سوغات سیاست عرفانی و عرفان سیاسی/راز تقدس جهاد در اسلام

خبرگزاری شبستان: عارف سیاستمدار کسی است که عرفانش در خدمت سیاست‌اش و سیاست‌اش در خدمت عرفانش باشد، در غیر این صورت یا عارف است یا سیاستمدار. تنها با پیوند این دو انسان که سیاست عرفانی یا عرفان سیاسی تحقق می‌یابد.

به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، به سیاست و حکومت از دیدگاه‌های متفاوت و با اهداف گوناگون نگریسته شده است، اما دیدگاه جامع اسلام و قرآن نگرشی برتر است که بر اساس آن سیاست و سیاستمداران باید با مدیریت دقیق و صحیح عرفانی، آدمی‌ را در مسیر تکامل و خدا‌گونه شدن سوق دهند. بر آن شدیم تا تعامل و ارتباط سیاست و عرفان و اساسا گونه شناسی عرفان سیاسی را در گفت وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین قادر فاضلی، استاد حوزه به بحث بگذاریم. آنچه که در ادامه می آید حاصل این گفت وگوست:

 

آقای فاضلی! در ابتدای بحث لازم است تعریفی اجمالی از سیاست و همین طور عرفان ارائه دهید تا نسبت و ارتباط میان آن دو را مورد بررسی قرار دهیم!

عرفان در لغت به معنای شناخت و معرفت و کسب آگاهی عمیق است، ولی در اصلاح به علمی که مخصوص شناخت خداوند و آنچه مستقیما به خدا مربوط است، گفته می‌شود. بدین جهت بعضی از مسائل انسانی و اجتماعی نیز در مباحث عرفانی مطرح می‌شود همچون مسائل روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و اخلاقیات. بعضی از ارتباط‌ها مستقیم است مانند رابطه موضوع انسان‌شناسی که با خداشناسی عجین شده و قابل تفکیک نیست. پاره‌ای ارتباط‌ها نیز غیرمستقیم است مانند برخی مسائل اجتماعی و جامعه‌شناسی از قبیل مقدمه بودن خلق برای رسیدن به خدا.

 

سیاست نیز در لغت به معنای مدیریت، اداره کردن و انجام امری را به عهده گرفتن است ولی در اصطلاح علمی عبارت است از: عهده‌دار شدن امر معاش مردم. جامع‌ترین و صحیح‌ترین تعریف برای سیاست این است که «القیام علی الشیء بما یصلحه: به عهده گرفتن اداره چیزی، به گونه‌ای که موجب اصلاح آن شود.» است. بنابراین اگر اداره کردنی، موجب افساد گردد در آن صورت نمی‌توان آنرا سیاست صحیح نامید.

امروزه برخی علم سیاست را به بررسی اشکال مختلف قدرت تعریف کرده‌اند. اشکال مهم این تعریف در نبود عبارت اصلاح و افساد در ضمن تعریف است. طبق این تعریف، کار علم سیاست بررسی شکل‌های گوناگون قدرت است، اعم از اینکه صلاح‌آور یا فسادآور باشد. به عبارت دیگر سیاست را مساوی مدیریت گرفته‌اند؛ چه به شیوه صحیح باشد یا غلط. در فرهنگ اسلامی سیاست باید اصلاح‌گر باشد وگرنه سیاست نامیده نشده بلکه نوعی مکر، حیله، خدعه و ... تلقی می‌شود.

 

در دنیای امروز عموما سیاست با مدیریت اجتماع در سطح کلان به هر شیوه ممکن مساوی شده است. از این رو سیاست‌مداران برای رسیدن به اهداف سیاسی خود به هر کاری دست می‌زنند. در صورتی که سیاست واقعی از دیدگاه اسلام، مدیریتی است که کمال‌آور و مفسده‌زا باشد. شاید رواج این عبارت در میان مردم که سیاست یعنی دروغ، نیرنگ، حیله و ...، از همین مسئله ناشی شده است. در صورتی که مرحوم مدرس می‌گفت: سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست. حضرت امام خمینی(ره) به این جمله شهید مدرس بسیار استناد می‌کردند، زیرا این جمله تبلور اندیشه اسلام در عرصه سیاست داخلی و خارجی است.

 

حال با این تعریف‌هایی که از این دو اصطلاح ارائه کردید، بفرمائید که چه ارتباطی میان این دو اصطلاح وجود دارد و آیا این ارتباط قابل تصور است؟

براساس آنچه در تعریف عرفان گفته شد که عبارت از شناخت اسماء و صفات الهی و آنچه مستقیم یا غیرمستقیم به خدا مربوط می‌شود که انسان مرتبط‌ترین موجود به خداوند است و بنا به تعریف سیاست که تدبیر امور هر چیز به گونه‌ای که موجب صلاح و تعالی آن باشد، در ارتباط عمیق عرفان و سیاست آشکار می‌گردد، زیرا غرض هر دو تکامل‌بخشیدن و تعالی‌دادن به انسان است؛ عرفان در عرصه شناخت به انسان قدرت صعود می‌دهد و سیاست در عرصه عمل. پس هر کدام از این دو بدون هم تضعیف شده و با هم تقویت می‌گردند. تاریخ انسانی نیز صحت این قول را ثابت کرده، زیرا هر‌گاه حکومت جامعه به عرفان و سیاست سالم و صحیح متکی بوده، توفیق داشته و هرگاه از این دو خالی یا فقط به یکی متکی بوده، تضعیف گشته و از انجام رسالت واقعی خود بازمانده است. حکومت امام علی(ع) در صدر اسلام و حکومت امام خمینی(ره) در عصر حاضر نمونه بارز صدق این مدعاست.

 

سیاست عرفانی دارای چه ارکانی است؟

سیاست عرفانی چند رکن اساسی دارد که هر یک نقش خاص خود را داشته و به نوعی با هم مربوط هستند: رکن اول، خودشناسی است. از خودشناسی در آموزه‌های عرفانی به معرفت نفس تعبیر و بهترین نوع شناخت معرفی شده است. آدمی تا خود را نشناسد، غیر خود را نخواهد شناخت. غفلت از خود و دیگران غفلت از حقوق انسانی را در پی خواهد داشت. وقتی حقوق شناخته نشود، رعایت نگشته و در نتیجه ظلم پدید می‌آید. ملتی که خودشناس نباشند طاغوت زده شده یا به طاغوت تبدیل می‌گردد.

هدایت در گرو خودشناسی و ضلالت در گرو عدم خودشناسی است. رکن دوم آرزو و امید است. امید و آرزو، نیروی محرکه زندگی فردی و اجتماعی است. انسان آرزومند برای رسیدن به آرزویش می‌کوشد و به امید رسیدن به خواسته‌هایش به تلاش ادامه داده و از کوشش باز نمی‌ماند. رکن سوم آزادی(حریت) است. انسان عارف که مراحل خودشناسی را سپری کرده و می‌کند، در پرتو معرفت به این مقام می‌رسد که جز خدای قادر متعال را سزاوار بندگی ندانسته و تنها سر به آستان او می‌ساید و به بندگی او می‌نازد. انسان تا خود آزاد نباشد نمی‌تواند جامعه را به آزادی رهنمون شود. بی‌جهت نیست که آزادمردان واقعی کسانی بودند که خود را از بند غیرمعبود رها ساخته بودند. هر کس ذره‌ای دلبستگی به مظاهر دنیوی داشته باشد نمی‌تواند به عنوان آزادمرد و رهبر جامعه معرفی شود. رکن چهارم و پنجم استغنا و استقلال است. استغنا، احساس بی‌نیازی و استقلال احساس قدرت و اتکا به خود است. اگر معرفت و آزادی باشد یقینا به دنبال خود استغنا و استقلال نیز خواهد داشت. این دو گوهر گران‌مایه از محصولات عرفان ناب است. انسان عارف وقتی خود را به ریسمان بی‌نیازی خدا بسته باشد، از غیر خدا رسته و از دام شیطان جسته باشد. عارف دلش فقط به یک چیز بند است و آن هم الف قامت یار است.

 

بر این اساس عارف سیاستمدار کیست و چه فرقی با عارف و سیاستمدار دارد؟

عارف سیاستمدار کسی است که عرفانش در خدمت سیاست‌اش و سیاست‌اش در خدمت عرفانش باشد، در غیر این صورت یا عارف است یا سیاستمدار. تنها با پیوند این دو انسان که سیاست عرفانی یا عرفان سیاسی تحقق می‌یابد. جامعه هنگامی که به پشتوانه عرفان سیاسی و سیاست عرفانی اداره شود، همان رنگ را خواهد پذیرفت، یعنی جامعه عرفانی ـ سیاسی به عمل می‌آید. اگر در رأس جامعه، شخصیت عارف سیاستمدار قرار گیرد، جامعه را به سوی ارزش‌های مورد قبول خود سوق می‌دهد.

 

چنین جامعه‌ای رنگ شخصیت اول کشور خویش را به خود می‌گیرد. جنگ‌اش، جنگ عرفانی و سیاسی و صنعت‌اش، مدیریت‌اش و ... سیاست عرفانی و عرفان سیاسی می‌شود. نمونه بارز این مسئله در دوران صدر اسلام بود که پیامبر اکرم(ص) عرفان سیاسی را در جامعه بسط داده بود که نتیجه‌اش ملاحظه معنویت در تمام ابعاد اجتماع بود. پیامبر اکرم با شعار «لا رهبانیة فی الاسلام: در اسلام رهبانیتی نیست» و «رهبانیة دینی الجهاد: جهاد، رهبانیت دین من است.» رهبانیت مطرح در مسیحیت را که عرفان جدا از اجتماع بود را به متن جامعه آورد و جهاد محض را که در گذشته مساوی با کشتار و غارت و ... بود در خدمت عرفان قرار داد. جهاد، نه تنها جامعه را از حمله دشمن مصون می‌دارد بلکه تعالی نهفته در رهبانیت را نیز در جامعه می‌گستراند.

 

نمونه دیگر این حقیقت در هشت سال دفاع مقدس مردم ایران کاملا مشهود بود که رهبر فرزانه انقلاب امام خمینی(ره) عرفان سیاسی را در قشرهای مختلف ترویج داد. عارف سیاستمدار همه امکانات معنوی و مادی خود را در راه تعالی جامعه بسیج کرده و مردم را با خود همراه کرده و تعالی می‌بخشد. در واقع هدف اصلی عارف سیاستمدار این است که مردم را در حد توان و امکان به جایی برساند که خود رسیده است. بنابراین عارف سیاستمدار که مظهر معرفت و مدیریت است باید آیینه معارف و قدرت و مدیریت خدا بر خلق او باشد و مردم را بدان سو سوق دهد.

 

جایگاه و نقش عارف سیاستمدار در جامعه چیست؟

تاریخ بشری نشان داده که احساس در عرصه اجتماع بیشتر از ادراک و تعقل حاکم بوده و عمومیت داشته است. روان‌شناسان و جامعه‌شناسان گفته اند در کارهای جمعی قدرت افزایش یافته ولی تعقل، تقلیل می‌یابد، اما در کارهای فردی که قدرت کاسته می‌شود قوه فکریه آدمی فعال‌تر می‌شود. مردم در همه شئون زندگی با عقل و برهان حرکت نمی‌کنند تا بتوان همه را با میزان قانون و حقوق اداره کرده و در حیطه حقوق و قانون از آنها انتظار داشت.

 

مجاهدت‌ها، رشادت‌ها، شهادت‌ها، ایثارها اگر مقدمه منطقی و قانونی هم داشته باشد با احساس و عاطفه و عشق پیش رفته است. بدین جهت توفیق رهبران بزرگ جوامع بشری پیوسته در گرو میزان نفوذ آنان در دل و جان مردمان بوده است. نفوذ رهبران در دل‌ها به میزان عرفان و معرفت و تخلق به اخلاق الهی و از خودگذشتگی آنها منوط بوده است. هیچ رهبری نتوانسته با سیاست‌بازی و ترفندهای سیاسی و اجتماعی به مدت زیاد در دل قشرهای مختلف برای خود جایی باز کند، لذا این قبیل افراد منطق‌شان تحت سیطره شخصیت‌شان بوده و مردم قبل از آنکه به کنه کلام اینان پی‌برند به محض شنیدن اوامر آنها حرکت کرده‌اند و امواج اجتماعی را به راه انداخته و بسیاری از کارهای ناممکن را ممکن ساخته‌اند.

 

در چنین جوامعی کارهایی صورت گرفته که خارج از محاسبه سیاستمداران بزرگ دنیا، دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های بنام جهان سیاست بوده است. به عنوان مثال پیروزی و توفیق امام خمینی(ره) در ایران یکی از این موارد است. این گونه شخصیت‌ها نه تنها در عرصه سیاسی عمومی شخصیت‌شان بر منطق‌شان غلبه دارد، بلکه در عرصه علم و تخصص نیز چنین است. امام خمینی(ره) مصداق بارز این حقیقت است. تقریبا تمام علمای تراز اول جامعه و مراجع تقلید با اینکه خود را از هم‌ردیف امام(ره) و چه بسا بعضی خود را در مواردی بالاتر از او می‌دانستند اما چون ایشان را ولی‌امر می‌شمردند از اوامر اجتماعی و سیاسی او فرمان می‌بردند.

 

اختلاف بین عرفا در ورود به مباحث سیاسی و اجتماعی جامعه به چه امری بر می‌گردد. برخی از کارشناسان در مصاحبه‌های ما به اختلاف معنایی سیاست در دوره مدرن، برخی اختلاف در فقه و ... را عامل می‌دانستند. نظر شما در این مورد چیست؟

برای پاسخ به این سؤال لازم است سبک های عرفان سیاسی را بشناسیم. عرفا در زندگی عرفانی خود در برخورد با مسائل سیاسی سبک‌های گوناگون داشته‌اند که هر کدام به مقتضای زمان و مکان و فرهنگ حاکم بر آن عصر پیروان مختلف داشته و بر اثر حوادث اجتماعی رو به کاستی و فزونی بوده است. در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان مجموع آنها را در چند دسته کلی خلاصه کرد: سبک درون‌گرایی: در این سبک عارفان، خود و پیروانشان را به خودشناسی و خداشناسی توجه داده‌اند. با توجه به آیات و روایات فراوانی که در این مورد وجود دارد عده‌ای از عرفا به عزلت و گوشه‌گیری علاقه‌مند شده و بیشتر عمرشان را به خودمشغولی سپری ساخته‌اند. این عارفان یکی از لوازم سیر و سلوک عرفانی را در ابتدای کار، گوشه‌نشینی و دوری از هم‌نوع خود دانسته و نهایت کار خود را به خلوت توصیه کرده‌اند.

 

چه دلیلی برای انجام این کار داشته و دارند؟

آنان برای این کار دو نوع حکمت برشمرده‌اند. حکمت عده‌ای این است که چون عموم مردم گرفتار خور و خوراب و خشم و شهوت هستند، اختلاط با آنها سالک را از سیر و سلوک الی‌الله باز می‌دارد. از این‌رو برای کسب قابلیت‌های لازم به ناچار باید مدتی از همنوعان خود دور گشت تا لایق نور شد. عده دیگر حکمت انزوا و دوری از خلق را در هم‌نوع‌دوستی سالک جست‌وجو کرده و گفته‌اند: برای اینکه خلق از شر تو در امان بمانند مدتی از آنها دوری کن تا پستی و پلیدی‌ات به آنها سرایت نکند. هر گاه به کمالات عرفانی نایل آمدی و بر هوای نفس خود تسلط یافتی به گونه‌ای که یقین پیدا کردی آن‌قدر بر نفس خود سوار هستی که شری به کسی نمی‌رسانی، آنگاه اجازه مراوده با آنها را داری.

 

به سؤال قبل بر گردیم، داشتید انواع سبک‌ها را بیان می‌کردید.

سبک برونگرایی، یعنی عده‌ای از عرفا حالت برون‌گرایی به معنای اجتماعی بودن و اختلاط با مردم را داشته‌اند. اینان براساس مبانی عرفان نظری خود که مخلوقات را مظهر اسماء و صفات الهی می‌دانند علاقه و محبت به مردم را در واقع علاقه و محبت به خدا دانسته و کار در راه خدمت به خلق را کار در راه خدا معرفی کرده‌اند. عرفا در این نوع گرایش عرفانی همانند نوع اول بیشتر از نصوص دینی متأثر شده‌اند. آیات و احادیثی که خدمت به خلق را عبادت دانسته و بندگان الهی را عیال وی معرفی می‌کند موجب شده تا خدمت به خانواده الهی که بندگان اویند یکی از راه‌های رسیدن به خدا باشد. این گونه آموزه‌های دینی عرفای روشنفکر و عمیق‌نگر ما را به مسائل اجتماعی سوق داده و نجات اجتماع از غفلت و پلیدی و رساندن به کمالات لایق انسانی را وظیفه خود قرار داده‌اند. از همین روی به مردم علاقه نشان داده و به آنها به‌عنوان عیال‌الله نگریسته‌اند. برون‌گرایی عرفا همه در راستای خداگرایی بوده است. عشق و علاقه آنان به جهان خارج به جهت سریان عشق الهی در اجزای جهان هستی است.

سبک دیگر دنیاگرایی است. مسئله برون‌گرایی و خدمت به خلق به دنبال خود، مسئله دنیاگرایی را آورده است، زیرا دنیا یکی از امور برونی است. خدمت به خلق در عالم خارج و برون از خویش معنا دارد وگرنه به یک امر ذهنی و خیالی تبدیل می‌شود. در روش دنیاگرایی، دنیا به‌عنوان وسیله و ابزار خدمت به خلق خدا در نظر گرفته شده و هرگز به خودی خود جایگاهی نداشته است. عرفا دنیا را به آب دریا تشبیه کرده‌اند که اگر به درون کشتی نفوذ نکند بسیار خوب و موجب حیات و نشاط می‌گردد، ولی هرگاه به درون کشتی راه یابد، از عمر اهل کشتی بکاهد. از این رو دنیاداری نه تنها مذموم نبوده بلکه ممدوح نیز است.

 

اما هر گاه دنیاداری ما را از دین‌داری باز دارد به عبارت دیگر آب به درون کشتی نفوذ کند چنین دنیایی، مذموم و ضدارزش می‌شود. در یک جمله می‌توان گفت: دنیای مذموم، دنیاداری نیست بلکه دنیازدگی است. سبک چهارم دنیاگریزی است. عرفایی که جزو این دسته قرار می‌گیرند در تعالیم خود دوری از دنیا را ترویج کرده و در عمل نیز خودشان پیوسته از آن کناره گرفته‌اند. حکمت واقعی دنیاگریزی عارفان در دو چیز خلاصه می شود: آموزه‌های دینی و مبارزه منفی. گذشته از دنیاستیزی شدید که در بعضی از آیات و روایات که به تنهایی کفایت می‌کند تا آدمی از دنیا فاصله بگیرد، در سیره عملی عرفای اسلامی نیز این مسئله جنبه مبارزه منفی داشته است یعنی نوعی سیاست منفی که به نفی سیره حکومتی زمان منجر می‌شده است. عارفان با کناره‌گیری از مظاهر قدرت و بی‌عنایتی به سیاستمداران رسمی کشور خط بطلان به عمل آنها کشیده و خطا بودن سیره سیاسی حاکمان را به مردم به زبان بی‌زبانی گوشزد می‌کردند. از این رو همواره حاکمان تمایل داشتند تا نظر عارفان را به خود جلب کرده و با کشاندنشان به قصر سلطانی از ارتباط با آنها کسب آبرویی کنند. عارفان نیز سعی در دوری از آنها داشته و این کش‌و‌قوس ادامه داشته و دارد. گذشته از انکار عملی که از سوی عارفان نسبت به سیاستمداران غیرعارف صورت می‌گرفت در عرصه لفظ و گفتار نیز انتقادها و انکارهای گوناگونی صادر شده است. این برخوردها به شیوه‌های مختلف صورت گرفته و متناسب به اقتضای زمان و مکان واقع می‌شد و گاهی به شکل نصیحت، گاهی امر به معروف یا نهی از منکر، بعضا در قالب تشویق یا تنبیه و ... به وقوع می‌پیوست. به تدریج این بیان شدیدتر و اعتراضی‌تر شده، به گونه‌ای که سر از انکار و ابطال درآورده است.

 

سبک عرفان جامع(معتدل) پنجمین سبک است. در این سبک عارفان جامع‌نگر و معتدل، راه میانه را پیش گرفته و از افراط و تفریط مصون مانده و با توجه به آیات و احادیث و سیره نبوی در حد وسط مانده و اسوه دیگران شده‌اند، البته حرکت در مسیر اعتدال سختی‌های خاص خود را دارد. به همین دلیل همگان این توفیق را نداشته و عده اندکی با تحمل دشواری‌های خاص این سبک توانسته‌اند به سیره رسول اکرم(ص) بهتر از دیگران عمل کنند نه در دام دنیا و حکومت‌زدگی گرفتار آمدند و نه در دام رهبانیت و تارک دنیا شدن افتادند. نه زمینی محض شدند و نه در آسمان‌ها ماندند، بلکه فیض‌های الهی را از آسمانیان ستاندند و بر زمینیان رساندند. حضرت امام خمینی(ره) جزو عارفان این سبک هستند. بعضی از این بزرگان صراحتا و بعضی دیگر کنایتا و در قالب قصه و حکایت و مثل، افکار عرفانی ـ سیاسی خود را به شیوه‌های مختلف بیان کرده‌اند. یکی از خصوصیات این سبک به کار بردن اصطلاحات مختلف عرفان سیاسی در جایگاه خاص خود است. درست معنا کردن پاره ای اصطلاحات شیوه درست زندگی کردن را یاد می‌دهد. به عنوان مثال اصطلاحاتی مانند دنیا، وطن، ریاضت، امامت، ولایت و ... تفاسیر مختلفی شده است. بعضی به این عبارت‌ها رنگ کاملا دنیایی داده و برخی دیگر آنها را کاملا عقبایی ساخته و به کلی از امور دنیوی جدا کرده‌اند. گروهی به گونه‌ای تارک دنیا شده‌اند و زن و فرزند خود را رها کرده و در خانقاه‌ها و کوه‌ها در عزلت و انزوا عمر را سپری کرده‌اند. دسته‌ای نیز با تمسک به کتاب و سنت و استفاده از نعمت‌های الهی کاملا دنیاگیر شده‌اند. پس در نهایت اینکه این اختلاف‌ها ناشی از این سبک‌هاست.

کد خبر 548261

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha