ضرورت وحدت آرمانی و سیاسی ـ اجتماعی دو قشر روحانی و دانشگاهی

مقاله زیر به قلم عماد افروغ به طور عمده دربر دارنده تحلیل وحدت آرمانی و سیاسی ـ اجتماعی بین دو قشر روحانی و دانشگاهی است که به نظر می‏رسد به شدت مورد نظر امام خمینی (ره) نیز بوده است.

خبرگزاری شبستان: به طور کلی قطع نظر از بررسی سیر تاریخی وحدت حوزه و دانشگاه با مرور به تحلیل های ارائه شده در خصوص محدوده و قلمرو آن می‏توان به پنج تحلیل عمده نایل شد که عبارتند از: 1 ـ وحدت آرمانی ـ اخلاقی، سیاسی ـ اجتماعی 2 ـ وحدت معرفت شناختی 3 ـ وحدت ساختاری 4 ـ وحدت ایدئولوژیک و 5 ـ وحدت مبتنی بر تقسیم کار که هر کدام از این تحلیل ها دارای پیش‏فرض ها و دلالت های خاص خود است.

 

در این مقاله به طور عمده به تحلیل اول یعنی وحدت آرمانی و سیاسی ـ اجتماعی بین دو قشر روحانی و دانشگاهی که به نظر می‏رسد به شدت مورد نظر حضرت امام (ره) بوده است می‏پردازیم. اما قبل از اینکه بحث از دیدگاه امام را آغاز کنیم ذکری اجمالی از دیگر دیدگاه ها و موارد نقد آنها به میان می‏آوریم.

 

علاوه بر دیدگاه حضرت امام (ره) که آن را تحت عنوان وحدت اخلاقی ـ آرمانی، سیاسی ـ اجتماعی طرح کردیم، سایر دیدگاه ها را می‏توان به وحدت معرفتی، وحدت ایدئولوژیک، وحدت ساختاری و وحدت مبتنی بر تقسیم کار دسته‏بندی کرد که به اختصار به ارائه این دیدگاه ها و نقدهای وارد بر آنها می‏پردازیم: (2)

 

الف. وحدت معرفتی:

این دیدگاه با فرض جدایی کامل معرفتی دو نهاد حوزه و دانشگاه عامل اصلی تعارض را جدایی معرفتی و عامل اصلی وحدت را وحدت معرفتی می‏داند. پیش‏فرضهای معرفتی، روشهای معرفتی و اخلاق و روحیه جداگانه معرفتی سه بعد اساسی اختلاف بین این دو نهاد است. در بعد پیش‏فرضها، قداست‏بخشی به معرفت دینی و بی‏توجهی به معرفت بشری و بی‏اعتنایی به صامتیت متون دینی از سوی حوزه عامل اصلی اختلاف است. در بعد روشهای معرفتی، وفاداری حوزه به روشهای عقلی، قیاسی و منطق قدیم و پای‏بندی دانشگاه به روشهای تجربی، استقرایی و منطق جدید عامل عمده اختلاف در این سطح است و در بعد روحیه معرفتی نیز حوزه متهم به جزم‏اندیشی، نقدناپذیری، خودسانسوری، اسیر خطوط قرمز خودساخته بودن و محدودیت در تحقیق است و دانشگاه معرف آزادمنشی، نقدپذیری، نظریه‏پردازی، کم‏رنگ بودن خطوط قرمز، مطلق‏ناانگاری و پذیرش حدود و نسبیت است.

 

بر این دیدگاه شش نقد وارد است:

1. بین علوم و روش‏شناسی آنها مرز قاطعی وجود ندارد. بین علوم مختلف طبیعی، اخلاقی و دینی بده‏بستان وجود دارد. حتی روشهای تجربی نیز ابتناء بر یکسری مفروضات غیر تجربی و ماوراءالطبیعی دارند که علی‏الاصول پرداختن به آنها از حیطه علوم تجربی و روشهای تجربی خارج است.

2. این دیدگاه به لحاظ تاریخی پاسخی برای وحدت علوم و علما در حوزه‏های مختلف تمدن در گذشته و از جمله در تمدن اسلامی ندارد.

3. تقدس‏گرایی و جزم‏اندیشی برخی از دانشگاهیان متعصب و پای‏بند به پارادایم پوزیتیویسم کلاسیک قابل مقایسه با قداست‏گرایی حوزه‏های علمیه نیست. بعلاوه اگر قداست‏گرایی معرفت دینی توجیهی داشته باشد، جزم‏اندیشیهای تجربی برخی از دانشگاهیان چه توجیهی دارد؟

5. حتی در درون دانشگاه یا حوزه نیز الزام به وحدت روش معرفتی بی‏وجه است.

6. روحیه نقد و ابطال در حوزه بمراتب بیش از دانشگاههای فعلی ماست، هرچند مطلوب نیست.

 

ب. وحدت ایدئولوژیک:

سه تعبیر در ذیل وحدت ایدئولوژیک طرح شده است:

1. علت عدم وحدت، دوگانگی بنیان علوم دانشگاهی و علوم حوزوی است. بنیان علوم دانشگاهی بر پایه الحاد و هوی و هوس است و بنیان علوم حوزوی بر پایه تفکر و ایدئولوژی اسلامی است.

2. عامل عدم وحدت، تأکید دانشگاه و علوم دانشگاهی بر تسلط بر جهان و ازدیاد قدرت مادی است و هدف نهاد حوزه دستیابی به حقیقت هستی است.

3. عامل عمده اختلاف، دیدگاهها و علائق ایدئولوژیکی گروهی است که در پس مبانی منتسب به علوم پنهان است. این تعبیر علت اصلی اختلاف را تلاش گروهی از جامعه برای استفاده از ابزار موجه علوم تجربی برای پوشاندن علایق‏ایدئولوژیکی فرد می‏داند.

 

بر تعبیر اول و سوم چهار نقد وارد است:

1. قلمرو دین اسلام قابل تسری به تمام علوم بشری نیست.

2.  با این تعبیر، بویژه تعبیر اول، بنیانهای مستقل عقلی و فرادینی فرو می‏ریزد و انسانها قادر به درک و فهم مشترک از عالم نخواهند بود.

3. با این تعبیر، داد و ستد میان فرهنگهای مختلف بی‏اعتبار خواهد شد.

4. با فرض غلبه ایدئولوژی بر تمام یافته‏های علمی، خود این عبارت نیز ایدئولوژیک تلقی شده و از بنیان زده می‏شود.

 

بر تعبیر دوم نیز دو نقد زیر وارد است:

1. تمایز ماهوی علوم انسانی فاقد اعتبار است.

2. این تعبیر پیوستگی علوم مختلف الهی، فلسفی، متافیزیک و تجربی را نادیده می‏انگارد.

 

ج. وحدت ساختاری:

بر پایه این دیدگاه، هماهنگی سازمانی بین دو نهاد حوزه و دانشگاه امری ضروری است. اگر طالب وحدت بین این دو نهاد هستیم باید از وحدت و ادغام سازمانی استقبال کنیم. طرد نقاط ضعف هر دو نهاد تلفیق بر آینه نقاط مثبت هر دو نهاد، راه رسیدن به سازمانی برجسته، فعال و فراگیر است. این دیدگاه با استناد به شواهد تاریخی که مدارس علمیه عهده‏دار علوم مختلف بوده‏اند، به دنبال ادغام فوق به منظور رفع دوگانگی نهادی علمی است.

 

بر این دیدگاه به‏طور عمده سه نقد وارد است:

1. این دیدگاه ابزارگرا و غافل از محتواگرایی در امر وحدت است.

2. با توجه به تقسیم کار علوم و معارف مختلف بشری، ادغام ساختاری نه مطلوب است و نه امکان‏پذیر.

3. با توجه به واقعیت تاریخی اختلاف بین حوزه و دانشگاه، این ادغام به نفع هر کدام تمام شود، به تشدید خصومت و اختلاف خواهد انجامید.

 

د. وحدت مبتنی بر تقسیم کار:

این دیدگاه به چند روایت عمده اشاره می‏کند که هر کدام می‏تواند ضمن پرده‏برداری از ابهامات موجود گامی در جهت ریشه‏یابی اختلاف و حتی‏الامکان ارائه نوعی پیشنهاد برای رابطه و وحدت باشد.

 

1. با استفاده از مباحث فلسفه تعلیم و تربیت، تعیین بایدها و نبایدها، هدفها و غایات آموزشی توسط حوزه به عنوان متولیان اصلی استنباطات دینی و فعالیت علمی و پژوهشی دانشگاه در ذیل این غایات و جهات دینی، که البته مستلزم گسترش قلمرو معرفتی حوزه و تحول متدلوژیک در شیوه استنباط متناسب با شرایط زمانی و مکانی است. در خصوص برنامه‏ریزی اجتماعی نیز طرفداران این نظریه معتقدند که حوزه جهات کلی اجتماعی را استنباط کند و برنامه‏ریزان اجتماعی بر اساس این اهداف برنامه‏ریزی کنند.

از سوی دیگر، در جای خود در مباحث فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعی بحث می‏شود که علوم مختلف اعم از طبیعی و انسانی ابتناء بر یکسری مفروضات ارزشی، ایدئولوژیک و هنجاری و انسان‏شناختی دارند که خواه‏ناخواه اگر قرار باشد به دنبال علوم دینی باشیم حوزه می‏تواند علاوه بر رسالت تبلیغی و وظیفه‏شناسی خود که بر فضاسازیهای روانی و اجتماعی و جهت‏گیری ارزشی و ایدئولوژیک عالمان علوم طبیعی مؤثر خواهد بود، در شفاف کردن برخی از مبانی غیر تجربی علوم مختلف نیز نقش داشته باشد. با توجه به ابعاد هنجاری نظریه‏های اجتماعی این وظیفه حوزه است که ابعاد هنجاری دینی و متناسب با جامعه و تمدن اسلامی را در اختیار دانشگاهیان قرار دهد.

 

2. اخذ فرهنگ از حوزه و تفکر از دانشگاه و ابزار حرکت با دولت. به عبارت دیگر، جهت‏گیری حرکت با حوزه‏ها، تنظیم و کنترل این حرکت و انطباق آن با مقتضیات زمانی با دانشگاه و ابزار حرکت با دولت.

 

3. با فرض انحصار موضوع‏شناسی در موضوعات مستحدثه و تخصصی به دانشگاه و حکم‏شناسی به حوزه، موضوع‏شناسی با دانشگاه و استنباط احکام این موضوعات با حوزه. چون موضوعات تخصصی کلی هستند و شناخت آنها احتیاج به تخصص دارد، فقیه باید برای شناخت این‏گونه موضوعات به مشاوران موضوع‏شناسی و متخصص مراجعه کند و نظرات ایشان را در تعیین مشخصات موضوع و چگونگی اجرا و پیاده کردن احکام آنها جویا گردد. برای مثال با توجه به دو اصل دینی وجوب حفظ مصلحت مسلمین و یا قانون لاضرر ولا ضرار، تشخیص این‏که در امور مختلف مصلحت چیست و چگونه باید تأمین شود و یا این‏که چه چیزی مضر است و چگونه باید از آن اجتناب کرد، در حیطه درک متخصصان است.

 

4. با فرض یکی نبودن مبانی معرفتی علوم حوزوی و دانشگاهی، حوزه‏ها متولی اصلی علوم انسانی باشند و دانشگاهها متولی اصلی علوم طبیعی. دانشگاهها به علوم دقیقه بپردازند و اهتمام به علوم انسانی در انحصار حوزه‏ها باشد.

5. با این فرض که دایره تواناییهای دین صرفا مسائل معنوی، اخلاقی و فردی است و ابعاد اجتماعی دین تنها از طریق دغدغه زندگی دینی افراد یک اجتماع تجلی می‏یابد، حوزه‏ها عهده‏دار وظایف فردی و اخلاقی باشند و مسایل مربوط به برنامه‏ریزیهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در انحصار دانشگاه‏ها و مباحث کارشناسی آنها باشد.

 

به نظر نگارنده از بین زیرتقسیمهای وحدت مبتنی بر تقسیم کار، روایت اول معقول‏تر، مطلوب‏تر و متناسب‏تر با تجربه بشری و تحولات معرفت‏شناسی و بده‏بستان بین علوم مختلف است.

 

فرض دوم، علاوه بر این‏که درک مبهمی از فرهنگ ارائه می‏کند، عنصر تفکر را نیز از حوزه سلب می‏کند، هرچند ویژگی مثبت آن اعطای نقش الگوسازی و نظام‏سازی به دانشگاه است که درخور تأمل است. به نظر می‏رسد اگر به مفهوم نارسای فرهنگ و انحصار مقوله فکر به دانشگاه اعتنایی نکنیم، این روایت شکل دیگری از همان روایت اول است که در برنامه‏ریزی اجتماعی قائل به ارائه جهات اجتماعی از سوی حوزه و برنامه‏ریزی از سوی دانشگاهیان و کارشناسان دانشگاهی است، هرچند بسیار محدودتر از روایت اول است.

 

فرض سوم، یعنی فرض موضوع‏شناسی، علاوه بر این‏که موضوع‏شناسی را از حوزه‏ها می‏گیرد، حوزه را محدود به فقه و حکم‏شناسی می‏کند که این هم جفایی است در حق حوزه و هم جفا در نقشی که حوزه می‏تواند در جهت‏دهی به علوم دانشگاهی داشته باشد.

 

فرض چهارم درست نقطه مقابل وحدت معرفتی است و منادی تعارض معرفتی است که علاوه بر آن‏که بده‏بستان معرفتی و تقسیم کار مثبت را نفی می‏کند، بر جدایی نهادی دو نهاد حوزه و دانشگاه صحه می‏گذارد که به نوبه خود می‏تواند تعارضهای اجتماعی موجود را دامن بزند.

 

فرض پنجم در واقع مسیحی کردن اسلام به عنوان دین تمام‏عیار است که نه با واقعیت تاریخی اسلام سازگار است و نه با برداشتهای صحیح و اصولی از متون دینی.

 

در مجموع می‏توان بهترین شکل وحدت حوزه و دانشگاه را با عنایت به اندیشه حضرت امام (ره) و دیدگاه پیشنهادی نگارنده در توجه به موارد پنجگانه زیر جستجو کرد:

1. توجه دانشگاهیان به ریشه‏های وابستگی نهاد دانشگاه و خودباختگی تاریخی، وابستگی فکری و به دور از هویت و فرهنگ جامعه بودن این نهاد (عنایت به بومی‏سازی و اسلامی شدن دانشگاه) و تلاش در جهت ارتقای فایده‏مندی آن.

2.  توجه حوزویان به ریشه‏های تحجر و گسترش قلمرو فکری ـ معرفتی خود متناسب با نیاز انسان معاصر و در راستای پیش‏فرضها و مبانی دینی و ماوراءالطبیعی مورد نیاز علوم دانشگاهی. به عبارت دیگر، تقسیم کار ساختاری با توجه به مبانی معرفتی علوم از یکسو و جهت‏گیری این علوم از سوی دیگر که متضمن آشنایی هرچه بیشتر با مبانی علوم طبیعی و انسانی و حوزه‏های معرفتی فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعی است.

3. وحدت آرمانی در عرصه فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی به عنوان دو قشر تعیین‏کننده و سرنوشت‏ساز فکری ـ فرهنگی در جامعه.

4. توجه به موانع تاریخی و سیاسی ـ اجتماعی ایجاد وحدت بین روحانیان و دانشگاهیان با عنایت به نقشهای مورد انتظار جامعه از حوزوی و دانشگاهی و پرهیز از یکسویه‏نگری در وحدت.

5. عنایت به معنویت و تهذیب نفس در دو نهاد حوزه و دانشگاه در کنار فعالیتهای علمی و پژوهشی.

 

آنچه در این نوشتار از اهمیت بیشتری برخوردار است توجه به دیدگاه امام (ره) و بررسی آن است. دریافت ما از کلام امام (ره) این است که ایشان به قضیه وحدت حوزه و دانشگاه بیشتر به عنوان یک واقعیت تاریخی ـ اجتماعی می‏نگریستند و عمدتا از این زاویه به تحلیل آن می‏پرداختند؛ تحلیلی که می‏توان عنوان جامعه‏شناسی تاریخی رابطه حوزه و دانشگاه بر آن نهاد. به طور قطع واقعیت فوق مورد نظر تحلیلهای مختلف نیز بوده است. بعضی از تحلیلهای فوق در ارائه راه‏حل از بررسی این واقعیت به مثابه یک پدیده اجتماعی فاصله گرفته و چاره درد را صرفا در مباحث نظری و فلسفی دیده‏اند که در خور تأمل است.

 

مروری اجمالی بر اندیشه حضرت امام (ره) این امر را آشکار می‏کند که ایشان بیشتر با عطف توجه نسبت به مسائل سیاسی ـ اجتماعی اقدام به ترغیب در جهت وحدت حوزه و دانشگاه کرده‏اند، این امر روشن می‏سازد که تحلیلهای دیگر که بیانگر زمینه‏هایی غیر از زمینه‏های آرمانی ـ اخلاقی ـ سیاسی و اجتماعی است.

 الزاما وفادار و محدود به نظر حضرت امام (ره) نبوده است آنها با این توجیه که اگر برای محدوده وحدت مورد نظر ایشان، بنیانی مستحکم به لحاظ نظری و معرفتی فراهم نشود، این وحدت بسیار متزلزل و شکننده خواهد بود. اقدام به مطرح نمودن برخی ابعاد دیگر درباره وحدت کرده‏اند، توجه به این بنیانها هر چند درجای خود امری بجا و ضروری است، لکن بعضی از این مبانی معرفتی آن قدر آرمانی و بعضا خیالی و دور از دسترس است که اولا خروج از آن به سهولت امکان‏پذیر نیست، بدین معنا که به قدری ابعاد این مبانی نظری پیچیده و تو در توست که پرداختن به آنها و حل معضلات و سؤالات مرتبط با آنها متضمن مباحث فلسفی یا شبه فلسفی پردامنه و زمان بر است ثانیا ورود فی نفسه در این مناقشات نقض غرض است.

 

اگر این گفته درست باشد که حیطه مورد نظر، حداقل در اندیشه امام (ره)، به طور عمده حیطه سیاسی ـ اجتماعی بوده است باید با این مسأله به مثابه یک پدیده اجتماعی که منطق خاص خود را داراست، برخورد نماییم، و در حد ضرورت، مطلوبیت و امکان‏پذیری به مبانی فلسفی و معرفتی آن بپردازیم، باید توجه ما معطوف به ریشه‏های پیدایی این اختلاف به عنوان یک واقعیت اجتماعی و توجه به ابعاد و مؤلفه‏های مختلف تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن باشد و در این بین اگر بحثی معرفتی نیز صورت می‏گیرد به طور عمده به آن از زاویه ابعاد فکری ـ فرهنگی نگریسته شود. این به معنای انکار مبنای نظری، ارزشی و حتی ایدئولوژیک در بررسی پدیده‏های اجتماعی نیست، بلکه مراد این است که بحث ما یک بحث اجتماعی است و پرداختن به مبانی نظری و ارزشی باید در حد شفاف کردن بیشتر موضوع باشد ثالثا انتقال از مباحث نظری صرف به مباحث اجتماعی و بالعکس، براحتی امکان‏پذیر نبوده و مناقشه‏آمیز است. این انتقال منطق خاص خود را داراست. چه بسیار اندیشمندانی که ارتباطات مفهومی و حتی منطقی ذهن خود را به جامعه نسبت می‏دهند و توجه به منطق پدیده‏های اجتماعی که از نوعی سیاسیت، تغیر، نسبیت و کثرت برخوردار است ندارند و بالعکس چه بسیار اندیشمندانی که سیاسیت و تغیر پدیده‏های اجتماعی را به عالم ذهن و معرفت نسبت میدهند. با این مقدمه که بیانگر ضرورت توجه به مقوله وحدت حوزه و دانشگاه از زاویه نگرش حضرت امام (ره) است به بررسی دیدگاه ایشان می‏پردازیم.

 

تأمل در دغدغه خاطر امام (ره) نسبت به وحدت حوزه و دانشگاه روشنگر دل‏مشغولی و اهتمام بیشتر ایشان به وحدت سیاسی و عاطفی و ارتباط و همبستگی بین روحانی و دانشگاهی و توجه و هشدار نسبت به توطئه‏های بیرونی و درونی در جهت بر هم زدن این وحدت بوده است. آنچه به طور خاص جلب نظر می‏کند مسأله وحدت روحانی و دانشگاهی است تا وحدت حوزه و دانشگاه. اگر به طور غیرمستقیم نیز از دانشگاه و حوزه در مقوله وحدت بحث می‏شود، منظور عمدتا وحدت دانشگاهی و روحانی است. امام (ره) در وصیت‏نامه الهی ـ سیاسی خویش در بندهای د)، و)، ط) و ک) ضمن اشاره به مسأله وحدت روحانی و دانشگاهی که بیانگر حساسیت و اهمیت موضوع نزد ایشان است به طور خاص بر محور همبستگی اخلاقی و سیاسی تأکید می‏نمایند. از مباحث دیگر وصیت‏نامه نیز این‏گونه استنباط می‏شود که جوهر اساسی این وحدت، انگیزه الهی و مقصد حکومت اسلامی از سوی هر دو قشر است.

 

حضرت امام (ره) به ریشه‏یابی ایجاد عداوت و خصومت بین روحانی و دانشگاهی عنایتی خاص دارند و آن را پدیده‏ای برنامه‏ریزی شده، از زمان رضاخان می‏دانند. پدیده‏ای که وابستگی فرهنگی و فکری را در دستور کار خود قرار داده بود و با هدف دین زدایی و روحانیت ستیزی از یکسو و غرب‏گرایی و هویت‏گریزی از سوی دیگر، تلاش در جهت تعمیق عقب‏ماندگی و وابستگی بیشتر کشور داشته است. تحقیقا هر جا امام (ره) از اصلاح فرهنگ یاد می‏کنند منظورشان اصلاح فکر وابسته‏ای است که از زمان رضاخان و با ترفندهای گسترده تبلیغاتی در قالب نهادهای فکرساز از جمله دانشگاه اعمال گردیده و به موفقیتهایی نیز دست یافته است. به تعبیر ایشان قسمت عمده قرار دادهای خانه خراب کن، باز شدن پای مستشاران خارجی، غارت ذخایر ایران و طلای سیاه که در نیم قرن اخیر به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است، توسط دانشگاهها صورت گرفته است. (3) ایشان بر این اساس نجات دانشگاه از انحراف را نجات کشور و ملت می‏دانند. (4)

 

امام تلاشی وافر در جهت رسوب‏زدایی از افکار شرق‏زده و غرب‏زده روشنفکران و دانشگاهیان و القاء خودباوری و بازگشت به هویت شرقی و فرهنگ اسلامی به منظور ایجاد دانشگاهی مستقل و فایده‏مند داشته‏اند. قهرا یکی از دلایل عمده مخالفت حوزه با دانشگاه می‏تواند ریشه در همین خودباختگی و اسلام ستیزی اولیه دانشگاه داشته باشد.

 

این وابستگی فکری، وابستگی عقلی و وابستگی مغزی به خارج منشأ اکثر بدبختی های ملت ها و ملت ماست. (5)

ما تا خودمان را پیدا نکنیم، تا شرق خودش را پیدا نکند، تا این گمشده پیدا نشود، نمی‏توانیم سر پای خودمان بایستیم. باید از مغزهای ما اسم غرب زدوده شود. (6)

 

امام (ره) در خصوص فایده‏مندی و خودی بودن دانشگاه معتقدند:

اگر ما تریبتی اصولی در دانشگاهها داشتیم، هرگز طبقه روشنفکر دانشگاهی‏ای نداشتیم که در بحرانی‏ترین اوضاع ایران در نزاع و چند دستگی با خودشان باشند و از مردم بریده باشند و از آنچه که بر مردم می‏گذرد، چنان آسان گذرند که گویی در ایران نیستند. (7)

تمام عقب‏ماندگی‏های ما به خاطر عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران دانشگاهی از جامعه اسلامی ایرانی بود و متأسفانه هم اکنون هم هست... بدآموزیهای دانشگاهی زمان شاه، روشنفکر دانشگاهی را طوری بار آورد که اصولا ارزشی برای خلق مستضعف قائل نبوده و متأسفانه هم اکنون هم نیست. (8)

روشنفکران متعهد و مسئول، بیایید تفرقه و تشتت را کنار بگذارید و به مردم فکر کنید و برای نجات این قهرمانان شهید داده، خود را از شر "ایسم " و "ایست " شرق و غرب نجات دهید. روی‏پای خود بایستید واز تکیه به اجانب بپرهیزید. (9)

 

از اندیشه امام این گونه مستفاد می‏شود که یکی از موانع عمده تحقق وابستگی فکری، قشر مستقل روحانی بوده است که می‏بایست با عزلت و انزوا کشاندن آن و گرایش به استادان شرق زده و غرب‏زده و ایجاد فضای روانی و تبلیغاتی گسترده، مانع فوق کنار زده شود. در اندیشه امام کنار زدن این مانع تنها کنار زدن یک مانع عمده اجتماعی تلقی نمی‏شود، بلکه کنار زدن دین و دیانت از دانشگاه و مآلا عرصه سیاسی ـ اجتماعی محسوب می‏شود.

از نقشه‏های شیطانی قدرتهای بزرگ استعمار و استثمارگر که سالهای طولانی در دست اجراست و در کشور ایران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا باروشهای مختلف دنباله‏گیری شد به انزوا کشاندن روحانیت است. (10)

 

ایشان در ادامه به ایجاد عداوت بین دانشگاهیان و روحانیان اشاره نموده و اضافه می‏کنند که سعی بر این بوده است تا کسانی که در آتیه، حکومت را به دست می‏گیرند از کودکی تا جوانی به گونه‏ای تربیت کنند که از ادیان به طور مطلق و اسلام به طور خاص و از وابستگان به ادیان به ویژه روحانیان و مبلغان متنفر باشند و ایشان را عمال انگلیس در آن زمان و طرفدار سرمایه‏دار و زمین خوار و ارتجاع و مخالف تمدن و تعالی در بعد از آن معرفی کنند. از طرف دیگر با تبلیغات سوء، روحانیان و مبلغان و متدینان را از دانشگاه و دانشگاهیان ترسانده و همه را به بی‏دینی و بی‏بند و باری و مخالفت با مظاهر اسلام و ادیان متهم می‏نمودند. (11)

امام به نکته بسیار ظریف و دقیقی اشاره می‏کنند که بنده جایی ندیده‏ام به این هشدار امام توجه شده باشد. ایشان اظهار می‏دارند که حاصل این عداوتها آن بود که دولتمردان، مخالف ادیان و اسلام و روحانیان و متدینان باشند و توده‏های مردم که علاقه به دین و روحانی دارند، مخالف دولت و حکومت باشند. در نتیجه اختلاف عمیق بین دولت و ملت و دانشگاهی و روحانی راه را برای چپاولگران ذخایر کشور هموار نمود. (12)

 

امام (ره) با این تعبیر، دانشگاهی را سمبل و نماد دولت و روحانی را سمبل و نماد مردم می‏دانند و این نکته‏ای است که اولا روشنفکران باید به آن توجه داشته باشند و ثانیا بیانگر رسالت و تعهدی است که روحانیان همواره باید نسبت به آن هشیار باشند. پیوند مردم با روحانیت حاکی از عمق بینش امام نسبت به هویت دینی جامعه است که در اصلاحات اجتماعی باید به آن توجه نمود. از سوی دیگر، نیم نگاهی به نهضتهای مردمی موفق و نسبتا موفق در یکصد سال اخیر حکایت از گونه‏ای پیوند با روحانیان دارد، از جنبش تنباکو تا مشروطه، نهضت ملی شدن نفت تا قیام 15 خرداد و بالاخره انقلاب اسلامی، تماما بیانگر پیوند مردم با دین و روحانی است. با توجه به جامعه مذهبی ایران، تنها نهضتهایی موفق و پایدار بوده‏اند که به گونه‏ای پیوند خود با فرهنگ عامه به ویژه ارزشها و شیوه‏های رفتاری اسلامی را حفظ کرده باشند. امام با اشاره فوق به گونه‏ای وحدت روحانی و دانشگاهی را وحدت ملت و دولت و اختلاف این دو را تهدیدی برای نظام و استقلال آن به حساب می‏آوردند. این برداشت، ضمن آنکه پرده از یک واقعیت عمیق تارخی بر می‏دارد، هشداری است به روحانیان. این گونه نیست که پیوند ملت با روحانیت و یک انگاری این دو همواره و تحت هر شرایطی پایدار باشد. امام در کنار هشدار به دانشگاهیان در توجه به توطئه‏های مختلف در ایجاد خصومت و عداوت با روحانیان، وظایفی برای روحانیت برمی‏شمرند که با رعایت این وظایف است که می‏توان پیوند فوق را مستمر و پایدار دانست.

 

نگارنده از مجموع فرمایشات امام در مورد انتظار از روحانیت به هفده مورد برخورد نموده‏ام که توجه به آنها می‏تواند ضامن بقاء حیثیت روحانیت و استمرار پیوند فوق باشد. این وظایف بدون توجه به تقدم و تأخر آنها عبارتند از:

1. حضور در صحنه، بدون فراموشی شأن روحانی بودن

2. استقلال و عدم وابستگی به دولت

3. تهذیب نفس

4. تحمل دانشگاهیان و کارشناسان

5. ارشاد و هدایت دولت

6. آگاهی بخشی به مسلمانان نسبت به وظایف خطیر سیاسی خود

7. اصلاح حال ملت و جلوگیری از ظلم، غارتگری و دزدی

8. پرهیز از دنیاطلبی، هر چند در امور مباح. حفظ زی طلبگی باشاخص سطح زندگی پایین‏تر از سطح معمولی مردم

9. حفظ شأن، منزلت و آبروی خود در بین مردم.

10. تداوم بخشی به انقلاب اسلامی، استمرار نظام اجتماعی اسلام و حفظ قوانین اسلامی و قانون اساسی

11. مقابله با دو فرهنگ منحط شرق و غرب

12. پرهیز از سخنان تفرقه‏آمیز

13. اخراج عناصر غیراخلاقی از حوزه

14. افشای آخوندهای درباری

15. پرهیز از گروه‏گرایی

16. رعایت عدالت اسلامی در رفتار خود

17. اجتناب از تقدس مآبی و تحجر

 

 

به نظر نگارنده و با فرض سست شدن پیوند بین ملت و روحانیت که فرض دور از واقعیتی نیست، ریشه این سستی را پس از انقلاب نباید صرفا در توطئه‏های بیرونی جستجو کرد. بخش عمده از ضعف پیوند فوق به رفتار روحانیت پس از انقلاب، به ویژه فراموشی زی‏طلبگی برمی‏گردد. سستی این پیوند نیز به معنای بی‏پشتوانگی دولت و تجدید وابستگی کشور خواهد بود. اما به طور خاص صفتی که به پیوند روحانی و دانشگاهی لطمه‏ای جدی وارد می‏سازد و امام به آن توجه خاص دارند، تقدس مآبی و تحجر برخی از روحانیان است. شاید عبارت زیر به حد کافی بیانگر انزجار امام از قشر متحجر و مقدس مآب باشد:

 

شما باید نشان دهید که جمود حوزه‏های علمیه آن زمان که هر حرکتی را متهم به حرکت مارکسیستی و یا حرکت انگلیسی می‏کردند، تنی چند از عالمان دین باور، دست در دست مردم کوچه و بازار، مردم فقیر و زجر کشیده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پیروز بیرون آمدند. شما به روشنی ترسیم کنید که در سال 41 سال شروع انقلاب اسلامی و مبارزه روحانیت اصیل در مرگ آباد تحجر و مقدس مآبی چه ظلمها بر عده‏ای روحانی پاکباخته رفت، چه ناله‏های دردمندانه کردند، چه خون دلها خوردند، متهم به جاسوسی و بی‏دینی شدند ولی با توکل بر خدای بزرگ کمر همت را بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به طوفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشن‏فکری و تحجر، سرافراز ولی غرقه به خون یاران و رفیقان خویش پیروز شدند. (13)

 

از آفات تحجر، ابزار پرستی، مقابله با تغییر و نوآوری و تقدس بخشی به فهم خود قطع نظر از مفروضات مبنایی این فهم و قطع نظر از متدولوژی این فهم است که می‏تواند مانعی برای نوآوریهای اصولی و متدولوژیک در فهم عمیق‏تر و متناسب با سوالها و نیازهای انسان امروزی در حیطه وظایف حوزه از یکسو و مقابله نامعقول با ابزارهای نوین به دلیل ابزار پرستی از سوی دیگر باشد که هر دو به وحدت روحانی و دانشگاهی به عنوان قشری که با معرفت تجربی و علوم روز و تحولات نوین تکنولوژیک سرو کار دارد آسیبی جدی وارد سازد. فراموش نکنیم که حضرت امام (ره) با دخالت عنصر زمان و مکان در موضوع، فقه سنتی صاحب جواهری مورد قبول خود را کمال بخشید و تحولی نو در برداشتهای فقهی ایجاد کرد.

 

به هرحال، همان گونه که اشاره شد به صراحت پیوند دوستی و تفاهم بین دانشگاهیان و روحانیان را مورد تأکید قرار داده و در این خصوص به نقش حساس روحانیان در توجه به سیاست‏بازان نفوذی در ایجاد تفرقه اشاره می‏کنند:

توصیه اینجانب آن است که نسل حاضر و آینده غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هر چه بیشتر با روحانیان و طلاب علوم انسانی پیوند دوستی و تفاهم را محکم‏تر و استوارتر سازند و از نقشه‏ها و توطئه‏های دشمن غدار غافل نباشند و به مجرد آنکه فرد یا افرادی را دیدند که با گفتار و رفتار خود در صدد است بذر نفاق بین آنان افکند، او را ارشاد و نصیحت نمایند و اگر تأثیر نکرد از او روگردان شوند و او را به انزوا کشانند و نگذارند توطئه ریشه دواند که سرچشمه را به آسانی می‏توان گرفت و مخصوصا اگر در اساتید کسی پیدا شود که می‏خواهد انحراف ایجاد کند و او را ارشاد و اگر نشد از خود و کلاس خود طرد کنند و این توصیه بیشتر متوجه روحانیون و محصلین علوم دینی است و توطئه‏ها در دانشگاهها از عمق ویژه‏ای برخودار است و هر دو قشر محترم که مغز متفکر جامعه هستند باید متوجه توطئه‏ها باشند. (14)

 

توجه به پیوند و همسویی روحانیان و روشنفکران دانشگاهی و تأثیر آن در پیروزیهای اجتماعی مورد تأیید و نظر برخی از روشنفکران متعهد بنام از جمله مرحوم جلال آل احمد نیز بوده است. به تعبیر آل احمد، هر جا روحانیت و روشنفکران زمان با هم و دوش به دوش هم یا در پی هم می‏روند در مبازره اجتماعی بردی هست و پیشرفتی و قدمی به سوی تکامل و تحول و هر جا که این دو از در معارضه با هم درآمده‏اند و پشت به هم کرده‏اند یا به تنهایی در مبارزه شرکت کرده‏اند از نظر اجتماعی باخت هست و قدمی به سوی قهقرا. (15)

 

یکی دیگر از تأکیدات امام توجه به برنامه‏های اخلاقی و تهذیب نفس در حوزه و دانشگاه است. شما از دانشگاه مؤمن بیرون بدهید و ما از مدرسه‏ها مؤمن بیرون بدهیم. (16) توجه به معنویت و تهذیب نفس تنها اختصاص به حوزه و متولیان رسمی دین ندارد و امری است که همگان باید متوجه آن باشند.

 

بنابراین آنچه در کل از نگرانیها و فرمایشات امام استنباط میشود این است که ایشان به پیوند و رابطه روحانی و دانشگاهی به مثابه یک واقعیت اجتماعی و تاریخی می‏نگرند که شناخت و ریشه یابی آن منطق خاص خود را داراست. توجه به نحوه پیدایش دانشگاه در کشور و سیاستهای شبه مدرنیستی و اباحیگری رضاخان و تقویت آن به قیمت تضعیف حوزه و روحانیان و مبارزه بی‏امان برای تغییر لباس علماء و پایان بخشیدن به معافیت طلاب از خدمت نظام وظیفه وگرفتن فرصتهای شغلی آموزشی و قضایی از آنان و ایجاد زمینه برای توسعه غربزدگی و بی‏دینی و تهاجم ایسم‏های مختلف نمی‏تواند در اختلاف بین روحانی و دانشگاهی بی‏اثر باشد.

علاوه بر فلسفه وجودی دانشگاه و غرب باوری و دین ستیزی آن، یکی دیگر از عوامل تارخی اختلاف به تز اسلام منهای روحانیت برخی از روشنفکران دانشگاهی برمی‏گردد که در ریشه‏یابی تاریخی ـ فرهنگی نباید از آن غافل بود. (17)

 

اهتمام امام عمدتا معطوف به پیوند سیاسی و عاطفی بین این دو به عنوان دوقشر سرنوشت‏ساز و تعیین کننده جامعه و توجه به توطئه‏ها در برهم زدن این وحدت است و اگر قرار باشد پای مبانی نظری و معرفتی در جهت استحکام این پیوند به میان آید باید به طور عمده ناظر به این پیوند و تقویت کننده آن باشد. نباید آن قدر در مباحث معرفتی غرق شد که اصل بحث به فراموشی سپرده شود. این نکته به معنای ساده انگاری بیش از حد و نادیده انگاشتن مبانی معرفتی این وحدت و چشم فرو بستن بر شبهات فکری مطرح شده از سوی روشنفکران نیست، بلکه ضمن توجه به این مبانی و شبهات باید بابی مستقل برای موانع سیاسی، اجتماعی باز کرد، موانعی که بیش از آنچه ناشی از اختلاف در مبانی معرفتی باشد ناشی از تبلیغات و توطئه‏های سیاسی ـ اجتماعی است. بسیاری از سوالات و شبهات بیش از آنکه ناشی از تفاوت واقعی و غیرقابل حل باشد، ناشی از جوسازیهای روانی و سوء تفاهمهای عمدی در جهت ایجاد اختلاف سیاسی و اجتماعی است.

 

بهر حال، همان گونه که اشاره شد عمده توجه امام در مورد وحدت روحانی و دانشگاهی، ارتباط و همبستگی و هم جهتی این دو قشر در جهت ایجاد ایرانی آزاد و مستقل و از بین رفتن جو بدبینی بوجود آمده توسط رژیم پهلوی و سلطه‏جویان است. از بین رفتن این بدبینی و جلوگیری از دامن زدن به اختلاف، وظیفه‏ای است به یکسان بر دوش هر دو، هر دو باید بر ایجاد وحدت و همبستگی اهتمام ورزند و از بروز تنش‏ها و اختلافات جلوگیری کنند. دانشگاهی نباید روحانی را متهم به سنت‏پرستی و مخالفت با مظاهر تمدن و ترقی کند. روحانی نیز نباید با استفاده از فرهنگ عامه، حربه بی‏دینی و تکفیر را به کار گیرد. البته باید اذعان نمود که اتهام مخالفت با تمدن به روحانیت بیش از آنکه بر آمده از یک امر واقعی باشد، بر آمده از یک سوء تفاهم و متأثر شدن از فضاهای روانی و تبلیغاتی است. حامدالگار در بحث اصلاحات جدید در دوره قاجار می‏نویسد: مهم این است که در میان علما از هیچکس نام نبرده‏اند که با نظام جدید مخالفتی کرده یا علیه آن به وعظ پرداخته باشد. (18) مرحوم حائری نیز می‏نویسد: تا آنجا که ما آگاهیم، رهبران مذهبی، نامه، رساله یا اعلامیه‏ای بر ضد برنامه‏های نوگرایی فتحعلی شاه و عباس میرزا در نخستین دهه‏های سده 19 از خود به جای نگذاردند و حتی در شرایط و ویژگیهای آن روزگار در هماهنگی و همنوایی با آن بوده‏اند. (19)

 

اما به‏هرحال وحدت آرمانی و سیاسی ـ اجتماعی فوق نمی‏تواند بی ارتباط با گونه‏ای رابطه در سطوح دیگر معرفتی و ساختاری باشد امری که مورد توجه برخی از اندیشمندان علاقه‏مند به این حوزه بوده و تحلیلهای مختلفی نیز در این خصوص ارائه نموده‏اند. در کنار برخوردهای کلی، ساده انگارانه و سطحی چندین تحلیل عمده در خصوص وحدت یا رابطه بین حوزه و دانشگاه ارائه شده است که هم ناظر به مفهوم وحدت، ابعاد مرتبط با آن و چالشهای مربوط و هم ناظر به موانع تحقق این وحدت است.

 

در کل همان گونه که اشاره شد بر تحلیل و رویکرد حضرت امام (ره) که می‏توان آن را با عنوان وحدت آرمانی ـ اخلاقی و سیاسی ـ اجتماعی طرح کرد، تحلیل های دیگر را می‏توان به چهار دسته عمده: 1. وحدت معرفتی؛ 2. وحدت ساختاری؛ 3. وحدت ایدئولوژیک؛ 4. وحدت مبتنی بر تقسیم کار؛ تقسیم نمود.

 

پی‏نوشت:

1) این مقاله با ساختاری دیگر و به صورتی کاملتر بوسیله وزارت فرهنگ و آموزش عالی در سمینار "دانشگاه، جامعه و فرهنگ اسلامی " که در آذر ماه 1378 در دانشگاه تربیت مدرس برگزار گردید ارائه شده است.

2) برای آشنایی با بحث تفصیلی این دیدگاهها به منابع زیر رجوع کنید:

* افروغ، عماد. امام (ره) و وحدت حوزه و دانشگاه. مجموعه مقالات مباحث نظری وحدت حوزه و دانشگاه. گردهمایی وحدت حوزه و دانشگاه. 28 آذرماه 74، صص‏23 ـ 21 (وحدت مبتنی بر تقسیم کار)

* افروغ، عماد. "سؤالها و چالشهای اساسی وحدت حوزه و دانشگاه ". مجموعه مقالات سمینار دانشگاه، جامعه و فرهنگ اسلامی، آذرماه 1378، صص‏59 ـ 38

* باقری، خسرو. "معنا و بی‏معنایی در علم دینی ". حوزه و دانشگاه، سال پنجم، شماره 16 و 17، پاییز و زمستان 77، ص‏. 23

* درخشان، مسعود. "نقش حوزه و دانشگاه در تدوین مکتب اقتصاد اسلامی ". مجموعه مقالات اولین مجمع بررسیهای اقتصاد اسلامی. مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1369، صص‏58 ـ 157 (تعبیر دوم از وحدت مبتنی بر تقسیم کار)

* زاهد زاهدانی، سعید. تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام. شیراز، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شیراز، بخش علوم اجتماعی، بهار 1367، صص‏55 ـ 53 (تعبیر سوم (موضوع‏شناسی) از وحدت مبتنی بر تقسیم کار)

* دفتر مجامع فرهنگستان علوم اسلامی. فقه سنتی و نظام‏سازی، ص‏303 (تعبیر اول از وحدت ایدئولوژیک)

* سروش، عبدالکریم. سخنرانی در دانشگاه اصفهان، 1371 و فصل اول کتاب فربه‏تر از ایدئولوژی (وحدت معرفتی)

* کچوییان، حسین. "وحدت حوزه و دانشگاه ". حوزه و دانشگاه. سال اول، شماره دوم، بهار 74، ص‏61 (تعبیر سوم از وحدت ایدئولوژیک)

* نبوی، عباس. "حوزه و دانشگاه به سوی وحدت راهبردی ". دانشگاه اسلامی، شماره هفتم، زمستان 77، صص‏9 ـ 8 (ایشان وحدت راهبردی را پیشنهاد می‏کنند که به نظر نگارنده به دیدگاه سیاسی ـ اجتماعی و اخلاقی ـ آرمانی نزدیک است. در ضمن برخی از نقدهای وارد بر تعبیر اول وحدت ایدئولوژیک و وحدت ساختاری (نقد اول) مربوط به ایشان است)

3) امام خمینی، صحیفه انقلاب، وصیت‏نامه الهی سیاسی امام، چاپ چهارم، 1368، ص. 23

4) همان، ص. 17

5) صحیفه نور، ج 6، ص. 573

6) همان، ص. 142

7) صحیفه نور، ج 7، ص. 140

8) همان، ص. 141

9) همان، ص. 141

10) وصیت‏نامه امام، ص. 14

11) همان، ص. 14

12) همان، ص. 14

13) صحیفه نور، چاپ قدیم، ج 21، ص. 74

14) وصیت‏نامه امام، ص. 14

15) جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، جلد 2، تهران: انتشارات راست خوارزمی، 1357، ص. 52

16) صحیفه نورد، ج 11، چاپ قدیم، ص. 98

17) هادی وکیلی. "تأملی در موانع نظری و تارخی تقریب حوزه و دانشگاه، دانشگاه اسلامی، سال دوم، شماره هفتم، زمستان 77، ص. 22

18) حامدالگار نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت. ترجمه ابوالقاسم حری. تهران: انتشارات توس. 1359، ص‏ 109

19) عبدالهادی حائری. نخستین رویاروییهای اندیشه‏گران ایرانی با دو رویه تمدن بورژوازی غرب. تهران: انتشارات امیرکبیر ، 1373 ص. 367
نویسنده: عماد افروغ، برگرفته از باشگاه اندیشه

 

پایان پیام/

کد خبر 5475

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha