الگوی آمریکا و ژاپن ما را به جزیره موفقیت نمی‌رساند

خبرگزاری شبستان: نمی توان پاسخ واحدی ارائه کرد که اسلام نسبت به همه شرایط و افراد یک نوع خاص از مدیریت را توصیه و تجویز می کند بلکه نگاه اسلام به نوع و مدل مدیریت بسته به اینکه نهاد و سازمان در کدام مرحله از مراحل رشد قرار دارد، تفاوت می کند.

به گزارش خبرگزاری شبستان، انسان بر اساس میلی درونی علاقمند است که نقش اول را در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها داشته باشد و به قول معروف آن شود که او می خواهد، اما ورود و جولان چنین میلی در میدان مدیریت قطعا آثار سوئی بر جای می گذارد چراکه بنابر آموزه های اسلام مشورت کردن و بهره مندی از نظر دیگران (با شرایط خاص) از عوامل موفقیت به شمار می رود؛ در این میان فرضیه ای وجود دارد که مطرح می کند در کشور ما مدیریت فردگرا بر رویکرد جمعی رجحان و برتری دارد؛ از این رو و در بررسی این فرضیه و عوامل ردّ و یا اثبات آن با حجت الاسلام والمسلمین محمدمهدی نادری، دکترای مدیریت دولتی، عضو هیئت علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و مولف کتاب های «نظریه های کلاسیک سازمان»، «قدرت در مدیریت اسلامی»، «مدیر صد دقیقه ای» و «نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه» به گفت و گو پرداخته ایم که مشروح آن به حضورتان عرضه می شود:

 

بنابر نتایج مدیریتی و برخی شواهد به نظر می رسد در جامعه ایرانی رویکرد و تمایل به مدیریت فردگرا است تا جمع گرا؛ آیا این مسئله واقعیت اجتماعی ایرانی است؟ چرا؟

تعبیر در دانش مدیریت، تمرکز یا عدم تمرکز است، تمرکز یعنی تصمیم در رده های بالایی سازمان صورت می گیرد و رده های پایینی فقط اطاعت می کنند اما در مدیریت غیرمتمرکز بالعکس است یعنی رده های پایینی نیز در تصمیم گیری ها مشارکت دارند.

 

در ایران تحقیقی انجام نشده که درصد فردگرایی یا مشارکتی بودنِ مدیریت یا تمرکز و عدم تمرکز در مدیریت را نشان دهد اما در یک جمع بندی کلی در دانش مدیریت حداقل آنچه امروز از آن تعبیر می شود نمی توان گفت به طور کلی تمرکز بهتر است یا عدم تمرکز بلکه باید بسته به شرایط و مبتنی بر تئوریِ اقتضائی در این باره صحبت کرد، یعنی نسبت به شرایط پاسخ این سوال متفاوت خواهد بود. به عبارت دیگر ممکن است در شرایطی تمرکز در مدیریت بهتر باشد و تفویض اختیار کارگر نیفتد و در شرایط دیکر تفویض اختیار کارا باشد نه تمرکز در اداره.

 

نکته سومی که در پاسخ به این سوال می توان بیان کرد این است که شاید این سوال ناظر باشد به تحقیقات گرد هاوست، محقق هلندی که تحقیقاتش شهرت جهانی دارد و در دانش مدیریت ما هم آن را به کار گرفته ایم، او در بین سال های ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۳ میلادی در ۴۰ کشور (البته بعدها ۱۳ کشور دیگر را هم به آن افزود) را مورد مطالعه قرار داد و گزارش نهایی اش را در سال ۱۹۸۰ منتشر کرد؛ در این تحقیق فرهنگ های ملی را با پنج شاخص بررسی کرده که یکی از آن شاخص های فردگرایی و جمع گرایی است و یعنی اعلام می کند که آیا فرهنگ ملی یک کشور جمع گرا است یا فردگرا. نکته مهم آنکه در آن مطالعه ایران با کسب امتیاز ۴۵ رتبه بیست و چهارم را کسب کرد در حالی که آمریکا با امتیاز ۹۱ فردگراترین کشور و گواتمالا با امتیاز ۶ جمع گراترین کشور شناخته شد که این نشان می دهد فرهنگ ملی ما ایرانی ها میانه است و به جمع گرایی تمایل دارد. از این رو و با این مطالعه هم فرهنگ ایران فردگرا شناخته نمی شود و پاسخی است به کسانی که چنین ادعایی می کنند و می گویند ما در ورزش های فردی موفق تر از ورزش های جمعی هستیم!

 

بنابر این و توجه به این فرهنگ ملی ما، می توان گفت سبک مدیریتی نیز باید از این فرهنگ متابعت کند؛ البته باید توجه داشت این تحقیق ایران را قبل از انقلاب اسلامی بررسی کرده است در حالی که بعد از پیروزی انقلاب و متاثر از آموزه های دینی، تعاون و همکاری بین ما بیشتر شده و احتمالا ما تغییراتی در این باره داشته ایم که تحقیقات میدانی نیز این مهم را تایید می کند. برای مثال هشام هدایتی در پایان نامه دکتری خود در سال ۲۰۰۶ به این نتیجه رسید که فرهنگ ما از نظر جمع گرایی تقویت شده و از ۴۵ درصد به ۱۸ درصد در فردگرایی تقلیل داشته ایم؛ یعنی با نرخ قابل توجهی به جمع گرایی روی آورده ایم چراکه اساسا دین ما بر ایثار و تعاون تاکید دارد و تحت تاثیر انقلاب اسلامی، روحیه جمع گرایی در فرهنگ ملی ما تقویت شده است؛ بنابراین و بر اساس نتایج تحقیقات علمی هم تمایل جامعه ایرانی به مدیریت فردگرا قابل قبول نیست.

 

نکته دیگری که در این سوال به اشتباه مفروض گرفته شده، این است که می خواهد نتیجه بگیرد اگر مدیریت جمعی داشته باشیم نتیجه بهتر است تا مدیریت فردگرا که این ادعا هم محل مناقشه است، چراکه بنابر نتایج تحقیق هاوست، آمریکا، انگلیس و اتریش بیشترین مدیریت فردگرا را داشته اند و در مقابل بیشترین موفقیت هم به آنها اختصاص دارد و این نشان می دهد اگر مدیریت فردگرا نتیجه منفی می داشت قطعا این کشورها نمی بایست موفق می بودند. برای همین، چنین مفروضاتی غلط است و تحقیقات هم نشان می دهد مدیریت ما به جمع گرایی تمایل دارد نه فردگرایی.

 

اشاره کردید که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تحت تاثیر آموزه های دینی روحیه جمع گرایی در جامعه ایرانی تقویت شد و تجربه ها تعاون بیشتر را نشان می دهند، این یعنی مدیریت اسلامی بر رویکرد غیرمتمرکز و مشارکتی تاکید و سفارش دارد؟

تحقیقات اسلامیِ کاملی در دست نداریم تا بتوان از آنها نتیجه گیری کرد که الگویِ مدیریت اسلامی مدل مشارکتی را مد نظر دارد یا مدل متمرکز را و این مسئله از طریق تحقیقات علمی مورد تایید نیست و به نظر می رسد تحقیقاتی هم که انجام شده شاید بیشتر بحث مدیریت اقتضائی را تایید کند و نمی توان پاسخ واحدی ارائه کرد که اسلام نسبت به همه شرایط و افراد یک نوع خاص از مدیریت را توصیه و تجویز می کند بلکه نگاه اسلام به نوع و مدل مدیریت بسته به اینکه نهاد و سازمان در کدام مرحله از مراحل رشد قرار دارد، تفاوت می کند. علاوه بر این، توان و تمایل کاری زیردستان هم در این باره تاثیر دارد که آیا باید ابلاغی عمل کرد یا مشارکتی؛ البته حتی اگر تحقیقات اسلامی کامل شود بیشتر تئوری اقتضائی را عرضه می کند نه تئوری واحد در همه شرایط زمانی و مکانی را؛ علاوه بر این، باید توجه داشت که درباره اقتضائات هم نظریه پردازان هم عقیده نیستند و تئوری های مختلف بسته به مولفه های خاص، اقتضاء را در نظر دارند، به عبارت بهتر در این باره قاعده جهان شمولی وجود ندارد.

 

آیا می توان ناکارآمدی های مدیریت در هر دو نوع متمرکز و غیرمتمرکز در کشور را ناشی از مدیریتی که علوم انسانی وارداتی عرضه می کند دانست؟ اگر علوم انسانی اسلامی تولید شود چه تحولی در نوع مدیریت ما رخ می دهد و به چه سمتی میل خواهد کرد؟

داستان علوم انسانی اسلامی تا حدود زیادی بین همه رشته های این علوم مشترک است و نمی توان بین مدیریت با دیگر رشته ها تفاوتی قائل شد، یعنی ملاحظات و تاملات ما در همه رشته های علوم انسانی جاری و ساری است و شاید در حدود ۱۰ درصد بتوان ملاحظات خاص رشته ای را در نظر گرفت، از این رو، نقدها و ایراداتی که نسبت به علوم انسانی وارد می شود دامن همه علوم انسانیِ وارداتی را می گیرد و حداقل علامت سوال را درباره همه آنها به ذهن متبادر می کند!

 

در این میان مهم آن است که این علوم علاوه بر تدریس در دانشگاه ها، در عمل هم پیاده می شوند پس باید وقتی سوال، ملاحظه و تاملاتی وجود دارد تحقیق شود تا همانگونه که این علوم در غرب به کار می رود آنها را پیاده نکنیم بلکه این علوم را ایرانیزه و اسلامیزه کنیم.

 

باید توجه داشت فراتر از سوال، نقدهای جدی مطرح است که این علوم غربی به دو دلیل مبنایی و فرهنگی نمی توانند بدین صورت وارداتی استفاده شوند، چراکه مبانی فلسفی آنها که انسان شناختی است با نگاه ما تفاوت دارد. به عبارت بهتر آنها انسانی را مد نظر دارند که تک ساحتی است در حالی که در اسلام انسان دوبُعدی است و بُعد معنوی او بر بُعد جسمانی اش رجحان و برتری دارد، پس وقتی محقق غربی از نظر ما با عینک اشتباه مطالعه می کند کل مطالعاتش زیر سوال می رود و پاسخش به سوالاتی نظیر اینکه آیا این انسان مبداء و مقصدی دارد در مطالعات علوم انسانی اثر می کند، چراکه اندیشمند غربی به این مسئله توجه نداشته و اگر هم داشته نگاه او با نگاه اسلام زاویه بسیار دارد.

 

علاوه بر این، در بُعد فرهنگی صاحبنظران غربی در مطالعات اخیر (یعنی سه چهار دهه گذشته) این نکته را متذکر شده و می شوند که یافته های آنها متناسب با فرهنگ آمریکایی است و اگر مولفه های فرهنگی تغییر کند مدل و سبک مدیریت هم متفاوت می شود چنان که یکی از نتیجه مطالعات هاوست این است که نمی توان سبک و مدل مدیریتیِ واحد را در همه کشورها پیاده کرد و به موفقیت رسید بلکه باید به شاخصه های فرهنگی کشورها توجه داشت مثل جمع گرایی یا فردگرایی یا فاصله قدرت ها و یا مردگرایی و زن گرایی جوامع که از این منظر هم کشورها متفاوت اند؛ از این رو، شاخصه های فرهنگی، مدیریتِ متناسب با خود را می طلبد و این مسئله نشان می دهد اگر یک الگوی مدیریتی در آمریکا و ژاپن نتیجه مثبت داشته است نباید اینطور تصور کرد که آن الگو حتما در ایران هم جواب می دهد و این فقط نظر ما نیست بلکه نظر اندیشمندان غربی هم همین بوده و اصلا این مسئله تبصره آنها ذیل آراء و اندیشه هایشان است!

 

برای مثال می گویند ما تئوری A  داریم یعنی آمریکایی و نیز تئوری ـ یعنی ژاپنی بعد اندیشمندی تئوری Z را مطرح کرده و می گوید تئوری مدیریتی یک کشور در کشور دیگر جواب نمی دهد؛ از این رو، کسانی که می خواهند تئوری های مدیریت را در سازمان ها پیاده کنند باید توجه داشته باشند ما تفاوت مبانی و فرهنگی با کشورهای غربی و شرقی داریم و باید در ایران الگوی متناسب با مولفه های ایرانی اسلامی را پیاده کنیم چنان که رهبر معظم انقلاب بر طراحی و اجرای «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» تاکید دارند. حتی اگر بحث اسلام را پیش نکشیم ما ایرانی هستیم و باید الگوی بومی خود را داشته باشیم و نمی توانیم با الگوی دیگر کشورها حرکت رو به جلو داشته باشیم. لذا بنابر فرموده رهبر معظم انقلاب ما به الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت نیاز داریم؛ البته این بدان معنا نیست که استفاده از تجارب دیگران ایراد داشته باشد بلکه این غلط است که بگوییم چون الگوی مدیریتی خاص ژاپن را به رشد رسانده پس ما را هم به رشد می رساند که این حرف از پایه اشتباه است و دانش هم این مسئله را تصریح می کند.

 

اگر علوم انسانی متحول و علوم انسانی اسلامی تولید شود چقدر می توان به تغییر فضای مدیریتی کشور و ارتقای شاخصه های مدیریتی و به تبع آن موفقیت در عرصه مدیریت امیدوار بود؟ آیا تولید علوم انسانی اسلامی می تواند بر میل به مدیریت جمع گرا یا فردگرا نیز اثر بگذارد؟

حرف علمی بدون تحقیق علمی، مطالعه میدانی و عرضه آمار و ارقام حاصل از مطالعه، غیرعلمی است! برای مثال اینکه گفته می شد ۸۰ درصد مشکلات کشور ناشی از بحران های مدیریتی است نه تحریم ها،، اظهارنظری است بدون مطالعه میدانی و کاملا اشتباه؛ از این رو، اینکه بگوییم مشکلات مدیریت کشور تا چه اندازه متاثر از اندیشه های وارداتی است بدون تحقیق صحیح نیست، اما از آنجایی که ما هم به مبانی و هم به فلسفه و فرهنگ محل رشد این آراء و اندیشه ها ایراد و سوال داریم، قطعا مصرف آنها بدون هیچ تغییری برای ما زیان آور خواهد بود که متاسفانه ما در رشته های مختلف چنین می کنیم. متاسفانه ما در مدیریت تئوری های مدون اسلامی نداریم که در اختیار مدیران قرار بگیرد یا اگر در برخی موارد هم داشته باشیم مدیران و مجریان در تصمیم گیری ها و اجرای طرح ها به آنها توجه نمی کنند!

 

برای مثال در بخش اقتصاد، نظریات اقتصاد اسلامی متعدد هستند اما در عمل و اجرا متصدیان به این تئوری ها عمل نمی کنند یا به صورت حداقلی عمل می کنند و مبنای عملشان تئوری های غربی است که خوانده اند و تدریس می کنند! برای همین نمی توان خوشبین بود که حتی اگر تئوری های اسلامی مدیریت تدوین شود حتما به آنها عمل می شود، از این رو باید بخش پژوهش را تقویت کرد تا ابتدا تئوری های مدیریت اسلامی تدوین و عرضه شود و بالاتر از آن، باید زمینه عمل مجریان به این تئوری ها را رقم زد چراکه متاسفانه بین دانش و عمل ما فاصله بسیاری وجود دارد؛ اگر غرب پیشرفت می کند برای آن است که آنچه در دانشگاه به دست می آید در عمل به کار گرفته می شود چیزی که در کشور ما رخ نمی دهد و تئوری های علمی در مقام نظر باقی می مانند در حالی که رفت و برگشت بین نظر و عمل به ویژه در بخش اسلامی برای ما دستاوردهای عظیمی به ارمغان می آورد.

طلیعه

کد خبر 544051

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha