ه گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، چندی قبل طی گفت وگویی مفصل با دکتر روح الله کریمی موضوع تربیت اخلاقی کودکان ذیل برنامه آموزشی فلسفه برای کودک را بررسی کردیم. طی مباحثی که در اولین بخش از این گفت وگو منتشر شد به مطالب متعددی از جمله ماهیت و ضرورت این رویکرد اشاره شد.
آنچه که در ادامه می خوانید بخش دوم این گفت وگو با دکتر روح الله کریمی است:
اگر ممکن است بیشتر توضیح دهید که در حلقۀ کندوکاو اخلاقی دقیقا چه اتفاقی رخ میدهد که منجر به «رشد اخلاقی» کودک می شود؟
حلقه کند و کاو اخلاقی مولفههایی دارد که رشد اخلاقی کودک را سبب میشود. در برنامه فلسفه برای کودکان و در حلقه کند و کاو بچه ها با موضوعات اخلاقی مواجه می شوند و با یکدیگر در مورد آن صحبت می کنند. این مساله حساسیت آنها را نسبت به اخلاق و موضوعات اخلاقی افزایش می دهد.
باید توجه داشت که اساسا در حلقه کند و کاو اخلاقی به دنبال ارایه دستورالعمل اخلاقی به کودکان نیستیم. همان طور که اشاره کردم در این حلقه ها به دنبال آن هستیم تا بچه ها در مورد موقعیت هایی صحبت کنند که بسیار نزدیک به زندگی خودشان است و بدانند زمانی که در موقعیت مشابه بودند چه طور تصمیم گرفته و عادلانه قضاوت کنند.
اجازه دهید یک مثال عینی از داستان لیزا ذکر کنم. جایی در این داستان موقعیتی تصویر می شود که چند کودک در جایی نشستهاند و بعد یک نفر می آید و از کنارشان عبور میکند و سراغ یکی از دوستان مشترکشان، مثلاً علی نامی را می گیرد. یکی از کودکان که میداند آن فرد میخواهد دوست مشترک شان را اذیت کند، به دروغ میگوید علی به خانه رفته است.
وقتی نفر بعدی که دوست علی است سراغ علی را میگیرد، همان فرد میگوید علی در کتابخانه است. در اینجا در داستان بحثی میان بچهها درمیگیرد که آیا ما نباید همه جا سازگار صحبت کنیم؟ آیا میان ارزش های ما سلسله مراتبی وجود دارد؟ البته بچه ها در این بحثها همواره نگاهشان معطوف به موقعیتی است که موجب بحثشان شده و به دنبال حل مسئلۀ خود هستند، بنابراین نوعی رفت و برگشت دیالکتیکی به طور دائم میان موقعیت عینی و مباحث نظری برقرار میشود.
موقعیت هایی نظیر آنچه که یاد شد برای همۀ ما ممکن است در زندگی پیش آید. اما ما هیچ گاه به طور عمیق در مورد آنها نیندیشیدهایم و مهارتی برای یافتن بهترین راه حل در آنها نیافتهایم. ما همواره در حال ارزیابی خود، دیگران و موقعیتها هستیم اما هیچ گاه به طور جدی این معیارها و ارزشها را مورد تعمق قرار ندادهایم.
ما در بسیاری موارد با معیارهای دوگانه قضاوت میکنیم و دچار مشکل هم نمیشویم. در جایی دیگر از داستان لیزا دختری از اینکه مادربزرگش با مردی کم سن و سال تر از خود ازدواج کرده است ناراحت است. در انجا بحثی پیش میآید که چرا در مورد مردان ازدواج با زنی که به لحاظ سنی کوچکتر است مطلوب است، اما در مورد زنان نامطلوب؟ آیا این معیاری دوگانه در قضاوت است؟ منظور این نیست که مادربزرگ لزوماً کار درست یا نادرستی کرده است. منظور آگاهی نسبت به پیشفرضها و پیامدهای یک قضاوت اخلاقی و تعمق در آنهاست.
بنابراین، آموزش بهترین رفتار و اخلاق مدارانه ترین رفتار رویکرد اصلی است که دنبال می کنید؟
مسلماً اینگونه است. تربیت اخلاقی نمیتواند تربیت اخلاقی باشد اما چنین دغدغهای نداشته باشد. اما حلقۀ کندوکاو اخلاقی نمیخواهد این کار را از طریق ارائۀ دستورالعملهای اخلاقی یا عادت دادن مکانیکی کودکان یا تحریک عواطف شان انجام دهد.
اجازه بدهید کمی بیشتر توضیح دهم. انسان به طور کلی دارای چهار یا پنج ساحت است: ساحت باور یا شناخت، ساحت عواطف و احساسات، ساحت اراده، ساحت گفتار و ساحت رفتار. میتوان ساحت گفتار را هم نوعی رفتار به حساب آورد. در طول تاریخ نظام های تربیت اخلاقی بیشتر بر یکی از این ساحات متمرکز شده اند، هرچند بعضی تلاش کردهاند بیش یا حتی تمام این ساحات را مد نظر قرار بدهند. مثلاً تربیت اخلاقی سنتی که نوعی تفسیر از ارسطو بوده است بیشتر بر تقویت و تربیت اراده تاکید کرده است.
تربیت اخلاقی بعد از رنسانس، بعد از جان گرفتن عقل خودآئین، بیشتر بر ساحت شناختی تأکید کرده و تلاش کرده با تربیت این عقل کودک را به قواعد جهانشمولی برساند که بتواند بر هر موقعیتی آنها را اعمال کند. تربیت اخلاقی «پیاژه» و «کلبرگ» که به شدت تحت تأثیر کانت بودند و نظام تربیت اخلاقی شان به رشد قوۀ قضاوت اخلاقی شهرت یافته است، در این مسیر بوده است.
بعد از پیدایش جریان های پست مدرن و زیر سوال رفتن سیطرۀ عقل مدرن، تربیت اخلاقی عاطفه محور اوج گرفت. هر چند البته این نوع تربیت ریشه در آراء «هیوم» دارد، اما مهمترین آنها در عصر حاضر تربیت اخلاقی مراقبتی یا مادرانه است که بسیار نزدیک به جریانهای فمینیستی هستند. رفتارگرایان هم که بر اجتماعگرایی و عادت دادن افراد به رفتارها و اداب و رسوم محلی بیشتر تأکید کردهاند.
حسن بزرگ تربیت اخلاقی در برنامه فلسفه برای کودکان این است که همۀ این عناصر را پوشش میدهد. تربیت اخلاقی در فبک مانند رویکرد «قوه قضاوت اخلاقی» پیاژه و کلبرگ نیست که فقط بر عقلانیت، تفکر نقادانه، خودپیروی و اصول اخلاقی تکیه کند و از مؤلفههایی چون تفکر خلاقانه و تخیل اخلاقی، عواطف و هیجانها و تفکر مراقبتی، ملکه شدن فضایل اخلاقی و بستر عمل غفلت ورزد.
حلقه کندوکاو اخلاقی مانند رویکرد اخلاق فمینیستی یا مراقبتی نیست که بستر و موقعیت عمل و همچنین نقش عواطف و هیجانها و تفکر مراقبتی را در تربیت اخلاقی مورد توجه قرار دهد، اما در برنامه تربیتی خود جایی درخور برای عقلانیت، تفکر نقادانه، خودپیروی، ملکه شدن فضائل اخلاقی و اصول اخلاقی درنظر نگیرد. حلقه کندوکاو اخلاقی همچنین مانند رویکرد سنتی نیست که ملکه شدن فضایل اخلاقی را مد نظر قرار دهد، اما به عقل و خودپیروی، تفکر نقادانه، تخیل اخلاقی و بستر عمل چندان بها ندهد.
برنامه فلسفه برای کودکان، نواقص رویکردهای پیشین را بیشتر ناشی از جامع نبودن آنها میداند و تلاش میکند با نگاهی جامع به انسان و همه ابعاد وجودی او، رویکردی ارائه دهد که جامع مزایای آنها و مانع نواقصشان باشد.
پس حلقۀ کندوکاو اخلاقی می خواهد بچه ها را در مهارتهایی ورزیده کند تا به اصطلاح قدما به فضایلی متخلق شوند تا در موقعیتهای عینی زندگی با درصد احتمال بالاتری تصمیم اخلاقمدارانهتر و البته درستتر را اتخاذ کنند. این نگاه متاسفانه در زمینه تربیت اخلاقی در نظام آموزش رسمی ما وجود ندارد و هنوز که هنوز است رویکرد تلقینی- عاطفی با نوعی کسب عادت مکانیکی حاکم است.
در حالی که میتوان نشان داد روش تلقینی لااقل برای جامعه امروز دیگر جواب نمی دهد. نمی توانیم انتظار داشته باشیم که با ارائۀ مجموعهای از دستورالعمل های اخلاقی حتی با پشتوانۀ منابع دینی یا صرف تحریک عواطف بدون تأمل و تعمق در چرایی و چگونگی آنها، نحوۀ اطلاق آنها، اولویتبندیشان، نسبشان با سعادت فردی و سعادت عمومی و... کودک رفتار اخلاقی داشته باشد.
چه روش هایی را برای درونی سازی این ویژگی ها و رفتار درست اخلاقی ذیل برنامه آموزشی تربیت اخلاقی برای کودکان ارایه می کنید؟
در آموزش رسمی کنونی ما اغلب سعی میشود اصول و قواعد اخلاقی به عنوان دستورالعملهایی برای زندگی غالبا از زبان قرآن کریم، پیامبر اکرم (ص) یا ائمه اطهار علیهمالسلام ارائه شود. قواعدی مثل اینکه راستگو باشید، در امانت خیانت نکنید، به دیگران ظلم نکنید، دزدی نکنید و... .
این قواعد کلی، اگرچه لازماند، اما بدین نحو که کتاب های درسی ما آنها را ارائه میکنند، برای تربیت اخلاقی کودکان کافی نیستند. به چند دلیل. اولاً بسیاری از کودکان نمیتوانند بدانند این دستورالعملها را کی و کجا و در موقعیتی باید اطلاق کنند. ثانیاً اگر در موقعیتی این قواعد با یکدیگر تعارض پیدا کرد، نمیدانند باید چه کار کنند. ثالثاً آنها از پشتوانههای عمیق و غنی این قواعد آگاهی ندارند و چون صرفاً برای آنها تکرار شده است، ممکن است با کوچکترین نظر مخالف دیدگاهشان را تغییر دهند.
متاسفانه من در کلاس هایم از بچهها زیاد میشنوم که در جامعهای که همه به هم دروغ میگویند تو اگر دروغ نگویی عقب میمانی یا در جامعهای که همه سر همدیگر را کلاه میگذارند، اگر تو هم این کار را نکنی میبازی.
این نگرش در برخی مدرسههایی که میروم غالب هم هست. این نگرش بسیار خطرناکی است و واقعاً برای آن باید زنگ خطر را به صدا درآورد. دلیلش چیست؟ دانشآموز این جمله را در جایی یا در رسانهای از کسی شنیده است و با همین یک جمله تمام آنچه در طول تحصیل مدرسه تلاش کرده به او تلقین کند، فراموش کرده است. چرا؟ چون پشتوانۀ عمیق نظری تربیت اخلاقی-دینی برای او روشن نشده است.
کودکی که چنین حرفی را میزند، نه پیشفرضها و نه پیامدهای سخنش هم برای خودش روشن نیست. اینکه چه جامعهای از دل چنین باوری ممکن است بیرون بیاید؟ اینکه من به دنبال چه سعادتی هستم و آیا این باور چنین سعادتی را برای من به دنبال خواهد آورد؟ دقت کنید . من به هیچ عنوان نمیخواهم بگویم مشکل ما در تربیت اخلاقی فقط از بعد شناختی و نگرشی است. اتفاقا حلقۀ کندوکاو اخلاقی ادعایش این است که ساحات مختلف را پوشش میدهد و این ساحات هیچ یک به تنهایی کافی نیست.
من تأکید دارم که آنچه در اینجا میگویم با آنچه نظریه رشد قوۀ قضاوت اخلاقی میگوید که بچه ها باید خوشان با عقل خودآئین به اصول اخلاقی جهانشمول برسند و تکلیف اخلاقی خود را تشخیص دهند، یکی دانسته نشود. یکی دانستن تربیت اخلاقی با داوری اخلاقی (نظریۀ رشد قوۀ قضاوت اخلاقی) شبیه یکی دانستن کشاورزی با برداشت محصول است.
برداشت محصول در کشاورزی امری ضروری است، اما همۀ کشاورزی برداشت محصول نیست. دغدغۀ اولیۀ کشاورز در واقع شخم زدن، کشت کردن، آبیاری و هزاران فعالیت دیگر برای تمهید برداشت محصول است؛ فعالیتهایی که بدون آنها برداشت محصولی هم در کار نخواهد بود. برای اینکه داوریهای خوب اخلاقی اتخاذ شود، ابتدا باید زمینه فراهم شود. تقویت انحصاری عقل، استدلال منطقی و تفکر انتقادی و غفلت از نقش عواطف و هیجانات در رفتار اخلاقی و نیز تأکید بیش از حد بر قواعد اخلاقی و توجه نکردن به محتوا و بستر رفتار، تربیت اخلاقی ناقصی است که هیچ افقی برای پر کردن شکاف بزرگ میان معرفت اخلاقی و رفتار اخلاقی در چنین تربیتی مشاهده نمیشود، اما اتکای صرف بر احساسات و عواطف و موقعیتنگری افراطی یعنی نفی کلیۀ قواعد عام اخلاقی نیز قابل دفاع نخواهد بود.
واضح است که تشخیص و بهکارگیری درست عواطف و احساسات و درک رابطۀ همزیستی آنها با عقل، تعهد به کندوکاو و قوانین حاکم بر آن، همه از موهبات نظریۀ مراقبتی بر کندوکاو اخلاقی است اما در عین حال یکی از شروط حتمیِ تربیت اخلاقی در برنامۀ فلسفه برای کودکان این است که کودکان یاد بگیرند تا آنجا که ممکن است به نحو واضح، منطقی، و مؤثر بیندیشند.
کودکان باید بتوانند موضوعات اخلاقی را تشخیص دهند و در مورد آنها فکر کنند. به عبارت دیگر، واضح و منطقی اندیشیدن را در موقعیتهای اخلاقی عینی در زندگی به کار گیرند و البته مراقب باشند که همواره راه را برای گزینههای تازه و راههای نو باز بگذارند. تربیت اخلاقی جدای از تقویت اراده و ملکه شدن فضایل اخلاقی و فضایل عقلانی نمیتواند باشد، اما تلقینِ صرف فضایل اخلاقی و ملکهسازی کورکورانه، مقتدرانه و مکانیکی، مخصوصاً در جهان امروز، تربیت اخلاقی محسوب نمیشود. همچنین، بنیانگذاران برنامۀ فلسفه برای کودکان اگرچه تأکید میکنند «ارزشهای سنتی مورد تکریم را باید کمتر قربانی کنیم» اما در عین حال ما را توجه میدهند که «ما در جهانی زندگی میکنیم که مدام در حال تغییر است؛ جهانی که باید قابلیت سازگاری با وضعیتهای جدید آن را داشته باشیم». حلقۀ کندوکاو اخلاقی احتمالاً فعلاً بهترین شیوهای است که برای تربیت اخلاقی ما میشناسیم چراکه میتواند تمام ساحات بشر را که همگی برای اخلاقی بودن لازماند، همزمان پرورش دهد.
نظر شما