به گزارش گروه مهدویت خبرگزاری شبستان، با توجه به قرار گرفتن در دهه کرامت و نزدیک شدن به ایام پر برکت و مبارک ولادت ثامن الحجج، حضرت امام رضاعلیه السلام بر آن شدیم که مباحث و معارف مهدوی را در آموزه ها و گفتار حضرت شمس الشموس(ع) بازخوانی کنیم.
آنچه در ادامه می خوانید بخشی از مقاله «کارکردهای مهدی باوری با تکیه بر آموزههای رضوی» تالیف روح الله شاکری زواردهی است.
شیخ صدوق دو روایت از امام رضا علیه السلام در کتاب عیون اخبارالرضا(ع) آورده است: یکی از رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله که فرمودند: «هر کس بمیرد و برایش امامی از فرزندان من نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است و به آنچه در جاهلیت و اسلام عمل کرده است، مواخذه میشود» (صدوق، ۱۳۷۸: ج۲، ص۵۸).[۱]
امام رضا علیه السلام در جای دیگر در ضمن مطالبی به مأمون عباسی چنین مرقوم فرمودند: «کسی که بمیرد و آنان (امامان) را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است» (همان: ص۱۲۰)؛ و دهها نقل به همین مضمون در منابع روانی فریقین آمده است. حال جای این سؤال وجود دارد که چگونه عدم معرفت به امام در زمان حیات و زندگی با مرگ در جاهلیت مساوی تعریف میشود؟
برای تبیین مرگ جاهلی لازم است مطالب ذیل را مورد توجه قرار دهیم:
مرگ جاهلی نشان از حیات جاهلانه دارد و زندگی جاهلی در فرهنگ وحی همسان مرگ است و قرآن کریم کسانی را که جاهلانه میاندیشند، زنده نمیداند: «لینذر من کان حیّا و یحقّ القول علی الکافرین» (یس: ۷۰). خدای سبحان در این آیه، زنده و کافر را مقابل هم قرار داده نه مومن و کافر را، گویا بر این باور است که انسان یا زنده است، یا کافر.
بر این پایه، در فرهنگ وحی، کافر مرده است و از آنجا که قرآن کریم، در برابر کافر عنوان زنده و در برابر زنده عنوان کافر را به کار گرفته است، روشن میشود که در نگاه قرآن، کافر در حقیقت مرده است و حیات حقیقی تنها از آن اهل ایمان است. این تقابل گرچه به حسب ظاهر مستبعد مینماید، در واقع هرگز استبعاد ندارد؛ بلکه از منظر روانشناختی و سعه وجودی، ایمان با زندگی، و کفر با مردگی مرزهای مشترکی دارند؛ بلکه منطبق هستند.
در فرهنگ قرآن، معیار حیات جاهلانه یا زیست عاقلانه، پیشرفت در صنعت یا برخورداری از رفاه و ابزار زندگی تجملی نیست. قرآن کریم اقوامی را معرفی میکند که با وجود برخورداری از پیشرفتهای شگرف صنعتی و بهره مندی از رفاه زندگی اجتماعی، تا بدان پایه از جاهلیت پیش رفتند که مستوجب عقاب الهی و حرمان از رحمت خداوند شدند و سرانجام به هلاکت رسیدند. قوم عاد و ثمود و اصحاب حجر نمونه ای از این مردماناند. قوم عاد با اینکه در صنعت شهرسازی بینظیر بود،حیاتی جاهلانه داشت؛ همان طور که امپراتورهای ایران و روم را که نماد رفاه و تمدن آن روزگار بودند، صاحب حیاتی جاهلانه میداند.
آن که به مرگ جاهلی از دنیا برود، جاهلانه زیسته است و هر که جاهلانه زندگی کند، از حیات حقیقی بهره ندارد. کسی که امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف خویش را نشناسد و در پرتو خورشید ولایت او قرار نگیرد، زندگی جاهلانه دارد و از حیات انسانی تهی است، گرچه از حیات حیوانی بهره دارد؛ همانطور که اگر فردی عالماً و عامداً در برابر حقانیت و حقیقت قرآن خضوع نکند و آن را نپذیرد و کلام الهی را نشناسد، در فرهنگ قرآن، مرده خوانده میشود.
کسی که با امام زمان خویش رابطه برقرار نسازد و ولایت امام زمان خود را نشناسد یا آن را بر نتابد حقیقتاً مرده است و هرگز از زندگی قرآنی بهرهای ندارد (جوادی آملی، ۱۳۷۸: صص۳۰ ـ ۳۶).
کارکرد اخلاقی – تربیتی
اسلام دین اخلاق و تربیت است و سیره تربیتی و اخلاقی پیامبر صلی الله علیه و آله مؤید این نکته است. بدان جهت این سیره و شیوه، بارها در قرآن مورد ستایش قرار گرفته است و پیامبر صلی الله علیه و آله دارای رفیع ترین سیره فردی و اجتماعی بودند. ائمه علیهم السلام هم به عنوان خلفا و جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله، با همین ویژگی اخلاقی در میان مردم شناخته میشدند.
حال سؤال این است که آیا اعتقاد به مهدویّت و باور به آن میتواند چنین کارکرد اخلاقی- تربیتی را داشته باشد یا نه؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت: اولاً خود امام مهدی(عج) عنصری اخلاقی است؛ چنانکه پیامبر(ص) در مورد ایشان فرمودند: «اشبه الناس بیخلقاً و خُلقاً» (صدوق، ۱۴۰۵: ص۲۸۷). یعنی امام مهدی(عج) همانند پیامبر(ص) از ویژگیهای اخلاقی ممتازی برخوردار است.
لذا در بعد الگو و اسوه بودن، همانقدر که قرآن کریم در مورد رسول خدا صلی الله علیه و آله تأکید دارد؛ حضرت مهدی علیه السلام هم الگو و اسوه است. بدون شک کارکرد اخلاقی ـ تربیتی باور به مهدویت را بایستی با این دید نگریست.
ثانیاً- برای بررسی کارکرد اخلاقی- تربیتی باور به مهدویت، نیاز است که نسبت به مسأله انتظار نگاهی درست و دینی و منطقی داشته باشیم؛ زیرا اگر انتظار مثبت و سازنده باشد، طبعاً دارای پیامدهای مثبت اخلاقی خواهد بود و اگر انتظار منفی مورد نظر باشد، قهراً بازتاب منفی داشته و روی ارزشهای اخلاقی بشر آثاری مخرب خواهد گذاشت.
امام رضا علیه السلام در روایاتی چند به این مسأله پرداختند؛ آنجا که فرمودند: «آیا میدانی که انتظار فرج، جزئی از فرج است؟» گفتم: نمیدانم، مگر اینکه شما به من بیاموزید. فرمودند: «آری؛ انتظار فرج، جزئی از فرج است.» (طوسی، ۱۴۱۱: ص۴۵۹ و مجلسی، ۱۴۰۴: ج۵۱، ص۱۳۰).
یا در روایت دیگر فرمودند: «چه نیکوست صبر و انتظار فرج! آیا سخن بنده صالح خدا (ظاهراً شعیب علیه السلام) را نشنیدی که فرمودند: «انتظار برید که من هم با شما منتظرم. پس، منتظر باشید که من با شما از منتظرانم؟ بر شما باد به صبر و بردباری؛ چرا که گشایش پس از ناامیدی فرا میرسد و به تحقیق کسانی که پیش از شما بودند، از شما بردبارتر بودند» (عطاردی، ۱۴۰۶: ج۱، ص۲۱۷)؛ و روایات دیگر.
دو نکته کلیدی در بیانات نورانی حضرت رضا علیه السلام وجود دارد و آن عبارت است از:
اول: اینکه انسان بدون داشتن انتظار واقعی و مثبت، انتظار فرج و گشایش برایش ممکن نیست؛ زیرا حضرت(ع) میفرماید: «انتظار فرج، جزئی از فرج است»؛ یعنی فرج بدون انتظار مثبت تحقق پذیر نیست و کلید گشایش امور، انتظار مثبت است.
دوم: مهمترین و اصلی ترین عامل برای ثمردهی انتظار، صبر و بردباری است، و این باعث تداوم انتظار در انسان میشود. اگر انسان منتظر این ارزش اخلاقی را نداشته باشد، نباید برای برآورده شدن انتظارش توقعی داشته باشد. پس، بواقع انتظار امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، به معنای ارتقاء دادن ارزشهای اخلاقی جامعه و بالا بردن ظرفیتهای تربیتی افراد است.
نظر شما