به گزارش خبرگزاری شبستان ، این مجموعه شامل شش داستان کوتاه است. «جمعه، پنج دی هشتاد و دو»، «زخم»، «سقف بالای سر»، «محکوم»، «نهایت خوشبختی» و «تئوری انتقال» عنوان داستانهای این مجموعه هستند.
در بخشی کوتاهی از این مجموعه می خوانیم « مجتبا چیزی نگفت. لاله بازوی او را فشار داد و گفت: منرو ببخش، ناراحتات کردم. داشتم سر به سرت میذاشتم دیوونه. مجتبا غلتید به سمت لاله. لاله نگاهاش را از نگاه او دزدید و رفت: اگه این زلزله ی لعنتی نیومده بود، من صد سال دیگه هم یاد اون موقعها نمیافتادم.»
داستان نهایت خوشبختی نیز با این جملهها آغاز میشود: «خسرو سریع به سمت تلفن رفت و قبل از آنکه زنگ دوم بخورد، گوشی را برداشت: «الو... الو...»و وقتی دید باز هم طرف حرف نمیزند، عصبی شد و گفت: «خب چرا قطع میکنی مرتیکهی عوضی؟! بگو با زنات کار دارم، خودم اگه خونه باشه، صداش میزنم... اصلا میخوای قرارشرو با خودم بذار، بهش میگم، اشکال نداره که» و فریاد زد: «اینقدر بیغیرت هستم، مطمئن باش./ نرگس روی کاناپهی توی هال لم داده بود و داشت با تلفن حرف میزد. خسرو همانطور که در دستشویی را باز گذاشته بود، هنوز خود را به مراحل پایانی تراشیدن ریش مشغول نشان میداد، زیرا از اینجا کمترین فاصلهی ممکن را با جایی که نرگس بود، داشت و بهتر صدای او را میشنید که با خنده میگفت: "خب، بعدش؟... جدی میگی؟... انگار نه انگار که من هم نبودم... نه بابا، چه اشکالی؟ دوستان به جای ما... خسرو خیلی دوست داشت میتوانست صدای آن طرف خط را هم بشنود. چند لحظهی دیگر هم گذشت. خسرو دیگر نتوانست بیش از این جلوی خود را بگیرد و از دستشویی آمد بیرون. نگاه نرگس که گرم حرفزدن با تلفن بود، به او که افتاد، خود را جمع کرد و نشست و صدایش را هم کمی پایینتر آورد: "حالا داستاناشرو هم خوند؟... جدا؟!... تو چه مایههائیه؟... همون فضاهای ذهنی همیشگی... »
نشر روزنه اثر حاضر را چاپ کرده است.
نظر شما