برخی نسخه سلوک گرفتن از بزرگان را به بازی گرفته اند

خبرگزاری شبستان: برخی مواقع خدمت بعضی از بزرگان می‌رسیم و می‌گوییم: آقا! دستورالعملی به ما بدهید و آن بزرگ هم براساس حال ما، مطلبی را می‌گوید، بعد از یک مدّت دومرتبه خدمت بزرگ دیگری می‌رویم و نسخه دیگری می‌گیریم. نعوذبالله فکر می‌کنیم بازی است.

خبرگزاری شبستان سرویس قرآن و معارف: "برخی مواقع ما خدمت بعضی از بزرگان می‌رسیم و می‌گوییم: آقا! دستورالعملی به ما بدهید و آن بزرگ هم براساس حال ما، مطلبی را به ما می‌گوید، بعد از یک مدّت دو مرتبه خدمت بزرگ دیگری می‌رویم و نسخه دیگری می‌گیریم. نعوذبالله فکر می‌کنیم بازی است. مواظب باشیم که این هم از همان وسوسه‌های شیطان است که مدام دنبال این هستیم که یک ذکر جدید بگیریم، یک مطلب جدید بگیریم و ...، ولی آن را که گرفتیم، عمل کردیم؟! "

آنچه در ادامه می آید بخش دوم و پایانی بیانات آیت الله روح الله قرهی در محل مهدیه القائم المنتظر (عج) و در جمع علاقمندان است.

 

نسخه اولیاء خدا برای تنگ کردن عرصه بر شیطان

امّا انسان باید دائم یاد خدا باشد که من نمی‌توانم، به خودت می‌سپارم. عمل، وظیفه‌ام است انجام می‌دهم، نماز وظیفه‌ام است، می‌خوانم. روزه وظیفه‌ام است، می‌گیرم. دعا وظیفه‌ام است، می‌خوانم. اولیاء خدا به من نسخه دادند، عمل کردن به آن وظیفه‌ام است، عمل می‌کنم. نماز شب وظیفه‌ام است، می‌خوانم. کنترل چشم وظیفه‌ام است، کنترل می‌کنم. کنترل گوش وظیفه‌ام است، کنترل می‌کنم. اعضاء و جوارح دیگر به خصوص زبانم را باید کنترل کنم، می‌کنم. کنترل لقمه وظیفه‌ام است، انجام می‌دهم و ...، امّا خدا من نمی‌توانم.

حال، می‌فرمایند: اگر این‌طور شد و انسان دائم یاد پروردگار عالم بود، این‌جاست که وقتی شیطان می‌خواهد با وسوسه جلو بیاید، عرصه در این میدان بر شیطان تنگ می‌شود و وقتی این‌گونه شد، از سینه که دیگر تحت فشار است، بیرون می‌آید. این‌جاست که نور الهی می‌آید و می‌شود: «القلب حرم اللّه».

پس نسخه‌ای که اولیاء خدا فرمودند، این است: دائم بگوییم خدا ما هیچیم. یک لحظه تصوّر نکنیم که من بودم که الحمدلله توانستم درس اخلاق بروم، الحمدلله توانستم نماز شب بخوانم و ... . بگوییم: بر ما فرض است که این اعمال را انجام بدهیم.

یک موقع من خودم متوجّه نمی‌شدم، آقا فرمودند: اگر حضور را - که محضر مبارکشان می‌رسیدیم - فرض بدانی، نه لطف از ناحیه‌ی ما - که من مدام پیش خودم می‌گفتم آقا لطف کردند که من را پذیرفتند - چون لطف خداوند که طبیعی است، امّا اگر حضور را فرض بدانی، به واسطه‌ی این فرض، دیگر مدّعی نمی‌شوی که چیزی می‌خواهم. می‌گویی: بر من فرض است که بروم. لذا اگر چیزی به تو دادند، باز هم می‌گویی: خدای متعال عنایت کرده و فرض است که آن را تا آخر نگاه دارم، نه این که من چیزی شدم. تازه این‌جا یک بار سنگینی به دوش من آمده است.

لذا به خاطر همین نسخه است که اولیاء خدا تا آخر عمرشان، خودشان را هیچی نمی‌پندارند. فرض است بروم، حالا که دادند، فرض است که محافظت کنم. بر من فرض است که این دستورالعمل و فرمایش آقا را محافظت کنم. خدای متعال فرموده: بیا، من این را بر روی دوش تو گذاشتم، فرض است. نه این که غرور و عجب بگیرم که کسی نمی‌داند و من می‌دانم. یا کسی بلد نیست و من بلدم. یا کسی انجام نمی‌دهد و من انجام می‌دهم. بلکه این فرض و بار سنگینی است که بر روی دوشم آمده است.

اگر با این دید نگاه کنیم، هیچ موقع دچار عجب می‌شویم؟ من دارم تکلیفم را انجام می‌دهمف دیگر چه عجبی؟!

لذا بیان کردم که اولیاء خدا فرمودند: انسان از روزی که به سنّ تکلیف رسید، تا روزی که دارد جان می‌دهد، در تکلیف است. مگر می‌شود بگوییم که سنّ تکلیف برای بزرگترها از بین می‌رود؟! نود سال هم که بگذرد، او در سنّ تکلیف است. البته امکان دارد به واسطه‌ی مریضی برخی از اعمال از او ساقط شود، مثلاً دیگر نتواند روزه را بگیرد و باید مدّ طعام را بدهد. یا این که طریقه برخی اعمال عوض شود، مثل این که می‌گویند: نماز را در حال احتضار هم که بود، به او بگویید: وقت نماز است، تا چشم‌هایش را به هم بزند.

مثل امام راحل عظیم‌الشّأنمان که ایّام سالگردشان است. وقتی دیدند که ایشان چشم‌های مبارکشان را باز نمی‌کنند، موقع نماز بود و آسیّد احمد آقا می‌دانست که امام حساس هستند، گفتند: آقا! موقع نماز است. دیدند امام چشم را باز کردند، بستند، باز کردند، بستند و ... . یعنی این‌گونه نماز خواندند.

مثل آن مجاهد فی سبیل الله که دارد می‌رود و الآن دیگر وقت ایستادن نیست که پوتین خود را دربیاورد و وضو بگیرد و یا حتّی تیمّم کند و رو به قبله بایستد، امّا در همان حال اگر می‌تواند باید بخواند و إلّا یک بسم الله الرّحمن الرّحیم هم بگوید، کفایت می‌کند. صلاه حربیّه است. در کتاب الصلاة مطالبش هست که تفاوت یم‌کند ولی تکلیف ساقط نمی‌شود. چرا؟ چون مکلّف است و به سنّ تکلیف رسیده است.

اگر ما هم بگوییم: تکلیفمان است و تکلیف از من ساقط نمی‌شد، موفّق خواهیم شد. من تکلیفم است که بنده خدا باشم. من تکلیفم است که عبد بما هو عبد باشم و عبادت کنم. من تکلیفم است که نماز شب بخوانم. حالا که محضر ولیّ خدا رسیدم و به من نسخه داد، من تکلیفم است که عمل کنم.

برخی مواقع ما خدمت بعضی از بزرگان می‌رسیم و می‌گوییم: آقا! دستورالعملی به ما بدهید و آن بزرگ هم براساس حال ما، مطلبی را به ما می‌گوید، بعد از یک مدّت دو مرتبه خدمت بزرگ دیگری می‌رویم و نسخه دیگری می‌گیریم. نعوذبالله فکر می‌کنیم بازی است. مواظب باشیم که این هم از همان وسوسه‌های شیطان است که مدام دنبال این هستیم که یک ذکر جدید بگیریم، یک مطلب جدید بگیریم و ...، ولی آن را که گرفتیم، عمل کردیم؟!

یکی از وسوسه‌های شیطان هم همین است. یکی از تقابل جنود ابلیس با جندالله همین است که انسان را فریب بدهد که امروز این ذکر را می‌گیرم، مدّتی با آن مشغولم و بعد رهایش می‌کنم. دوباره می‌روم ذکر دیگری می‌گیرم، مشغول هستم و بعد رهایش می‌کنم. این زنگ خطر است اگر یک موقع این کار را کردیم، هشدار! هشدار!

حالا اولیاء خدا چیزهایی گفته‌اند، محضر فلانی رفتم او هم چیزی گفت، آن یکی هم چیز دیگری گفت، حالا یک مدّت انجام دادم، آن‌ها هم هر کدام چیزی گفته‌اند دیگر. مدام هم دلم خوش است که امروز پیش او بودم، فردا هم پیش آن هستم و ... که چه شود؟! اتّفاقاً این هست که گاهی نعوذبالله عجب می‌آورد. همین این، یک موقع نعوذبالله عامل می‌شود که عمل نکنم. چون می‌گویم: پیش آن که رفتم، پیش این هم که رفتم، ... . در حالی که باید پرسید: رفتم که رفتم، امّا چه کردم؟! فردای قیامت به من نمی‌گویند: کجا رفتی؟ فردای قیامت سؤال می‌کنند: چه عملی انجام دادی؟ البته این درست است که انسان با محبوب محشور می‌شود، امّا نشانه‌ی حبّ، تبعیّت است، «إن کنتم تحبّون اللّه فاتّبعونی». آیت‌الله بهجت را دوست دارم، نشانه دوست داشتن چیست؟ نسخه او را عمل کنم. بله، این که عکسش را داشته باشم، خیلی خوب است.

اتّفاقاً بنده بیان کردم که این هم یک نسخه است: آن‌هایی که می‌ترسند در فضای مجازی به گناه بیافتند، عکس یکی از بزرگان، یکی که دلتان را می‌برد، روی گوشی موبایلتان بگذارید و هر موقع که باز شد، با او حرف بزنید که من را مواظبت کن، جواب می‌دهد.

امّا فقط این عکس نیست، عمل مهم است. لذا می‌فرمایند: اگر شما به یاد خدا بودید، میدان را بر ابلیس و نفس تنگ می‌کنید و بیرون می‌رود، «ألا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب»، قلب، قلب مطمئنّه می‌شود. « تطمئنّ القلوب» را فقط یک آرامش ظاهری در نظر نگیرید، بلکه قلب مطمئنّه عامل برای نفس مطمئنّه می‌شود، «یا أیتها النّفس المطمئنّه إرجعی إلی ربّک ...».

جشن شیطان برای از دنیا رفتن اولیاء خدا!

لذا اصلاً اصل تفسیر این آیه‌ی شریفه‌ی «ألا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب» همین است که وقتی انسان به یاد خدا بود، عرصه بر شیطان تنگ می‌شود و بیرون می‌رود. این‌جا قلب، قلب مطمئن می‌شود و این، نفس مطمئنّه را به وجود می‌اورد و نفس مطمئنّه دیگر دائم با خداست و ذوالجلال و الاکرام، همین این‌جا هم به او می‌گوید: «إرجعی إلی ربّک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی».

صاحب کتاب کلمات المکنونه، ملّا محسن فیض کاشانی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) می‌فرمایند: در همین دنیا هم خطاب «إرجعی» است، نه این که فقط در قیامت باشد. اگر این‌طور شود، غوغا و محشر می‌شود. انسان، الهی می‌شود و دیگر شیطان، از او می‌ترسد. لذا داریم که وقتی این نوع افراد بمیرند، شیطان جشن می‌گیرد! چون این‌ها قدم می‌زنند، عذاب از بین می‌رود. ورود به جایی که پیدا می‌کنند، یک عدّه را به سمت خدا دعوت می‌کنند.

خدا مرحوم حاج آقای پاچناری(اعلي اللّه مقامه الشّريف) را رحمت کند، ایشان در همین مجلس ما می‌آمدند و شما جوانان ایشان را دیده بودید. آن برّ الهی هر جا می‌رفت، هر موقع کسی پیش ایشان می‌رفت، دائم ذکر خدا را می‌گفت، دائم مردم را به آقا جان، امام زمان دعوت می‌کرد، دائم به دوری از گناه دعوت می‌کرد. آن کسی که به یقین برای برخی‌ها معلوم و مشهود شد که حضرت به تشییع او آمدند. این مرد بزرگوار رفت، شیطان خوشحال شد، تا چهل روز ملائکه، گریان امّا شیطان و جنودش، دایره و دنبک می‌زدند و شادی می‌کردند که پاچناری رفت و شرّش از سر ما کم شد.

اگر انسان، الهی شود، شیطان دیگر نه تنها نمی‌تواند بر او تسلّط پیدا کند، بلکه منتظر است که چه زمانی او می‌رود تا شرّش از سر آن‌ها کم شود تا بتوانند در جوانان نفوذ کنند. چون تا او هست، جوانان دور او هستند و جوانان را به سمت پروردگار عالم دعوت می‌کند. چه زمانی پاچناری برود و من خوشحال شوم؟! وقتی مرحوم پاچناری می‌رود، تا چهل روز، شیطان و جنودش رقص می‌کنند و کف می‌زنند و دایره و دنبک می‌زنند که رفت و خیالمان راحت شد.

آیت‌الله بهجت(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آیت‌الله خوشوقت(اعلي اللّه مقامه الشّريف) و بزرگان که می‌روند هم همین‌طور می‌شود. شیطان لذّت می‌برد. مرحوم ابوی در مورد آیت‌الله العظمی ادیب(اعلي اللّه مقامه الشّريف) می‌فرمودند: خدا کند لحظه لحظه عمر ما گرفته شود و به عمر ایشان افزوده شود. بعد به ما می‌فرمودند: می‌دانید من چرا مدام این دعا را می‌کنم، این نه فقط از باب حبّ به ایشان است، بلکه ایشان تا هست و نفس می‌کشد، شیطان در عذاب است. اگر این‌ها همین‌طور باشند و اصلاً حرف هم نزنند، انسان بتواند این‌ها را با ویلچر و ... ببرد و بیاورد هم شیطان در عذاب است.

در هفته آخر عمر مرحوم پاچناری(اعلي اللّه مقامه الشّريف) بنده به خدمت ایشان رسیدم. من مخصوص به ایشان گفتم: آقا! ما را می‌شناسید؟ ایشان یک نگاهی کردند و گفتند: من دیگر خودم را نمی‌شناسم. در همان لحظات آخر هم درس می‌داد. گفتم: پس معلوم شد که می‌شناسید، من همین را از شما می‌خواستم. لذا دیدم که الحمدلله در سلامت عقل است. بعد هم فرمود: برایم دعا کن. در کنار او نشستیم و مطالبی داشتیم که با آن حالشان باز بلند شدند نشستند.

نشان می‌دهد که مردان خدا تا آن لحظات آخر هم الهی می‌مانند و مطالبی دارند.

حاج آقای شایسته که از ابرار هستند و الآن در قید حیات هستند و بالای نود سال هم دارند، ایشان در مراسم مرحوم پاچناری(اعلي اللّه مقامه الشّريف) آمده بود و زار زار گریه می‌کرد و مدام به من می‌گفت: دیدی رفت؟! اولیاء خدا و ابرار الهی می‌فهمند که وقتی این افراد را از دست می‌دهیم، خیال شیطان راحت می‌شود و امام زمان ناراحت می‌شود که این‌طور گریه می‌کنند.

نسخه‌ای برای امضاء روزه‌هایمان توسط آقا جان

لذا باید دائم این‌طور باشیم و کاری کنیم که قلب، حرم الله شود. به خصوص که ماه مبارک رمضان هم نزدیک است. وقتی وجود مقدّس پیامبر عظیم‌الشّأن، خطبه شعبانیّه را قرائت می‌فرمودند، امیرالمؤمنین بلند شدند و پرسیدند: یا رسول الله! برترین عمل در این ماه چیست؟ حضرت فرمودند: انسان، گناه نکند و در فکر گناه نباشد. لذا ماه مبارک هم باید انسان را از گناه خارج کند و او را به یاد خدا بیاندازد. سعی کنیم ماه مبارک، ماهی باشد که انسان خیلی به فکر خوردن نباشد. اصلاً آمدند که ما را از این مطالب دور کنند. آن‌وقت دیگر انسان این بحث تقابلی را که بیان کردم - که بحث امشب، بحث بسیار شیرین الهی بود که اولیاء خدا گفتند و من نوار تقدیم شما کردم - می‌فهمد.

إن‌شاءالله به فضل الهی در شب‌های ماه مبارک رمضان که از ساعت دوازده برنامه‌ها شروع می‌شود و شرح دعای ابوحمزه و مناجات داریم، در چهارشنبه‌ها همان ساعت دوازده، بحث اخلاق را ادامه می‌دهیم که حیف است منقطع نشود.

حصن حصین، یاد آقا جان است. این یاد را دائم داشته باشیم؛ خدا گواه است شیطان از این یاد آقا جان بد می‌ترسد. این را تبلیغ کنید و ثوابش را ببرید. هر ساعت یاد آقا جان باشید و حداقل همان یک دعای سلامتی را در هر ساعت بخوانید. شب‌ها با امام زمان حرف بزنید. به خصوص که اصلاً ماه مبارک نمی‌تواند ماه مبارک باشد إلّا به امضای آقا جان، حضرت حجّت(روحی له الفداه).

نمی‌دانم می‌توانیم به این ماه مبارک رمضان برسیم یا خیر. چه بسا به این که عمرمان تمام شود. بیان کردم که اولیاء خدا از ماه رجب، هر شب دست‌هایشان را زیر محاسنشان می‌گیرند و می‌گویند: خدا! حالا که محبّت کردی و ما را زنده نگاه داشتی، کاری کن که ماه مبارک رمضان را هم ببینم و آن را درک کنم.

این ماه، ماه عشق‌بازی است. دیدید که اصلاً شب‌هایش شب‌های دیگری است و حال و هوای خاصّی دارد. از الآن دارد بوی ماه مبارک می‌آید. شب‌های یک طور دیگری می‌شود، اصلاً وضعی دیگر دارد، فضا عوض می‌شود، ملکوتی می‌شود. هر لحظه یاد آقا جان، امام زمان باش.

موقعی که می‌خواهی افطار کنی، روزها بلند است، دعاهای وارده «اللّهمّ لک صمنا و ...» را که می‌خوانید هیچ، چند کار انجام بده تا روزه‌ات را آقا جان امضاء کنند:

  1. اوّل یک فاتحه برای مادر امام زمان، حضرت نرجس خاتون بخوان.
  2. بعد هم یک سلام به آقا بده و بگو: آقا جان! اجازه می‌دهید افطار کنم، «السّلام علیک یا بقیّة اللّه، یا حجّة اللّه».
  3. بعد هم سلامی به أبی‌عبدالله بده. آقا این را خیلی دوست دارد، چون در آن زمان تشنه هستی و خیلی‌ها این‌قدر تشنه هستند که یادشان می‌رود دعا بخوانند. امّاآقا خیلی دوست دارند که ‌بینند کسی دعاهایش را خوانده، برای مادرشان فاتحه خوانده، سلام هم به ایشان داده و اجازه افطار هم گرفته، امّا حالا که می‌خواهد آب بخورد و رفع عطش کند، اوّل می‌گوید: «السّلام علی العشان، السّلام علیک یا أباعبداللّه و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک، علیک منّی سلام اللّه ابدا ما بقیت  و بقی اللیل و النهار و لا جعله اللّه آخر العهد منی لزیارتکم، السلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی  اولاد الحسین ...»، همان‌طور که داری بر اولاد ارباب سلام می‌دهی، در ذهنت باشد که این اولاد ضمن این که تشنه بودند و منتظر عمو جان بودند که ایشان آب نیاوردند، بابا هم رفت و آب نیاورد، وقتی هم به خیمه‌ها حمله کردند به آن‌ها آب ندادند که هیچ، به این بچّه‌های تشنه تازیانه هم زدند. اوّلین رفع عطششان با تازیانه بود، «و علی اصحاب الحسین».
کد خبر 548863

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha