به گزارش گروه مهدویت خبرگزاری شبستان، امروز یکشنبه26 اردیبهشت مصادف است با هفتم شعبان المعظم و چهارمین روز از دهه مهدویت که با توجه به سالروز تاسیس رژیم جعلی و غاصب صهیونیست بنام «مهدویت و صهیونیزم» نامگذاری شده است.
در راستای تبیین اهداف و برنامه های آخرالزمانی این جریان و اندیشه موعودگرایی در آن و ارتباط آن با اندیشه منجی گرایی تشیع، گفت و گویی داشته ایم با سیدهادی سیدافقهی، کارشناس ارشد مسایل سیاسی فرهنگی خاورمیانه که در این گفت و گو ضمن تشریح نحوه ی پیدایش جریانی خاص بنام «مسیحیت صهیونیست» اهداف، برنامه ها و تفکرات این جریان به شکل خاص در رابطه با اندیشه «موعودگرایی و آخرالزمان» و «رویارویی و مقابله ی آن با اندیشه مهدویت» بیان می شود.
با توجه به آنکه ما معمولا صهیونیزم را برای«یهود» به کار می بریم نه مسیحیت، لطفا در ابتدای بحث بفرمایید «مسیحیت صهیونیزم» چه فرقه ای است؟ از کجا پدید آمده و اصولا چه ارتباطی بین «مسیحیت» و «صهیونسیم» وجود دارد؟
«صهیونیزم مسیحی» هرچند امروز چندان شناخته شده نیست ولیکن در عرصه بین المللی، هم در عرصه فرهنگی و هنری و هم در عرصه سیاسی و امنیتی و مخصوصا در دنیای رسانه، نفوذ بسیار وسیعی دارد و بسیار خطرناک است. درباره ریشه پیدایش این تفکر باید نکاتی را مدنظر قرار داد تا مخاطب برای کسب اطلاعات بیشتر و ادامه مطالعات بتواند بر اساس یک روش هدفمند و مشخص پیش رود.
درباره پیدایش این جریان باید گفت «مارتین لوتر» یک کشیش آلمانی و یک سخنور زبردست بود که در اوایل قرن 16 زندگی می کرد. وی مذهب کاتولیک داشت. وقتی به واتیکان سفر کرد و زندگی مجلل و شاهانه پاپ را دید علیه واتیکان و این زندگی شاهانه اعلام جنگ کرد و طرفداران وی از این اقدام بسیار تحت تاثیر قرار گرفتند. چرا که وی علاوه بر کشیش، استاد دانشگاه نیز بود و از این رو موقعیت اجتماعی و مخاطبان خوبی داشت.
«مارتین لوتر» سپس تصمیم گرفت انجیل ترجمه ی آلمانی رسمی کلیسای واتیکان را از جامعه آلمان حذف کند و خود، انجیل را به زبان روان آلمانی ترجمه کرد. وی ضمن اعلام جنگ علیه کشیش ها ادعا کرد همه آنچه واتیکان به مردم ارائه می دهد، دروغی بیش نیست و یک دکانداری دینی است.
این افشاگری ها باعث شد تا حساسیت های بیشتری در این رابطه ایجاد شود و شاگردان وی نیز این مسیر را ادامه دادند. در نتیجه ی این اقدامات در دین مسیحیت شکافی ایجاد شد که نتیجه ی آن تشکیل دو گروه «کاتولیک» و «پروتستانیزم (معترض)» بود. و از آنجا که حرکت مارتین لوتر یک حرکت اعتراض آمیز بود همین لفظ «پروتستانیزم» یا «مذهب اعتراض گرا» در فرهنگ و قاموس مسیحیت نهادینه شد.
به همین دلیل امروز سه مذهب در مسیحیت وجود دارد؛ کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان. ما در این مجال کاری به تقسیم بندی های درون مکتبی مسیحیت نداریم و وارد مبحث مسیحیت صهیونیزم می شویم. «مارتین لوتر» کتابی نوشت به نام «مسیح یهودی زاده شد» و در آن بسیار از یهود، تورات، خاخام ها، رموز تورات و اینکه تورات زیربنای انجیل است، سخن گفت. او در مقدمه کتاب «مسیح یهودی زاده شد» می گوید: «ما باید همچون سگان ریزه خوار سفره یهودیان باشیم. چون در انجیل رموزی وجود دارد که ما نمی توانیم آنها را بازخوانی و بازگشایی کنیم و باید به خاخام های یهودی متوسل شویم.»
به عبارت دیگر وی به تدریج یک نوع «نوکیشی» و یک نوع «حرکت احیاگرانه فرهنگ یهودیت» را مطرح می کند. در حالی که در آن زمان جامعه اروپا اصولا از یهود بیزار بود. آنها معتقد بودند یهودیان انسان هایی خبیث و موذی هستند که اقتصاد آنها را قبضه کرده و قاتل مسیح هستند. مارتین لوتر این دیدگاه را تغییر داد و به مرور زمان یک نگاه تقدس مابانه و منت جویانه در بین مسیحیان پروتستان نسبت به یهودیان پدیدار شد که توام با عزت و احترام بود.
یعنی این گروه در اصل مسیحی هستند اما به یهود نگاهی خاص و ویژه دارند؟ این نگاه خاص به یهود از کجا ناشی می شود؟
بله ! با گذشت زمان مسئله «منجی موعود» مطرح شد؛ تحت این عنوان که ما در آخرالزمان منتظر بازگشت حضرت مسیح هستیم و آنگاه که حضرت مسیح بازگردد دنیا آباد شده، عدل و داد و برادری و برابری ایجاد خواهد شد. اما این ایده ی بازگشت مسیح به سرنوشت یهودیان صهیونیست گره خورده است. یعنی این گروه با وجود این که مسیحی هستند، اما یک نگاه عبادت گونه و تقدس مابانه نسبت به اسراییل دارند. آنها تصور می کنند خدمت به اسراییل یک نوع عبادت است و یک موضع سیاسی یا یک حرکت تشکیلاتی صرفا سیاسی اجتماعی نیست.
چرا «مسیحیت صهیونیست» خدمت به اسراییل را فراتر از یک حرکت سیاسی و یک نوع عبادت می داند؟
دلیل این گروه این است که می گویند اسراییل، پیش شرط بازگشت حضرت مسیح است. و البته این تفکر بسیار وحشتناک است یعنی وقتی کمک به اسراییل و حمایت از آن جنبه ی دینی پیدا می کند نه بعد سیاسی و ژئوپولوتیکی! به مرور زمان نیز شخصیت های دیگری در مسیر این اندیشه در طول تاریخ قرار گرفتند و آن را تئوریزه کردند و امروز کشیش های معروف آنها مانند «جان هگی» و.. مروجان معاصر و نوین مسیحیت صهیونیستی هستند.
تفکرات مارتین لوتر در رابطه با «نوکیشی قوم یهود» و اینکه آنها ملت برگزیده خداوند و دردانه های خدا هستند به مرور نهادینه شد و به موازات آن، با توجه به اعتقاد مسیحیان به بازگشت حضرت مسیح، این عقیده نیز در این جریان جان گرفت که یکی از پیش شرط های اساسی برای بازگشت مسیح، تاسیس و احیای اسراییل است. «مسیحیت صهیونیزم» معتقد است که ما برای کمک به خدا در سناریوی بازگشت حضرت مسیح، باید به هر شکل از اسراییل حمایت و دفاع کنیمنماییم و این حمایت ها می تواند کمک مالی، سیاسی، تسلیحاتی و ... باشد.
«آقای مارتین لوتر» یک مسیحی بود، چطور شد که سر از یهودیت و تبلیغ یهود در این سطح درآورد؟
مارتین لوتر به دلیل قرائت اشتباه خود از متون تورات و انجیل و اینکه در آخرالزمان قوم یهود باید احیا شوند، به اینجا رسید. وی یک کشیش کهنه کار اهل مطالعه و صاحبنظر بود که از مجموع مطالعات، تحقیقات و استنتاج های خود و با توجه به حساسیتی که نسبت به واتیکان پیدا کرده بود، به این قرائت رسید. البته برخی نویسندگان معتقدند مارتین لوتر از اساس یهودی زاده بوده و به عنوان یک نفوذی در کلیسای مسیحی مشغول شد و ضربه سهمگینی به عالم مسیحیت زد چرا که به هر حال اقدامات او شکاف عمیقی در مذهب مسیحیت ایجاد کرد. آنها و به خصوص یهودیان معتقدند مارتین لوتر بزرگترین خدمت را به یهودیان انجام داد که اینچنین جنبش نوکیشی اسراییل و جنبش بین المللی صهیونیزم را احیا کرد.
پس از این اتفاقات مسئله وطن گزینی مطرح شد و اینک می بایست مطابق پیشگویی های کتاب مقدس کمک می شد تا همه یهودیان از سراسر دنیا به ارض موعود (فلسطین اشغالی) بازگردند و پس از آن پایتخت (اورشلیم) آزاد می شد و بعد یهودیان به سمت مسجدالاقصی حرکت می کردند تا «قبه الصخره» را تخریب کرده و معبد سلیمان را در آنجا بازسازی کنند. امروز نیز می بینیم که تخریب ها و حفاری ها در مسجدالاقصی ادامه دارد و همه این رویدادها بر اساس همین ادعاهای کاذب است که چنین عنوان می کنند که اینجا ارث تاریخی و پدری ماست!
تفکر تشیع در رابطه با منجی و موعود (عج) چه وقت با این اندیشه در تقابل قرار می گیرد؟
این تفکر معتقد است بعد از تخریب مسجدالاقصی می بایست یک جنگ جهانی به نام آمارگدون روی دهد که در اثنای این جنگ دو سوم یهود کشته می شوند و حضرت مسیح برای نجات یک سوم باقیمانده یهود نزول اجلال می کنند و مسیح دجال (ضد مسیح) را با کمک یهود می کشند و سرزمین موعود خود را احیا می کنند که پایتخت آن نیز اورشلیم یا شهر قدس است. در این سناریوی ظهور، شیعیان و در مجموع فرهنگ و هژمون مشرق زمین به عنوان دشمن شناخته می شود. آنها معتقدند در جنگ آمارگدون فرزندان خدا با فرزندان شیطان (یعنی مسلمانان و روس ها) می جنگنند و به همین دلیل است که جرج بوش پسر از ایران به عنوان محور شرارت یاد می کند چرا که محور شرارت یکی از اصطلاحات «مسیحیت صهیونیزم» است.
امروز چه خطری از سوی این جریان، اندیشه ی مهدویت و موعودگرایی را تهدید می کند؟
مهم این است که این تفکر مسیحی صهیونیزم در بین عوام الناس نیست بلکه طرفداران و حامیان این تفکر رهبران کاخ سفید هستند آنها نمایندگان بسیار قدرتمند و بانفوذی هم در حزب جمهوری و هم در حزب دموکرات در کنگره آمریکا دارند. امروز غول رسانه ای و ناوگان رسانه ی دینی در دست این افراد است.
شما اگر در این زمینه مطالعه داشته باشید خواهید دید که کلیساهای دینی آنها با ظرفیت های 60 هزار، 70 هزار نفری و در بیابان های آسیا و افریقا با ظرفیت های 100 تا 200 هزار نفری فعالیت می کنند. کلیساهای خانگی دارند، در فضای سایبری نفوذ عجیب و غریبی دارند. آنها تنها 300 ایستگاه رادیویی دینی دارند که هم در آمریکا و هم اروپا و خاورمیانه فعالیت می کند، بنابراین این تفکر جریانی است که حتی می تواند در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تاثیرگذار باشد و این خطر مسیحیت صهیونیزم است وگرنه امروز در دنیا هزاران فرقه مختلف با اعتقادات گوناگون وجود دارد.
امروز این جریان به جریان مهدویت شیعه تنه می زند، چرا که ما نیز یک سناریوی خاص در این زمینه داریم که در آخرالزمان یک جنگ عظیم رخ می دهد و حضرت مسیح نزول می کنند و در بیت المقدس همراه امام مهدی (عج) نماز به پا می دارند. امام عصر(عج) ایشان را برای اقامه نماز مقدم می دارند و حضرت عیسی علی نبینا و له و علیه السلام به امام (عج) عرضه می دارند که من پیامبر اولاالعزم زمان خود هستم و شما امروز ولی الله الاعظم (عج) هستید، من آمده ام تا شما را یاری کنم و وقتی پیروان من ببینند که من در نماز به شما اقتدا می کنم به شما گرایش پیدا خواهند کرد و این فلسفه بازگشت حضرت مسیح از آسمان است.
قطعا آنها از اندیشه های مهدوی ما به صورت کامل اطلاع دارند و تئوری بازگشت و رجعت را نیز می دانند، سناریو و نقشه راهی را که امام عصر (عج) از مکه ظهور می کند به ارض البیدا می رسد، تشکیل حکومت می دهد و ... می دانند و در منابر و موعظه های خود این مسایل را مطرح می کنند البته مسیحیت قبل از اسلام وجود داشته و نمی توان گفت آنها از اسلام اقتباس کرده اند اما این اندیشه امروز برای کنار زدن دیگر اندیشه های منجی گرایی و موعودگرایی تلاش می کند و سعی دارد اینگونه القا کند که موعود ما هستیم و منجی از ماست.
اگر قرار است در آخرالزمان دوسوم یهود کشته شوند و بازماندگان آنها نیز آیین خود را تغییر دهند، پس چرا امروز این دو گروه یعنی یهود و مسیحیان چنین می کنند و دست در دست یکدیگر دارند؟
نکته جالب و عجیبی که در این میان وجود دارد همین است که پس از اینکه حضرت مسیح از آسمان نزول می کند دوسوم قوم یهود کشته شده اند و یک سوم باقیمانده نیز بر سر دوراهی هستند چرا که حضرت مسیح آنها را مخیر می کند که یا باید همه از دیانت من اطاعت کنید یا همه شما را گردن می زنم به عبارت دیگر یهودیان می دانند در آخرالزمان اگر حضرت مسیح ظهور کند آنها باید تغییر دین بدهند وگرنه کشته می شوند اما با وجود این با مسیحیان صهیونیزم رابطه بسیار خوبی دارند و نرد عشق می بازند.
در واقع امروز یهودیان چنین استدلال می کنند ما به حمایت های مسیحیان نیاز داریم و این حمایت ها را می پذیریم اما اعتقادات آنها را قبول نداریم مسیحیان صیهیونیزم هم چنین استدلال می کنند که ما تنها به دنبال نزول دوباره مسیح هستیم وگرنه می دانیم که یهود به هر حال باید از بین ببرد و این همکاری به دلیل قرار گرفتن در برابر تئوری اسلام است.
اندیشمندان این تفکر معتقدند که این تناقضات مسایل جزیی است و مهم این است که آنها امروز با حقیقتی روبرو هستند به نام خسر تروریسم اسلامی. از همین رو، داعش را علیه اسلام عَلَم کرده اند، داعش در واقع صهیونیست های نوین هستند و امروز در فرهنگ و قاموس ادبیات غرب و در قاموس سیاسی آنها داعش را صهیونیزم می دانند که رنگ و لعاب و پوشش اسلامی دارد. و جالب آنکه مرکز همه این فتنه ها نیز وهابیت عربستان است.
نظر شما