با بیماری می جنگم، سرپناهم را از من نگیرید

خبرگزاری شبستان: یوسفی که زلیخا در به در به دنبال اوست نه عشقی است از سر هوس و نه شوقی از سر شکم سیری، بلکه جنگی بیرحمانه با سرنوشت است برای آرامش؛ که دیگر تن بیمار و روح خسته و زجر کشیده این زن توان تحملش را ندارد.

خبرگزاری شبستان: زمانی که چادر سفید بخت را بر سر کرد و قدم به قدم با او از خانه پدری خارج شد آینده ای روشن با آرزوهای کوچک و بزرگی که با هم به واقعیت مبدل می کردند در ذهنش نقش می بست.

 

خانه ای که صدای فرزندانشان در آن طنین انداز خواهد شد و دستان گرم و شانه های قوی مردی که تکیه گاه و سرپرستش خواهد بود، اما نمی دانست که آتشی خانمان سوز خوشبختی کوچکش را به آتش خواهد کشید و باید بار سنگین زندگی را به دوش کشیده و با چنگ و ناخن از فرزندان بی پناهش حمایت کند.

 

مفهوم زنان بدسرپرست یا بی سرپرست که در شمار اقشار آسیب پذیر جامعه هستند واژه ای بیگانه در ذهن ما نیست، اما فقط یک روز را به شب رساندن و شب دیگر را به روز؛ با دغدغه نان و قسط و قرض و دارو و... کوهی است سنگین بر روی دوش نحیف و کم تحمل یک زن.

 

زلیخا محمودی مددجوی بهزیستی که از بیماری سرطان رنج می برد یکی از هزاران زن نان آور و سرپرست خانوار در کشور ماست که دیگر تاب و تحمل از کف داده است و اکنون بعد از 19 سال جنگیدن با سرنوشت در آستانه اجرای حکم تخلیه بانک و از دست دادن سرپناهش و تنها امیدش برای حاکم بودن آرامش بر زندگی خود و فرزندانش است و دیگر یارای مقاومت در مقابل مشکلات ریز و درشت زندگی را ندارد.

 

همسری معتاد و کارتن خواب/ مخالفت خانواده با سرپرستی فرزندان

از آغاز زندگیش در سال 66 می گوید و از علی و یاسمن که ثمره زندگیش و امید او برای تداوم حیات هستند.

 

زلیخا می گوید: مدت کوتاهی بعد از ازدواجمان همسرم معتاد شد، بارها برای ترک دادن او اقدام کردم اما باتوجه به اعتیادش به هروئین و کارتن خواب شدنش دیگر امیدی به سلامت او نبود پس به ناچار و با تشخیص دادگاه بعد از 10 سال زندگی مشترک، از او جدا شدم.

 

در میان بغض و اشک از سپرده شدن حضانت فرزندان به او و مخالفت خانواده اش برای به همراه آوردن آنان می گوید و از اینکه با توجه به زیبایی و جوانیش بارها از سوی افراد خانواده مورد شماتت قرار گرفته که چرا آینده خود را خراب کرده در حالیکه می توانست زندگی جدیدی را برای خود تشکیل دهد.

 

محمودی در ادامه گفت: بعد از طلاق سه میلیون تومان وام گرفتم و با سروسامان دادن به زیرزمین خانه پدری و در همسایگی برادرانم که در همان خانه زندگی می کردند، ساکن شدم و همزمان با آن برای امرار معاش در سالن های زیبایی بانوان مشغول به کار شدم.

 

ابتلا به سرطان و آغاز خانه به دوشی زلیخا

وی افزود: زندگی با تمام کم و کسری ها و سختی ها و تمام نداشته ها و حسرت های فرزندانم می گذشت و من راضی بودم از اینکه سرپناهی دارم و فرزندانم در محیطی سالم زندگی می کنند اما در سال 89 متوجه عارضه ای در بدنم شدم.

 

آزمایشات پزشکی، سونوگرافی و ماموگرافی همه حاکی از ابتلا به بیماری سرطان سینه بود که پس از اعلام نتایج آزمایش پاتولوژی در تهران به تأیید پزشکان رسید و به دنبال آن جراحی و شیمی درمانی را پشت سر گذاشتم.

 

این زن سرپرست خانوار با اشاره به وضعیت بسیار بد مالی اش و عدم حمایت اعضای خانواده اش در آن دوران و بدتر از همه در به دریش به واسطه فروش منزل پدری و پرداخت سهم الارث 6 میلیون تومانیش می گوید که تنها صرف یک نوبت شیمی درمانی و هزینه های داروییش شده است.

 

زلیخا از فروختن اثاثیه منزل حتی تا آخرین تکه های پلاستیکی آشپزخانه برای تأمین هزینه های دوچندان ناشی از بیماریش می گوید و از ساک لباسی که برایشان باقی مانده و از سختی در به دری و هرشب را در منزل یکی از دوستان و آشنایان ماندن و از همه بدتر سرگردانی پسرش که برای آسایش مادر و خواهرش از آنان جدا می شود و به عنوان منشی شب و روز را در آژانس به سر می برد.

 

محمودی از حسرت دیدار فرزندش و آرزوی داشتن یک اتاق 9 متری برای زندگی در آرامش با فرزندانش می گوید: دیدن علی تنها در خیابان و در برخی از روزها و ایام عید میسر می شد و این مسئله من و دخترم را رنج می داد اما چاره ای نداشتیم چون جایی برای خوابیدن نداشتیم و خودمان هم سربار دیگران بودیم.

 

تن دادن به وام برای تأمین هزینه های درمان

وی با اشاره به مثبت بودن نتیجه نمونه ارسالی به تهران مبنی بر سرطان زا بودن کبدش و لزوم تزریق آمپول چهار میلیون تومانی هرسیپین در هر ماه، ابراز کرد: دیگر توان تأمین مخارج درمان و از سوی دیگر هزینه های خودمان را نداشتم از سر ناچاری مجبور به اخذ وام های متعدد و تلاش برای زنده ماندن و بی پناه نشدن فرزندانم شدم.

 

این زن سرپرست خانوار، به برطرف شدن مقطعی مشکلات و پرداخت هزینه های درمان و از سوی دیگر فشار مضاعف اقساط و عدم توان برای بازپرداخت آنان اشاره کرد و گفت: علی رغم وضعیت جسمیم و تأکید پزشکان مبنی بر از کارافتادگی و عدم توان کار کردن، برای امرار معاش کار میکنم.

 

وی با اشاره به برداشته شدن غدد لنفاوی و حتی خطر مرگ که او را به دلیل کار کردن در منازل مردم و نگهداری از سالمند تهدید می کند، اظهار کرد: پزشکان بارها بر از کارافتادگیم تأکید کرده و گواهی صادر کرده اند که در صورت کار کردن دستم دچار ورم شده ممکن است به ریه آسیب وارد کرده و باعث مرگم شود اما بهزیستی از کارافتادگیم را تأیید نمی کند و آن را منوط به فلج شدن دستم می داند.

 

این در حالی است که با توجه به سوابق بیمه ای این زن و درصورت تأیید از کار افتادگیش دولت موظف به پرداخت مستمری ماهانه به او می شود گرچه با توجه به معیارها و ملاک های ارزیابی کنونی این مسئله تنها با معلولیت و یا مرگ این زن به کارشناسان مربوطه ثابت می شود که این مسئله ضرورت بازنگری جدی در نحوه بررسی چنین مواردی و حمایت از زنان سرپرست خانوار را نمایان می سازد.

 

وی از قطع شدن مستمری 60 هزارتومانی هر ماهه اش از بهزیستی پس از اخذ وام 15 میلیونی خود اشتغالی، اعمال نظر غرض ورزانه یک مددکار در تحقیقات محلی که منجر به آبروریزی و تحمیل مشکلات دو چندان بر او شد، دستبند زدن بر دستش و وساطت وکیل بهزیستی برای پرداخت معامله پشیمانی که با هزار امید و آرزو برای مشمول شدن در طرح خرید منزل و پرداخت بلاعوض 12 میلیون تومان از سوی این سازمان که قبلا با قول مساعد ریاست بهزیستی صورت گرفته و پس از قولنامه از اتمام بودجه و دست از پا درازتر ماندنش و اخذ وام 3 میلیون تومانی برای نجات از زندان می گوید.

 

تشدید بیماری و هزینه های کمر شکن درمانی

محمودی با بیان اینکه سرطان جزو بیماری های صعب العلاج است و تحت حمایت های بیماران خاص قرار ندارد، ادامه می دهد: قریب به یکسال است که آمپول هرسیپین تحت پوشش بیمه رفته است و هزینه آن به 250 هزار تومان کاهش یافته است اما هزینه های کمر شکن تزریق همین دارو زندگیم را بر باد داد.

 

وی می گوید: باید هر 21 روز یک آمپول را تزریق کنم و برهمین اساس در پرونده پزشکیم برای امسال 11 آمپول درج شده است و خدای ناکرده اگر یکی از دستم بیافتد و بشکند باید با هزینه آزاد به مبلغ 500 هزار تومان تهیه کنم.

 

زلیخا به هزینه های ماهانه برای انجام سونوگرافی و آزمایش و عود کردن بیماریش در سال گذشته و عمل جراحی کبدی که سرطان زا شده، اشاره می کند و می گوید: با همه گرفتاری ها کنار آمده ام با نداشتن ها، نخوردن ها و نپوشیدن ها، ولی اقساط وام هایی که برای درمانم و فراهم کردن سقفی بالای سرمان گرفتن، بر سرمان آوار شده است.

 

سرپناهی که با هزار زحمت و آرزو فراهم کردم از ما نگیرید

این زن سرپرست خانوار با درماندگی تمام به اقساط معوقه مسکن مهری که در آن سکونت دارد، می گوید: اقساط وام 15 میلیونی و چند وام دیگر که برای پرداخت هزینه های درمانی و فراهم کردن آورده اولیه خانه گرفتم، تاب و توان را از من گرفته است.

 

وی اضافه می کند: زیر بار این همه قسط و بدهکاری دیگر توان نفس کشیدن ندارم و از همه بدتر حکم تخلیه منزل از شعبه سرپرستی بانک مسکن دنیا را بر سرم آوار کرده است و تنها امید و آرامشی که داشتیم را از من و دخترم گرفته است.

 

محمودی از مشقت ها و سختی ها و دشواری هایی که برای فراهم کردن آورده 8 میلیون تومانی می گوید و از اینکه در ابتدا قرار بود فقط یک میلیون تومان از مددجویان اخذ شود ولی به مرور زمان سهم آورده افزایش پیدا کرد.

 

او با گریه و در میان بغض می گوید: دوم تیر آخرین مهلت برای بازپرداخت وام است، 11 ماه قسط معوقه دارم که مجموعا سه میلیون و 100 هزار تومان می شود، 900 هزار تومان هم جریمه دیرکرد محاسبه شده و البته بانک اعلام کرده بعد از اتمام مهلت ده روزه که چند روزی بیشتر باقی نمانده است، باید 2 میلیون و 500 هزار تومان هزینه دادرسی و وکیل آنان را نیز پرداخت کنم.

 

خیرین و مددکاران سهم آورده این مددجو را تأمین کردند

شایسته دارابیگی مددکار موسسه مهر آفرین نیز با اشاره به سرگذشت پر درد و مشقت این زن سرپرست خانوار، می گوید: بخش عمده ای از سهم آورده مسکن مهر زلیخا را با پیگیری های فراوان با اخذ پایان سال از بهزیستی، مددکاران و خیرین نیکوکار استان تأمین کردیم کما اینکه هر بار با افزایش سهم آورده باید دست به دامان خیرین می شدیم.

 

وی با اشاره به معرفی یاسمن به بنیاد کودک و تأمین هزینه های تحصیلی او با پرداخت حداقل صد هزار تومان در ماه توسط حامیش، ابراز تأسف کرد: تشخیص شخصی مددکار بهزیستی و تخریبی که وی از این زن سرپرست خانوار به عمل آورده بود کار ما را بسیار سخت کرد و بهزیستی در ابتدا حاضر به پرداخت پایان سال به ایشان نبود.

 

دارابیگی، گفت: دلیل این رفتارها و برخوردها تنها بر این پایه بود که سر و وضع این زن مندرس نیست و همین سر و وضع خوب مسئولان ما را به اشتباه انداخته بود که ایشان نیازمند نیست چرا که در جامعه ما فرد نیازمند را با لباس کهنه و نامناسب می شناسند.

 

وی با بیان اینکه رابط میان مددجویان و خیرین است، خاطرنشان کرد: ما در دو مقطع پاییز برای مددجویانی که دانش آموز دارند و عید نوروز به آن ها کمک می کنیم؛ خانم محمودی همیشه به واسطه عزت نفس بالایی که داشت از ما خواهش می کرد که مانتو یا چادر مناسبی برای بیرون از خانه برای او تهیه کنیم.

 

این مددکار اجتماعی، ادامه داد: زمانی که خانه را به زلیخا تحویل دادند تازه گرفتاری های او شروع شد بمحض تحویل کلید با دزدیده شدن تمام سیم ها و کلیدها و پریزهای آن مواجه شد در حالیکه توان تهیه یک متر سیم را هم نداشت.

 

دارابیگی به گرفتاریهای و مشقت های این زن بی پناه برای روبه راه کردن واحد خشکی که تحویل گرفته بود و سرمای زمستان و نداشتن وسیله گرمایشی و کمک خیرین برای خرید پکیج و خرید اقساطی رادیاتورهای آن اشاره کرد و گفت: هزینه های سرسام آوری که بر این خانواده تحمیل می شد دیگر توانی برای خرید اقلام غذایی باقی نگذاشته بود و از آنجا که می دانستیم از توان خانم محمودی خارج است، هر ماه یک بسته از آذوقه خشکی که برای مددجویان خرید می کردیم در اختیار ایشان هم می گذاشتیم.

 

وی با اشاره به دوران بی خانمانی این زن، ابراز کرد: بخشندگی جیب پرپول نمی خواهد بلکه یک دل مهربان لازم دارد، در آن دوران خانم آزادی که خود از مددجویان کمیته امداد بوده، مستأجر است و دو یتیم را سرپرستی می کند به زلیخا و دخترش پناه داد.

 

دارابیگی، گفت: من قدم به قدم با زلیخا پیش آمده ام، تمام مشقت ها، بیماریش، مراحل شیمی درمانی، گریه کردن هایش، در به دری ها و آوارگی هایش را تحمل کرد به امید اینکه روزی سرپناه امنی برای خودش و فرزندش داشته باشد و بتواند به آرامش برسد، اما حکم تخلیه بانک دوباره آرامش را از آنان سلب کرده است.

 

روزانه 8 تا 17 ساعت کار میکنم/ به هیچ چیز نمی رسم

این زن سرپرست خانوار، با بیان اینکه یاسمن در اکثر ساعات روز تنهاست، می گوید: از ساعت 8 صبح تا 4 بعدازظهر و زمانیکه برای مراسمات می روم تا یک نیمه شب کار می کنم ولی به هیچ چیز نمی رسم.

 

وی اضافه کرد: ماهانه در مجموع 900 هزار تومان قسط دارم و هزینه های دارو و درمانم هم به 400 هزار تومان می رسد دیگر درمانده شده ام نمی دانم باید چکار کنم.

 

زلیخا با بیان اینکه درآمد ماهیانه ام برای خرج خانه و داروهایم کافی است، عاجزانه دست یاری به سوی مسئولان و خیرین دراز می کند تا سرپناهش را از او نگیرند.

 

او می گوید: یاسمن تنهاست غرور و شادی و کودکیش در میان این همه گرفتاری و مصیبت گم شده است؛ دخترم با غصه و زجر و در به دری چشم باز کرده و روی خوشی را ندیده است.

 

محمودی، با بیان اینکه افراد بیشماری سرنوشت دردناک مرا دارند، بیان می کند: گذشته دخترم با پرستاری از مادری سرطانی در سنین کم و عروسک بازی در ساختمان هایی که کار نظافتشان را برعهده داشتم و بوی کبابی که بر زبان نبرده و برای دلداری من بدبو می خواند، عجین شده با گریه ها و خانه به دوشی ها و بی پولی ها.

 

وی گفت: پسرم با کمک یک خیر کم یا زیاد زندگیش را جمع کرد و روی پای خودش ایستاده و الان با همسرش زندگی می کند هرچند که وضعیت مالی خوبی ندارد و چرخ زندگیش را به سختی می چرخاند ولی خیالم از بابت او راحت است تنها نگرانی من برای یاسمن و آینده نامعلوم اوست.

 

 

زلیخا ابراز کرد: همه زورم را زدم تا در میان انسان های میش نمای گرگ صفت سالم زندگی کنم، بارها دست مهربان خیرین یاریم داد اما امروز دوباره دارم به نقطه اول میرسم با این تفاوت که دستم خالی تر است و کمرم زیر بار این همه قسط و بدهی خم شده است و شرمنده دختری هستم که در 13 سالگی بازهم باید نگران در به دری باشد.

 

با خودم این سئوال را بارها و بارها تکرار میکنم که سرنوشت زنان سرزمینم که به درد زلیخا گرفتارند چه می شود؟ آیا زمان آن نرسیده است که چاره ای برای آینده هزاران یاسمن موفق سرزمینم که با نمرات بالا اما با هزار و یک دغدغه روحی و فکری و نابسامانی های خانوادگی رنج می برند، بیاندیشیم.

 

اینجاست که دست یاری دهنده مسئولان و خیرین باید از آستین بیرون بیاید تا حداقل سرپناه این زن و دختر به سقف های موقت منازل دیگران و خدای ناکرده سرنوشت نامعلوم دیگری که می تواند با گرفتاری این زن در بند و یا... منتهی شود؛ رقم نخورد.

 

موسسه مهرآفرین که از ابتدای راه همراه و یاری دهنده این زن زجر کشیده و فرزندانش بوده است با شماره تماس 08334241899 پاسخگوی خیرین نیکوکار جهت کمک به این خانواده است.

 

گزارش: پرستو خداداد

عکس: عبدالله مرادی

کد خبر 552062

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha