درس های پیرمردی از جنس عشق

خبرگزاری شبستان: اردیبهشت سال ۹۱ بود که در محوطه خارج نمایشگاه کتاب زیر درخت کوچکی کنار سطل زباله پیرمردی نظرم را جلب کرد. دو سه ردیف کتاب روی پارچه ای چیده بود و چند تکه روزنامه کنار کتاب ها بود ...

به گزارش خبرنگار شبستان، 17 اردیبهشت سال 91 بود که در محوطه خارج نمایشگاه بین المللی کتاب در مصلی امام خمینی (ره) زیر درخت کوچکی کنار سطل زباله پیرمردی نظرم را به خود جلب کرد. دو سه ردیف کتاب روی پارچه ای چیده بود و چند تکه روزنامه کنار کتاب ها بود. با کمی دقت فهمیدم که عکس درج شده در روزنامه هایی که به چشم می خورد عکس خود پیرمرد بود. کنجکاوتر شدم. دیدم مصاحبه هایی با او در روزنامه ها شده است.

 

شروع به صحبت کردیم. صحبت طولانی شد و کنارش نشستم. همانطور که در مورد کتاب هایش برای رهگذرانی که کنجکاو در مقابلش می ایستادند، توضیح می داد به سوالات من هم جواب می داد. به ظاهر پیرمرد نمی خورد که نویسنده باشد اما گفت تمام کتاب هایی که بساط کرده را خود نوشته است.

 

آقای سبحان عبداللهی از تربت حیدیه آمده بود که در نمایشگاه کتابهایش را بفروشد اما مکانی به او نداده بودند و ناچار در آن گرما در محوطه باز مصلی بساط کرده بود. گفت از سرنوشت خود و زندگی اش نوشته است تا آینه عبرت جوانان باشد، 2 کلاس بیشتر سواد نداشت اما عاشق کتاب و کتابخوانی بود. این عشق باعث شده بود که به انجمن های شعر راه یابد و شعر بخواند. عشق او به خواندن از خواندن روزنامه های پیچیده دور سبزی شروع شده و به کتاب خواندن کشیده شد و سرانجام هم قصه زندگی خودش و چند قصه دیگر را نوشت.

 

 

برای چاپ کتابش کسی او را باور نداشت و ناشری حاضر نشده بود بر روی کتابش سرمایه گذاری کند.ناچار یک سال کار کرد و دسترنج خود را صرف چاپ کتابش کرد. دیری نپایید که کتاب هایش در کمتر از 4 ماه به فروش رفت و ناشر را متعجب کرد. بدین ترتیب کتاب به چاپ های بعدی رسید و در هر چاپ کمتر از 4 ماه به فروش می رفت. کتاب " بالاتر از مجنون " و " جوانی کجایی که یادت بخیر" را به دستم داد، بعد از کتاب بالاتر از مجنون که نخستین کتابش بود، کتاب های دیگری هم نوشته بود. از او خواستم در ابتدای کتاب ها برایم یادداشتی بنویسد. او نوشت ، امضا کرد و کتاب ها را به من هدیه داد.

 

آن روز زیر آفتاب داغ کلی صحبت کردیم. گزارش از پیرمردی که به جای جایزه نوبل دو کلاس سواد داشت و خودش کتاب نوشته بود، سرمایه گذاری کرده بود و خودش کتاب می فروخت برای مدیران جذابیتی نداشت. حال بعد از 4 سال تصویر این پیرمردی را در قاب تلویزیون در برنامه ماه عسل دیدم، بسیار خوشحال شدم که مردم کشورم با این نویسنده آشنا می شوند و از تجربیاتش استفاده می کنند.

 

 حرف های این نویسنده تلنگری برای همه ماست که شکرگذار باشیم و در هر کاری دست خدا را بالاتر از همه دست ها ببینیم. برنامه دیشب ماه عسل تلنگری بود برای تمامی اهالی رسانه اینکه برای مصاحبه و تهیه گزارش نباید فقط به دنبال مقام و منصب افراد باشیم. اینکه برای الگو بودن نباید حتما جایزه نوبل داشت، می توان با دو کلاس سواد هم الگو بود. این برنامه تلنگری برای من بود، من خبرنگار که کمی دقیق تر و لطیف تر باشم و غرق ظواهر نشوم. مدرک و موقعیت و منصب بالا را نشانه فهم و شعور بالای افراد ندانم. چه بسا در روز از کنار افرادی رد می شوم که هر کدام سوژه های نابی برای مصاحبه هستند. از تمام افراد باید بیاموزم. قطعا هر انسانی حرفی برای گفتن دارد و من باید گوش شنوا باشم.

 

 

کد خبر 550436

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha