در گرو مؤمنانه و یا کافرانه بودن تمامی این ابعاد است و در چنین وضعیتی است که می توان به عنوان مثال مدعی شد که جامعه ای تماماً دینی شده و به تمدنی (نحوه حیات و زیستن) دینی دست یافته است. همانطور که تمدنهای مادی در عین الحادی و غیرمؤمنانه بودن جهتگیری آنها، زمانی می تواند مدعی پایان پروسه تمدن سازی شوند که بتوانند تمامی حوزههای اختیارات آحاد جامعه جهانی را بر محوریت جهتگیری باطل خود هماهنگ کند.
البته این نکته شایان ذکر است که میان حق و باطل و یا کفر و ایمان جوامع انسانی، طیفی از حالات مختلف امکان وقوع دارد و تقسیم جوامع به حق و باطل به معنای صفر و یک دیدن آنها نیست و پیچیدگی تاریخ و جامعه، گواه حرکت اجتماعی انسان در طیفی از امکانات وقوعی به سمت حق مطلق و باطل مطلق است.
۵ـ هرچند که ابعاد ذکر شده، ابعاد یک جامعه محسوب می شوند و دارای تأثیر و تأثر متقابل و داد و ستدی می باشند، ولی در این میان «نظام گرایشهای اجتماعی» دارای تقدم رتبی است. به این نحو که لایهای عمیقتر از دو لایه «عقلانیت اجتماعی» و «عملکرد (رفتار) اجتماعی به حساب می آید و سهم تأثیر بیشتری نسبت به سایر ابعاد در تعیّن و تطوّر یک جامعه ایفاء می کند.
۶ـ علاوه بر مطلب فوق، مهمترین اثر تغییر مقیاس مدیریت اجتماعی، پیدایش وحدت و کثرت جدیدی در «نظام تمایلات و نظام نیازمندیهای اجتماعی» بر محور جهتگیری جامعه است. به تعبیر دیگر کارکرد اساسی نظام ولایت (سرپرستی) یک جامعه و به تعبیر دیگر مدیریت اجتماعی آن، «تهذیب تمایلات» و «شکل دهی به نظام ارزشی و پسند و ناپسند اجتماعی» (تولی و تبری اجتماعی) است که در حقیقت نمودار آرمانها و افقهای یک جامعه و شاخصه هویت جمعی آن است. اگر میل و نفرت اجتماعی بر محور ولیّ حق شکل گرفت و ارزشهای الهی مورد اقبال عمومی واقع شد، توسعه پرستش خدای متعال شکل می گیرد و اگر میل و نفرت اجتماعی بر محور ولیّ باطل قرار گرفت، توسعهاش استکباری خواهد بود.
باید توجه کرد همین تغییر نظام تمایلات اجتماعی است که امکان استحصال و آزادسازی قدرتهای اجتماعی را پدید می آورد و با ایجاد «شرح صدر اجتماعی»، امکان مشارکت آحاد جوامع را در «توسعه اجتماعی» مهیا می سازد. فوری ترین نمود تغییر نظام تمایلات اجتماعی، «تحول در نظام سیاسی و ساختار تولید، توزیع و مصرف قدرت یک جامعه» است.
۷ـ «فرهنگ یا نظام عقلانیت اجتماعی»، دومین حوزه تاثیر پذیر از نظام مدیریت یک جامعه است. طبیعی است که پیدایش نیازمندیهای جدید و مطلوبیتهای نو، أشکال جدیدی از ارضاء را طلب کند و زمینه تولید محصولات جدیدی را اقتضاء نماید.
نکته مهم این است که بی تردید تمایلات جامعهای که مبتنی بر حرص اجتماعی شکل گرفته و نظام ارزشی آن بر محور ولایت اولیاء باطل، باطنی جز هباءً منثوراً (غبار پراکنده) نداشته باشد، در بلندمدت تمامی پشتوانههای حقیقی عقلانیت اجتماعی را نابود می سازد و آن را دچار «نسبیت مطلق» می کند.
۹ـ بر اساس آنچه گفته شد، تمدن مدرن، تمدنی است که به علت حاکمیت نظام ولایت و تولی (مدیریت) غیر الهی، دارای «جهت گیری باطلی» است که به پشتوانه ارتقاء مقیاس نظام مدیریتی خود از «سطح سلطانی» به «سطح مشارکتی» توانسته با ایجاد فضای مشارکت اجتماعی، «نظام ارزشی» و به تبع نظام سیاسی و «نظام عقلانیت» و به تبع نظام تحقیقات و «نظام عملکرد اجتماعی» و به تبع ساختارهای اجتماعی و تکنولوژی مدرن را بر محور جهتگیری باطل پدید آورد.
انقلاب اسلامی، استمرار حرکت تاریخی انبیاء
از طرفی دیگر فرهنگستان علوم اسلامی، انقلاب اسلامی را نقطه مقابل رنسانس و در جبهه تاریخی حق میداند که با ارتقاء مقیاس نظام تولی و ولایت (مدیریت اجتماعی) از «شیوه إذا أمر مولا بعبده» به «شیوه مشارکتی»، فصل جدیدی در کیفیت دینداری گشوده است. این ادعا نیز به پشتوانه مبانی متعددی طرح می شود که به صورت موجز و فهرست وار بدان ها اشاره می شود.
۱ـ انقلاب اسلامی حرکتی از جنس حرکت اصلاحی و دعوتی انبیاء و اولیاء اللهی در راستای تحقق
یکتاپرستی و ولایتپذیری و نفی هرگونه بتپرستی و طاغوتگرایی است. لذا جوهره انقلاب اسلامی عبارتست از «دغدغه دینی زیستن در حیات فردی و اجتماعی دنیوی» که در اندیشه ناب اسلامی، این مهم جز از طریق سلوک با «ولیّ خدا» و تمسک به «ولایت اولیاء الهی» محقق شدنی نیست.
انقلاب اسلامی، حرکتی است مستظهر به سنتهای تاریخی و وعدههای لایتخلف الهی. قواعد پیروزی و اعتلای انقلاب اسلامی و قوانین تفوق بر چالش ها و موانع پیش رو، تکیه بر تضمینهای تاریخی خدای متعال در نصرت و امداد نهضت انبیاء و جوامع دینی است که همین امر، بزرگترین کلید رمزگشا از چگونگی طراحی و تئوریزه کردن الگوی پیشرفت و اعتلای نظام جمهوری اسلامی ایران است. البته واضح است که برخورداری از چنین امدادها و نصرتهایی در گرو به جای آوردن رسم و آداب عبودیت و بندگی در کوران حوادث و وقائع اجتماعی و تاریخی است. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ (محمد/ ۷)» و «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (۲) وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَی ءٍ قَدْراً (طلاق/۳)»
۳ـ وقوع انقلاب اسلامی، بین«بعثت حضرت ختمی مرتبت» صلی الله علیه و آله و «ظهور حضرت حجت» عجّل الله تعالی فرجه مقتضی آن است که انقلاب اسلامی مبتنی و متکی بر «کل ما جاء به النبی» حرکت مصلحانه و داعیاً إلی الله خود را در راستای زمینه سازی حکومت حقه جهانی «امام عصر» عجّل الله تعالی فرجه به انجام رساند و با برپایی «تمدن نوین اسلامی» در گوشهای از دنیا، نمونهای کوچک و طلیعهای نازل و البته دلربا از عصر ظهور ولایت ائمه معصومین علیهم السلام را در مقابل دیدگان جهانیان به نمایش گذارد و بدین صورت در عرصه «عینیت»، «با افشاگری» درباره بنیان سست و پوشالی مکاتب خود ساخته بشری، «عجز و ناتوانی آنها» را در «تأمین حداقلهای سعادت بشر» اظهار و آشکار نماید و با ارائه الگویی «کارآمد، معقول و مبتنی بر تعالیم وحیانی» برای سبک حیات و نحوه زیستن در دنیا، به «اثبات عملی حقانیت مکتب حقه و رهاییبخش تشیّع» بپردازد و بدین سان، باط لالسحر عقلانیت مدرن گردد. بر این اساس، رسالت و مأموریت ویژه انقلاب اسلامی در جهان کنونی، «احتجاج عینی بر نجاتبخش بودن مکتب انبیاء و اولیاء الهی» از طریق «ارتقاء وجدانعمومی بشر امروز و ایجاد زمینه اضطرار به حضور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه» است.
۴ـ انقلاب اسلامی، فصل نوین و مقیاس جدیدی در «کیفیت دینداری» است. گشوده شدن باب دینورزی اجتماعی و پیدایش ساختار فراگیر و مشارکتی «امامت و امت»، عطیهای است که در قالب «ساختار جمهوری اسلامی» به جامعه تشیّع ارزانی گردیده است. شکلگیری و تثبیت قانون اساسیِ ولایت محور و ساختار جمهوری اسلامی، به معنای آغاز دوران جدیدی از پیوند میان «ولیّ خدا و جامعه مؤمنان» است که در آن، زمینه «مشارکت فعال و همه جانبه جامعه مؤمنین در نصرت ولیّ خدا» فراهم میآید و دینورزی معنایی فراتر از «عمل و ترویج احکام الله» می یابد. در این دیدگاه، «مشارکت مردم» در تحقق ولایت حقّه الهیّه، جزو ذاتیات جمهوری اسلامی است، چرا که در این حضور و مشارکت فعّال و واقعی است که زمینه و بستر آزادسازی ظرفیتهای نهفته وجودی و ساحتهای معطّل مانده فاعلیتی جامعه فراهم می آید و امکان هدایت پذیری و ارتقاء معنوی میسّر می گردد. «شکل گیری نظام ولاییِ مشارکتی»، بیانگر هویت اصلی ساختار جامعه دینیِ بعد از انقلاب اسلامی است و این نکتهای اساسی است که در تئوریزه شدن حرکت انقلاب اسلامی باید همواره مد نظر قرار گیرد و تمایز آن با «نگاههای سنتی به دینداری» و همچنین «نگاههای مدرن به جامعه پردازی» سرلوحه تمامی تحلیلهای نظری را تشکیل دهد.
در حدود سی و اندی سال که از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد، در اثر رهبری پیامبرگونه امام خمینی رحمه الله علیه و مقام معظم رهبری دام ظله و علقه قلبی و ایمانی بین مردم و آرمانهای انقلاب، لحظه به لحظه بر اهمیت و ارزش آرمانهای انقلاب اسلامی افزوده شده و آرمانهایی مانند «اسلام خواهی، عدالت، آزادی، استقلال، عزت و ظلم ستیزی و…» کماکان در صدر مطالبات مردم ایران قرار داد.
پس از مسئله «نظام تولّی و ولایت اجتماعی» و همچنین «نظام انگیزشی وتمایلات عمومی»، عرصه «عقلانیت و اطلاعاتی جامعه» لایه دوم درگیری انقلاب اسلامی با تمدن مدرن است. اساساً ساختار «تولّی و ولایت اجتماعی» بدون برخورداری از عقلانیت و دستگاه سنجشی متناسب با آرمانها و مطلوبیتهای خود، صرفاً در «سطح حفظ بنیان اخلاقی جامعه و گرایش عمومی» می تواند توفیقاتی داشته باشد و بیش از آن منوط به برخورداری از دستگاه فکری و محاسباتی متناسب برای اندازهگیری و تدبیر امور و حوادث مختلف به منظور موضع گیری بهینه در برخورد با موضوعات گوناگون است. جامعه ای که از چنین «عقلانیت اجتماعیای» برخوردار نباشد، ضریب خطای تصمیماتش افزایش می یابد و هزینههای نائل آمدن به مطلوبیتهایش به شدت زیاد می شود. تاکیدات رهبر معظم انقلاب در توجه همزمان به آرمان ها و واقعیت ها و تلاش برای حفظ و ارتقاء آرمان ها در عین تدبیر واقعیت ها، بیانی روشن و تمام از نسبت میان گرایشات اجتماعی و عقلانیت اجتماعی است.
فرهنگ مردم ایران در حال حاضر، ملغمهای متشکل شده از عناصر گوناگون است. بخشی از فرهنگ، هویت و شخصیت اجتماعی امروز ما به «سنتهای تاریخی» برمیگردد که خود ترکیبی از سه مؤلفه «فرهنگ اسلامی به معنای عام، فرهنگ ایرانی و فرهنگ تشیع» است. است. بخشی دیگر به «فرهنگ سکولار» بر می گردد که در اثر مواجهه و تعامل با تمدن مدرن در طول چند قرن گذشته در میان ما رسوخ کرده و لحظه به لحظه نیز در حال گسترش است. بخش دیگری از فرهنگ کشور ما به «فرهنگ انقلاب اسلامی» بر می گردد که بیشترین توفیق را در حوزه «فرهنگ سیاسی» کشور داشته است و در بخشهای دیگر کماکان معوَّق و کم فروغ است.
علاوه بر این، تمدن مدرن مبتنی بر ذات خود بنیاد و استکباری خویش، ماهیتی تمامیت خواه و تحکّم آمیز دارد. لذا بی تردید ظهور و بروز رقیبی جدید را برای خود بر نمی تابد و پیدایش تمدنی نوین را خدشهای بر ادعای برترین بودن خود میداند. از این رو انقلاب اسلامی، راهی به سوی تمدن نوین دینی جز عبور از میانه تمدن مدرن ندارد و اساساً بستر تحقق تمدن دینی نیز جایی جز صحنه درگیری تمام عیار با جریان مستکبرین و مترفین نیست.
اساساً تولید الگوی پیشرفت در برزخ بین «پرهیز از اخذ بیرویه و بی مهابای عناصر و الگوهای تمدن مدرن از سر شیفتگی و یا بسیط انگاری» و «پرهیز از سلب مطلق و یکپارچه تمامی اجزاء و عناصر تمدن مدرن» امکان پذیر میشود. چرا که در فرض اول، نیازی به طراحی الگوی پیشرفتی متفاوت از الگوهای جهانی توسعه نخواهد بود و خنثی و بی جهت بودن حداقل برخی از فراوردههای مدرن در عرصه علم و تکنولوژی، آنها را به سادگی غربال پذیر خواهد کرد و محملی برای طرح الگوی اخذ و انحلال تمدن مدرن باقی نخواهد گذاشت. در فرض دوم نیز اساساً تصرف در تمدن مدرن بی معناست و امکان تجزیه و اقتباس از آن محلی از إعراب نخواهد داشت.
اما همانطور که گفته شد فرهنگستان علوم اسلامی در عین حالی که جهت گیری تمدن مدرن را به کلی باطل می داند و معتقد است که چنین تمدنی تلاش می کند تمامی عناصر فعال و مؤثر در انگیزش ها و فرهنگ ها و رفتارهای بومی، اقوام، ملیتهای مختلف را به نفع خود مصادره کند و به عنوان جزوی از منظومه تمدن فراگیر خود در آورد، ولی بر این نکته نیز تأکید دارد که مقاومت برخی از تجمعهای انسانی با محوریت «گرایشات فطری» و یا «فرهنگ نحیف و تضعیف شده انبیاء» امکان مصادره مطلق را از تمدن مادی سلب نموده و دستگاه هاضمه تمدن مدرن را دچار مشکل کرده است. بر این اساس الگوی پیشرفت باید بتواند چنین زمینههایی را شناسایی کند و با بازتعریف جایگاهها و کارکردها مبتنی بر جهتگیری مؤمنانه خود، تمامی ظرفیتهای موجود ملی، بین المللی و جهانی را برای تحقق تمدنی دینی بسیج نماید.
نظر شما