انبار گالریها، موزه ها و پستوی خانه ها گواه مهجوریت نقاشی قهوه خانه ای

نقاشی قهوه خانه ای که به عنوان مردمی ترین هنرایرانی، ریشه در دین و سنت دارد، امروز رو به فراموشی است و اگر توجهی به آن می شود صرف خالی نبودن عریضه است،انبار گالریها،موزه ها و پستوی خانه ها گواه این مهجوریت است.

خبرگزاری شبستان: نقاشی قهوه‌خانه‌ای بازتابی اصیل از هنر هنرمندانی عاشق، تنها و دل‌سوخته است، هنری ناب برآمده از دل فرهنگ ایرانی اسلامی که هنرمندانش از دل کوچه و بازار برآمدند و تا آنجا پیش رفتند که توانستند با ارایه آثاری در خور و شایسته سبکی از خود به یادگار بگذارند که امروز همگان به نقاشی قهوه خانه ای انرا می شناسند، گرچه آثار بر آمده از ذوق سرشار این هنرمندان گمنام به گونه ای ارادت قلبی آنها را به ائمه و داستان های پهلوانی ایرانی و رادمردی نشان می دهد، ولی هنر این مردمان ساده دل امروز در گوشه موزه ها و یا کتابخانه ها و یا خانه ها خاک می خورد و یا اگر توجهی به آن می شود صرف این است که به این هنر هم پرداخته می شود.

با نگاهی به تاریخچه این هنر در ایران متوجه می شویم آنچه در هنر نقاشان قهوه خانه ای دارای اهمیت است، این است که اینها هنرمندانی آینه‌صفت از دل کوچه‌بازار بودند که از پس قرن‌ها سکوت زیر سقف نمور و تاریک قهوه‌خانه‌ها و در خلوت عارفانه تکیه‌ها و حسینیه‌ها بر سر هر کوی و برزنی چشم در چشم مردم دوختند و در محفل پر انس و الفت آنها بغض معصومانه‌شان را با کشیدن نقشی و نشاندن رنگی در دفاع از آبرو و اعتبار و اعتقادات و باورهای همین مردم به یکباره شکستند و در ستایش راستی‌ها و مردانگی‌ها نقش‌ها زدند و حکایت کژی‌ها و پلیدی‌ها را با طرحی فاش کردند و رنگ سرخی بر تن بوم و دیوار نشاندند، که گویی لخته لخته خون‌های کشیده مظلومیت‌های از یاد رفته بود، رنگ سبزی گزیدند به پاس یاد بهار سرسبز و پرطراوت روح و اندیشه راستان و آزادگانی که در جان و دل و خیال و باور مردم قرن‌های قرن، نسل به نسل، سینه به سینه تا به روزگارشان به یادگار مانده بود.

هنرمندانی عاشق و صادق که با چشمانی خیس گاهی به دشت کربلا رفتند و زمانی به شاهنامه روی آوردند و همرزم رستم شدند و همراز سیاوش و نقشی به یادگار زدند تا عشق را معنا کنند و خوبی و بدی‌ را بر تن بوم آشکار سازند و به هویت هنری که اسیر بزم‌های درد شده بود و گرفتار غمزه و کرشمه رقاصگان و مطربان درباری آبرویی ببخشند!

 

آری این هنرمندان با دست‌های پینه‌بسته و رنج کشیده همراه با مردم کوچه و بازار که هنوز شعار آزادی‌خواهی و شور و غوغای نهضت مشروطیت از دلهایشان دور نشده بود و با آن همه ایستادگی و مقاومت، اسیر گونه ای دیگر از استبداد شده بودند با این حال دل‌هایشان لحظه‌ای آرام نداشت و در پی خودیابی و بازگشت به ارزش‌های مذهبی و سنتی بودند که نقاشان قهوه خانه ای آنها را به گونه ای با این ارزش ها پیوند می داد. در این تحول و بیداری است که می بینیم هنر نقاش قهوه‌خانه در ترسیم وقایع مذهبی و افسانه‌های ملی و سنتی که ارتباط تنگاتنگ با اعتقادات و باورهای مردم دارد از جایگاهی در خور ستایش در تاریخ هنر مردمی این سرزمین پیدا می کند.

 

از آنجا که نقاشی قهوه‌خانه‌ای پدیده‌ای نوظهور در تاریخ نقاشی این سرزمین بود و با حفظ تمامی ارزش‌های منطقی هنر مذهبی و سنتی ایران بنا به ضرورت و خواست مردم متولد شده بود مردم از طریق آن هنر مردمی می خواستند دادشان را از بیدادگران زمانه بگیرند و این نشان از اهمیت این هنر و پیوند و ارتباط نزدیک آن با لایه های جامعه می دهد.


جای بسی امید بود برای این مردم که شمایل مقدس امامان بزرگوارشان، تصاویر حماسه‌های جانبازی و ایثار پیشوایان دینی‌شان را، نه برای آذین و نقش و نگار بلکه به حرمت ایمان و برآوردن حاجات می‌خواستند.


مردمی که در گذر زمان به این نتیجه رسیده بودند که برای باز یافتن غرور ملی خویش، پهلوانان و آزادگان شاهنامه حکیم توس را از خیال به نقش بیاورند تا دادشان را از بیدادگران زمانه بگیرد، نقاشان بی ادعای قهو خانه ها در چنین زمانه ای بی ادعا با نشستن در قهوه‌خانه‌ها، ایوان حسینیه‌ها و تکیه‌ها، بر سکوی گرد زورخانه‌ها، گوش به سخن نقالان و چشم در چشم مداحان، دوختند و آنچه در گوش شنیدند و از چشم دیدند به دل سپردند و با پرواز خیالشان آن را بر بوم به تصویر کشدند تا ببینده را به دشت کربلا ببرد و یا پیکار رستم و سهراب را از نزدیک بر بوم نقاشی تصور کند و یا خون سرخ سیاوش را چون گیاه سبزی بر دشت جاری ببیند!


باید بر این نکته نیز صحه گذاشت که در دوران ظهور و شکوفایی اسلام ذهن حقیقت ذهن‌گرا و خیال‌پرداز نقاش ایرانی تجلی می یابد، در این دوران نقاش ایرانی در جستجوی معنویت و در پی دنیایی سوای دنیای مادی از مکتب اسلام الهام می گیرد و نوعی وحدت و خلوت و عبادت را توامان با هم در می آمیزد و به گونه ای می شود که به جای اینکه در اندیشه آفرینش هنری باشد دل به ریاضت می‌سپارد تا جایی این حس و انگیزه قوی رشد می کند که یک تذهیب کار تمام عمرش را تنها برای تذهیب صفحه‌ای از کتاب خدا می گذارد و این جای بسی خوشبختی است!

 

البته این نکته را نباید فراموش کرد که تحول نقاشی ایرانی به مفهوم و معیار امروزی‌ آن جدا از عرفان هنر تذهیب و سوای افسون و اعجاز نقش‌های پررنگ و زیبای کاشی‌کاری و سایر تجلیات هنرهای بومی و سنتی زمانی شکل می گیرد که با افسانه‌های ملی و بومی پیوند می‌خورد و همانطور که می دانید در این پیوند بی‌ شک اندیشه ابولقاسم فردوسی، حکیم توس نقشی اساسی دارد.


بسیاری از نقاشان با ذوق و خلاق این دیار برای ادای دین به سرزمینشان با یاری جستن از حکایات بی بدیل شاهنامه و به تصویر درآوردن آنها سهم بسزایی در حفظ و نگهداری میراث پربار فرهنگ ایرانی داشته و دارند.

 

هنرمندان ایرانی در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود همواره برای مقاومت و ایستادگی در برابر تهاجمات بیگانگان از ابزارهای ایرانی استفاده کرده اند و این ابزار چیزی بجز دانش، ادبیات و هنرشان نبوده است در دوران یورش مغولان به ایران نقاشان بیدار ایرانی در غوغای فروپاشی مبانی مذهبی و سنتی با غیرتی سزاوار احترام و تحسین به بهانه رواج و رونق مینیاتور مغولی که ره‌آورد هنری قوم مهاجم بود، شاهنامه و سایر کتب نظم و نثر فارسی را با معیارهای این شیوه نگارگری به تصویر می‌کشند و در روزگار دیگر که بیگانگان به شکل دیگر به این سرزمین حمله می کنند نیز ایرانیان باز با همین ابزار با آن مقابله می کنند.

 

در این دوران یورش همانند دوران مغولان نیست و یورشگران به شکل سفرای سیاسی به دربار راه می یابند، در عصر صفوی سوداگران و غارت‌گران فرهنگ ملت‌ها در هیئت سفیران سیاسی از گوشه و کنار ممالک فرنگ در ظاهر با قصد ایجاد ارتباط سیاسی و برقراری دوستی اما در باطن با هدف تحمیل و گسترش فرهنگ مغرب زمین دروازه‌های ایران را می‌گشایند و جای بسی حیرت است که بیشتر فرستادگان سیاسی غربی ها نقاش از آب درمی‌آیند و پس از مدتی اقامت در ایران کار ‌شان دلالی و خرید و فروش نقاشی‌های ایرانی و فرنگی می‌شود. حضور این سفیران بیگانه هنری در اصفهان آن روزگار که هم مرکز حکومتی است و هم وارث نشانه‌های ارزشمند هنر اسلامی و سنتی ایران برای حامیان هنر درباری نمی‌تواند و نمی‌بایست بی‌وسوسه و دلباختگی باشد، چنین است که دیری نمی‌پاید که در و دیوار کاخ‌ها و منازل اشراف مزین به نقاشی‌هایی می‌شود که با الگو هنر فاخر ممالک فرنگ نقاشی شده‌اند.

 

در همین روزگار است که هنر نقاشان قهوه خانه ای تولد می شود ، این هنرمندان ابتدا تحت عنوان شمایل‌نگاران و پرده‌کشان بنا به ضرورت و برای ایستادگی در برابر دسایس فرهنگی و هنری بیگانگان کارشان را آغاز می کنند و در این حرکت نوپای هنری که تاب چندانی در برابر هنر پرزور و امکان رسمی ندارد، آنها پا به پای تعزیه‌داران و گویندگان ذکر مصیبت کربلا، پرده‌های نسبتا عریض و طویل را عرصه نمایش نقش و نشانه‌های حماسه کربلا می سازند، اگرچه در برابر زرق و برق نقاشی‌های نقاش با شی‌های درباری ایرانی و فرنگی، چندان رنگ و بویی ندارد اما به دلیل محتوای ارزشمند و پرتقدسش، آرام آرام جایگاهی معتبر در برابر هنر رسمی و تشریفاتی آن روزگار می‌یابد تا جایی که مردم آن را ارج می‌نهند و از آن حمایت می‌کنند، جرقه‌های این بدعت و حرکت نوپای هنری در اعصار بعد نه تنها به خاموشی نمی‌گراید بلکه با ظهور و تولد نقاشان بلندمدت قهوه‌خانه‌ها شعله‌ای همیشه فروزان می‌شود.

 

هنر مردمی نقاشان قهوه خانه ای با تولد جنبش مشروطه، همگام با بیداری افکار عام و رشد و تعالی اندیشه‌های آزادی‌خواهانه یکباره جانی تازه می‌گیرد و مبانی اصیل و کارساز فرهنگ مذهبی و سنتی این دیار با حمایت مردم بیداردل، آبرو و اعتباری تازه می‌یابد.

 

باید به روان مردان قهوه خانه ای حسین قولرآغاسی، محمد مدبر، عباس بلوکی‌فر، حسن اسماعیلی زاده(چلیپا)، حسین همدانی، فتح الله قولرآغاسی، احمد خلیلی،محمد فراهانی، اسماعیل کیانی، محمد حمیدی، علی عباسی که نقش ها از خیالشان بر بوم نقاشی به شکلی ماندگار نشست و بیننده را تا دشت کربلا و از آن سو تا کارزار رستم و سهراب برد درود فرستاد و به پاسداشت هنر جاودان و فراموش شده آنان که در این روزگار نیز مهجور مانده، فکری به حال نقاشان قهوه خانه ای و فراموشی آثار بجا مانده از آن در پستوی گالری ها ، کتابخانه ها و یا بر دیواره های خانه های کاه گلی کرد.
 

منبع:کتاب نقاشی قهوه خانه ای نوشته  هادی سیف

 

پایان پیام/

کد خبر 55223

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha