به گزارش خبرگزاری شبستان، وقتی صحبت از علوم انسانی اسلامی به میان میآید، هرگز نمیتوان نقش آیات و روایات را نادیده گرفت، چراکه به حق مطالب گوناگون و البته فراوانی در حوزههای مختلف علمی از لسان ائمه به دست ما رسیده است که میتواند منبعی مهم و سرچشمهای برای تحول در علوم باشند. از سوی دیگر قرآن به عنوان کتاب آسمانی مسلمین، نکات فراوانی را در باب علم به شکل مستقیم و غیرمستقیم و اهمیت علم آموزی بیان کرده است که میتواند چراغ راه پژوهشگران باشد. بر آن شدیم تا در راستای بررسی ظرفیت قرآن در تحول علومانسانی با حجت الاسلام محمدصادق یوسفی مقدم، رئیس مرکز فرهنگ و معارف قرآن به گفتوگو بنشینیم. وی تاکنون آثار متعددی را در حوزه علوم قرآنی به رشته تحریر در آورده است. آنچه که در ادامه میآید حاصل این گفتوگو است:
با توجه به اینکه در راستای اسلامی سازی علومانسانی، یکی از اصلیترین منابع مراجعه به قرآن و روایات اهل بیت(علیهم السلام) است، تا چه اندازه میتوانیم تحول در این علوم را منبعث از ریشههای قرآن بدانیم؟
قاعدتا تاثیر به سزایی دارد اما قبل از اینکه بخواهیم به صورت مصداق این مساله را بررسی کنیم، مقدمتا بحث کوتاهی را عنوان میکنم. ما بحث جدی و اساسی در مورد علوم انسانی داریم، پس از بررسی این بحث است که میتوانیم در مورد علوم انسانی قرآن بنیان یا علوم انسانی اسلامی سخن گوییم. در مورد گستره علوم انسانی (اسلامی) هر تعبیری که به کار بریم بر اساس تحقیق جای بررسی دقیق دارد.
مسلما بشر همانطور که در عرصههای فناوری و تجربی، دانشهایی دارد و بر اساس آن دانشها زندگی خود را شکل داده است، در حوزه معارف نیز به دانشهایی دست یافته است که بر اساس آنها زندگیاش را شکل میدهد. یکی از دانشهای مطرح در زندگی علوم انسانی است، کشورهای غربی سالهای سال به شکل متمادی در حوزه علوم انسانی کار کردهاند ولی آنچه که سبقه و ماهیت علومانسانی غربی را شکل میدهد نگاه ماتریالیستی و مادیگرایانه علوم انسانی غربی است به این معنا که در علوم انسانی غرب مساله متافیزیک و نگاههای به آخرت، بحث معنویت انسان، مسایلی است که اصلا مورد توجه نیست و حتی این نگرشها را در علوم انسانی به نوعی غیر قابل قبول تلقی میکنند.
در حالی که در مواجه به علوم انسانی به خوبی درمییابیم اگر علوم انسانی با ماهیت غربی در جوامع اسلامی مطرح و اجرایی شود خروجی این دانشها تربیت انسانهایی خواهد بود با افکار و رفتاری متمایز از ماهیت اسلامی بودن جوامعی مثل جامعه ما، لذا باید چارهای اندیشیده شود. نظر من از علوم انسانی قرآن بنیان راهکاری در تحقق تغییر نوع نگاه علمی و کاربردی سازی آن در جامعه است.
بنابراین جوامع اسلامی برای حفظ فرهنگ خود باید به دنبال شکلگیری علوم انسانی اسلامی باشند.
دقیقا و من در همینجا لازم می دانم که نکتهای را اشاره کنم، من در اینجا تعبیر علوم انسانی نکردم چون باید این مساله بررسی شود که وقتی وظیفهای را به مسلمانان متفکر و اندیشمندان دینی واگذار کردیم و از آنها خواستیم که علوم انسانی را از منابع دینی استخراج کنند، آیا آنچه که مستخرج است علوم انسانی است؟ آیا تعبیر علوم انسانی قرآن بنیان یا علوم انسانی اسلامی درست است؟
اگر از یک سو بر این باور باشیم که انسان پدید آورنده علوم مورد نیاز بشر در ساحت تجربی و مادی است و از سوی دیگر علومی که به حوزه مباحث نظری کشیده میشود را از قرآن و سنت و منابع دینی استخراج کنیم در این صورت با دو رویکرد مواجه میشویم که یکی ناظر بر آن است که علوم تجربی غیردینی است و دیگری قایل است که حتی این علوم نیز دینی هستند.
از سوی دیگر اگر منابع مستخرج از قرآن و روایات را علوم انسانی اسلامی بدانیم سوال آن است که آیا انسان بوده است که این علوم و نظریات را پدیده آورده است یا انسان به عنوان یک پدیدآور صرفا یک استخراج کننده و تبیین کننده است؟
من فکر می کنم آنچه که اکنون تحت عنوان علوم انسانی اسلامی وجود دارند از این بابت که منابعشان از دین استخراج شده است با سایر دستاوردهای بشر در این گستره تفاوت دارند. باید توجه داشته باشیم که گاهی اصل نظریه و تمامیت نظریه به انسان اتکا دارد و یک وقت هست که ماکت و مبانی نظریه به انسان اتکا ندارد یعنی دانش انسانی نیست بلکه دانشی است الهی که به وسیله انسان استخراج شده است.این موارد باید بحث شود.
بنابراین موضوع مطرح در این میان بحث استخراج روشها و تحقیق در علومانسانی قرآن بنیان است.
دقیقا، این موضوع اهمیت ویژهای دارد که ما با چه روشی سراغ تحقیق در مبانی علوم انسانی قرآن بنیان برویم. آیا روشهای موجود کفایت میکند یا نیازمند تدوین روشی نو در این عرصه هستیم؟
قاعدتا به طور قطع و به صراحت از علوم انسانی در قرآن نامی برده نشده است ولی معتقد هستیم که خدای متعال قرآن را برای اداره جامعه بشری هم فرستاده است، یعنی بسیاری از گزارههای قرآنی، گزارههای اجتماعی در ابعاد مختلف است که گاهی مبانی هستند و در این موضوع شکی نیست اما بحث ما این است که در هر حال برای استخراج علوم انسانی قرآن بنیان باید روش تحقیق منسجمی را طراحی کنیم.
ضمن اینکه در نظر داشته باشیم که روشهای فعلی جوابگو نیستند ولی نمیتوانیم از روشهای فعلی نیز خود را بینیاز بدانیم و واقعیت آن است که ما بدون نگاه فقیهانه و مجتهدانه و روش اجتهادی نمیتوانیم سراغ قرآن برویم.
حتما باید در تحقیقمان در قرآن روش قرآن به قرآن را مورد توجه قرار دهیم، باید روش قرآن به روایات را نیز مورد توجه قرار دهیم و حتما از منبع عقل در استخراج نظریات قرآنی استفاده کنیم.این نیز از موضوعاتی است که باید به آن پرداخته شود چراکه کمبودی است که اکنون احساس میکنیم.
نکته دیگر در مورد توجه به مبانی موثر در روششناسی تحقیقی در علوم قرآنی است که اهمیت والایی دارد، این اهمیت دارد که مبانی ما در بر روششناسی علومانسانی باید تنقیح شود، این موضوع که ما انسان را موجودی میدانیم که هم مادی است و هم معنوی و خدای متعال به هر دو بعد انسان توجه کرده است، بحثی است که باید به آن توجه شود.
انسان موجودی است الهی و خدا انسان را آنچنان آفریده است که بتواند همسو با کل آفرینش شود، خداوند سرشت انسان را آنگونه قرار داده است که این سرشت بتواند همسو با کل نظام آفرینش شود، به عبارت دیگر فطرت الهی باید هماهنگ با احکام تکوینی و تشریعی باشد. این موارد عرصههای کاری است که باید ذیل مساله تحول قرآن بیان در علوم انسانی مورد توجه قرار گیرد.
طلیعه
نظر شما