به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از البرز، بی صدا و خاموش در میان خیل جمعیت رهگذر نشسته است. نجیب، آرام و باوقار ، آنچنان که تصور می کنی در گذر خیابان اصلی تنها او است، که آنجا نشسته است و همچنان می بافد.
از نخستین ساعات صبح تا پاسی از شب در همین نقطه از شهر و در میان عبور و مرور رهگذران می نشیند و چشمانش را بر کلاف سردرگمی می دوزد که پیوسته بهم می بافد.
کلید واژه اقتصاد مقاومتی که این روزها نقل همایش ها، برنامه ها، میزگردها و ... شده است و البته در بیشتر موارد تنها برای خالی نبودن عریضه است، اراده امان را برای زانو زدن در مقابل بساط زنی که شرافت و همت را بر هم می تند، بیش از پیش می کند.
از او قیمت بافت هایش را می پرسم. قیمتی که می گوید منصفانه و عادلانه است، امّا این هزینه پاسخگوی چه بخشی از نیاز او می تواند باشد؟
این بخش از جامعه ما که حاصل دسترنج روزانه اشان هزینه قوت روزانه اشان هم نمی شود، آیا همان هایی نیستند که امام خمینی (رحمت الله علیه) از آنان به عنوان ولی نعمتان یاد کرده بودند؟ این ولی نعمتان حالشان چگونه است؟ چگونه امورات زندگی را می گذرانند؟ آیا مسئول و مسئولین که از پس این واژه تکیه زده بر نامشان رزق دنیا را می برند، دغدغه گذر زندگی آنان را دارند؟ آن زمان که در پس تفریح و خوشی خانواده هایشان آینده فرزندانشان را می نگرند فکری به حال امروز این ولی نعمتان می شود، که نان امروزشان مهیّا بوده است یا خیر؟
میل های بافتنی یکی پس از دیگری بند بند و رج به رج کامواها را روی هم می گذارد و بالا می برد. زیراندازی نازک و بساطی چیده شده از رنج شبانه روزی زن برای قوت روزانه اش تصویری است که برای لحظاتی هرچند کوتاه در قاب نگاهمان قرار گرفته است.
لهجه شیرینی مازنی اش می گوید که از خطّه شمال کشورمان است. هرچند لهجه اش را اگر هم نمی شنیدیم، این همه سعی و غیرت نشان از زنان غیور همان دیار است.
نامش خدیجه است، می گوید: با محصولات دست خودم زندگی ام را می گذرانم. ۱۵ سال از مرگ همسرم می گذرد و طی این سال ها رزق و روزی ام را همت خودم با کار در منازل مردم گذرانده ام.
وی ادامه می دهد: تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (رحمت الله علیه) نیستم و هربار هم که مراجعه کردم شرایط پوشش را نداشتم.
خدیجه در پاسخ به این سوال که فرزند دارد، برایمان می گوید: ۲ پسر دارم که به خانه بخت رفته اند با این وجود مستاجر هستم و سعی دارم بار خودم را بردارم و سربار پسرانم نباشم.
او از بیماری سرطان رنج می برد، هزینه های درمانش بالاست و برای این موضوع باید زودتر کاری کند.
اهتمام این بانو برای کسب روزی به واقع نمونه ای از شرافت و همت است، که همچون او کم در این شهر دیده نمی شود.
نظر شما