از گدایی تا تاکسی دربستی/تعجب کردم که کسی از من خبری گرفت...

خبرگزاری شبستان: تازه پانسمان ها را از روی چشمم برداشته بودند، به سمت خیابان رفتم تا ماشین ها را ببینم، هنگامی که متوجه شدم نمی بینم، وسط پیاده رو نشستم و دستانم را بر روی پاهایم گذاشتم که احساس کردم چیزی در دستم گذاشته شد...

خبرگزاری شبستان- گرگان: عقیل اخلی، جانباز روشندل 70 درصد شهرستان علی آباد کتول است که از ناحیه دوچشم، شیمیایی گاز خردل و موج انفجار درجه رفیع جانبازی نائل آمده است.

 

این جانباز روشندل در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان در گرگان گفت: متولد 1337 است و در عملیات کربلای یک در مهران مجروح شده و افتخارش جانبازی است.

 

وی با بیان اینکه دو برادرش در دوران دفاع مقدس شهید شده اند و یک برادر جانبازش هم چند سال قبل به درجه شهادات نائل شده اند، افزود: از 6 برادر خانواده بیشتر اوقات 4 برادر در منطقه جنگی بودیم. مادرم هم دو بار اعزام به جبهه داشته است که بعد از شهادت دو برادرم دارفانی را وداع گفت.

 

اخلی با اشاره به اعزام خود به مهران و مجروحیت در سال 65، خاطرنشان کرد: در واحد تخریب به عنوان تخریب چی فعالیت می کردم. مین در دستم منفجر شد و مجروح شدم.

 

وی در خصوص جزئیات مجروحیتش گفت: در حال در آوردن مین در اطراف سیم خاردار بودم که چاشنی انفجار مین عمل کرد که به محض یک لحظه حرکت امکان انفجار وجود داشت. یک لحظه که دستم از طریق سر نیزه به مین رسید منفجر شد و به گفته همرزمان تا 30 متر به هوا پرت شدم.

روحم از بدنم جدا شده بود

وی افزود: در همان لحظه روحم از بدنم جدا شده بود و بچه ها را می دیدم که به دنبال برانکارد بودند تا مرا انتقال دهند. من با همان حال در آن لحظه به آنها می خندیدم که دارند چکار می کنند. می دیدم جایی بالکن مانند هستم و 10 تا 20 نفری با لباس احرام و کفن پوش آمده اند و همچنان بچه ها را به دنبال برانکارد می دیدم.

 

بعد از چند لحظه وقتی روحم به جسمم برگشت با نفس زدن دادم زدم الله اکبر، اشهدم را خواندم، در آن لحظه عمق مسئله را متوجه نشده بودم. در آن لحظه هر چی می گفتم یکی از دوستان که اهل گنبد بود همه را تکرار می کرد بعدا که از ایشان پرسیدم گفتند فکر می کردیم شهید می شوید، بخاطر همین جملاتت را تکرار می کنیم تا موقع خبر دادن به خانواده ات بگوئیم موقع شهادتت چه می گفتی.

 

اخلی یادآور شد: بعد از انتقالم به اورژانس صحرایی، با یک وانت همراه با موجی ها مرا به باختران منتقل کردند و در آن لحظه به دلیل تشنگی طلب آب کردم که با اجازه دکتر یک قاشق آب به من دادند و بعد از آن بیهوش شدم و ...

 

وی با بیان اینکه ابتدا چشمهایم و صورت، دست و پا و تمامی بدنی زخمی شد، افزود: قبلا در عملیات رمضان در سال 61 هم در حین پاکسازی میدان مین شیمیایی شده بودم.

 

حاضرم روزی 70 بار جانم را در راه خدا بدهم

این جانباز 70 درصد با بیان اینکه کاری که برای رضای خدا باشد بسیار ارزشمند است، گفت: اگر خدا روزی 70 بار جانم را بگیرد حاضرم جان دهم. اگر خدا به غیر از چشم نصف بدنم را هم بگیرد حاضرم در راه خدا اهدا کنم. نا بینایی برای من ارزش زیادی دارد. زجر کشیدن در راه خدا برای من عیادت است.

 

در اوج عصبانیت هم گفته ام راضی ام به رضای خدا. خیلی هم خوشحالم و همیشه خدا را شکر می کنم و افتخار می کنم جانباز شدم و درد در راه خدا دارم. با اینکه شبانه روز درد می کشم ولی باز هم به رضای خداوند راضیم.

 

زجر کشیدن در راه خدا برایم عبادت است

اخلی ادامه می دهد: من بعد از جانبازی به خدا نزدیکتر شدم. موقع درد بیشتر به یاد خدا هستم. اگر باز هم بتوانم در راه خدا و دفاع از میهن، اسلام و قرآن حاضرم شرکت کنم.

 

وی اظهارداشت: در حال حاضر 5 فرزند از دو زن دارم. بزرگترین فرزندم دختر است که 5 ساله و پسرم یکساله بود که به جانبازی نائل شدم.

 

مجروحیت بالاتر از دیدن فرزندانم است

این جانباز روشندل با بیان اینکه آرزو دارم بچه ها را ببینم، ولی این مجروحیت بالاتر است و در راه خداست و من را به خدا نزدیکتر می کند. دیدن بچه ها هم خوشحالی من است. اما چون چشمم را در راه خدا دادم افتخار می کنم.

 

وی در بیان خاطرات تلخ و شیرینی از دوران جبهه و زندگی، گفت: من یک زمانی موجی انفجار بودم، حالت روانی داشتم. اونموقع سختی های زیادی به خانواده و بچه ها دادم. از خانمم می خواهم که مرا ببخشد و همیشه هم ازش عذرخواهی کرده و می کنم.

اگر همسران جانبازان نبودند روزهای اول جان می دادیم

اخلی ادامه داد: اگر همسران جانبازان نبودند ما همان روزهای اول جانبازی جان می دادیم. آنها بسیار تلاش کردند. دردها را ما می کشیدیم و زجر را خانواده ها می کشیدند.

 

وی در بیان خاطره ای با لبخند از گدایی اش تعریف می کند و می گوید: زمانی که مجروح و بیمارستان لبافی نژاد بستری بودم روزی اسمم را خواندند برای انتقالم جهت گرفتم عکس از چشهایم. ما را با آمبولانس بردند. من به همراه پرستار به داخل مرکز عکس برداری در نقطه ای از تهران رفتم که مرکز در حال تعطیل شدن بود. مسئولان آنجا با بررسی پرونده گفتند من را اشتباه آوردند. من هم به دلیل بد بودن هوای اون مرکز به همراه پرستار بیرون رفتم.

 

از گدایی تا تاکسی دربستی...

اخلی خاطرنشان کرد: تازه پانسمان ها را از روی چشمم برداشته بودند و فکر می کردم که می بینم. می خواستم ماشین های داخل خیابان رو ببینم و تا وسط پیاده رو رفتم ولی متوجه شدم نمی بینم. همان جا وسط پیاده رو نشستم و دستایم را روی پاهام گذاشتم.

 

وی خاطرنشان کرد: لباس های بیمارستان هم در آن زمان خیلی مناسب نبود و به رنگ خاکستری بود. همانطور که نشسته بودم دیدم خانمی کف دستم چیزی گذاشت و رفت. دست زدم دیدم پول سه بار اون خانم را صدا زدم ولی جواب داد و داد زدم گفتم مگه من گداهم...

 

پول را پرت کردم. گویا باد پول را انداخت کنارم. همه فکر می کردند من گدا هستم و همان 20 دقیقه ای که آنجا نشسته بودم پول می ریختند.

 

بعد از 20 دقیقه ای پرستارم بیرون آمد زد زیر خنده، گفت اونجا نشسته ای مردم فکر می کنند گدایی و جلوت پول ریختن. گفتم بیا جمع کنیم ببینیم چقدر شد که از فردا بیایم کاسبی کنیم. شمردیم 830 تومان شده بود، با همان پول تاکسی دربست کردیم رفتیم بیمارستان و دیگر منتظر آمبولانس نماندیم...

بیماری همسرم بدترین اتفاق زندگی من

وی در بیان اتفاق بد زندگی خود نیز، گفت: سال 59 با خانمم ازدواج کردم. بعد از چند سال، سال 62 بود حالش بد شد و به بیماری سرطان مبتلا شد. طوری شده بود که نمی توانست کاری کند هر روز بیمارستان بود. اونموقع با اصرار زیاد پیشنهاد داد ازدواج مجدد کنم و گفت من دارم می میرم و حداقل برای رسیدگی به فرزندان و خودت باید ازدواج کنی. خودش به خواستگاری رفت و مقدمات ازدواجمان را فراهم کرد.

 

اخلی اضافه کرد: بعد از ازدواج با همسرم دومم، خانم اولم بعد از دیدن خواب، حالش خوب شده بود و هر دو در کنار هم به خوبی زندگی می کنند. و خوشحالم که همسران خوبی دارم.

 

مجروح شدن بهترین اتفاق زندگی

وی بهترین اتفاق زندگیش را مجروح شدنش عنوان کرد و گفت: خیلی خوشحالم که جانبازم. در همان لحظات اولیه مجروحیتم بسیار می می خندیدم و خوشحال بودم و الان هم بسیار خوشحالم.

 

این جانباز 70 درصد با گلایه ای از مسئولان، افزود: انتظار است مسئولان بیشتر به فکر جانبازان باشند و بین جانبازان تفرقه و نباشد و همبستگی بین جانبازان زیاد باشد.

 

حقوقم خرج زندگی ام را نمی رساند

وی ادامه داد: حقوقم خرج زندگیم را نمی رساند. پسرم 4 ساله در عقد است و نتوانسته عروسی بگیرد. سقف خانه ام در حال ریختن است و یک زمانی که بیمارستان بودم به جانبازان وام بلاعوض می دادند ولی به دلیل نبودنم به من پرداخت نشد و هیچ تسهیلاتی هم تاکنون به ما تعلق نگرفته است.

 

یه زمانی مجمعی بود و جانبازان جمع شده و از حال یکدیگر با خبر و روحیه می گرفتند ولی نمی دانم چرا این وضعیت از هم پاشید.

 

اخلی اظهارداشت: الان هم انتظار داریم بنیاد شهید و امور ایثارگران پیش قدم شود و بچه های جانباز را جمع کند تا با دیدن همدیگر روحیه بگیرند.

 

مسئولان بنیاد شهید از نزدیک درد جانبازان را ببینند

وی تاکید کرد: مسئولان بنیاد بیایند و از نزدیک درد بچه های جانباز را ببینند. از زمانی که مدیرکل عوض شد اصلا مدیرکل را ندیده ام. بیایند سر بزنند. درد جانباز را ببینند. این به جانباز روحیه می دهد.

 

تا کنون خانه همه جانبازان رفتند ولی خانه ما نیامدند و امروز با حضور شما در منزلم تعجب کردم که کسی از من خبری گرفت...

 

زیارت رهبری تنها آرزوی زندگی ام

اخلی در پایان گفت: خیلی آرزومندم که مصاحبه ام را به بالا و به رهبری برسانید. آرزومندم از نزدیک مقام معظم رهبری را زیارت کنم. اگر جا دارد پیامم را هر طوری که هست به آقا برسانید.

 

وی به جوانان هم توصیه کرد: به فکر آینده خودشان باشند. به دنبال برنامه های ماهواره ای و غیره نباشند و برای آینده شان مثمر ثمر باشند و باعث افتخار خود و خانواده هایشان شوند.

 

برای مدافع حرم هم آماده ام

اخلی اظهارداشت: الان هم اگر کاری باشد که بتوان برای دفاع از ایران اسلامی انجام دهم از جان و دل می روم و باعث افتخارم بود که بتوان برای دفاع از حرم حضرت زینب و رقیه (سلام الله علیها) هم بروم و کاری انجام دهم.

 

وی افزود: جنگ الان جنگ نامردی است. ظلمی که به مردم مسلمان می شود خیلی سنگین تر است. و به عنوان یک فرد مسلمان باید برای دفاع مسلمانان دیگر باید تلاش کنیم.

مشکلات دارویی جانباز روشندل

زینب خانم همسر جانباز اخلی نیز گفت: ایشان از لحاظ دارویی مشکل پیدا کرده است. به هیچ عنوان داروهای خارجی نمی دهند و داروی اعصابش هم به سختی گیر می آید. از لحاظ مالی هم فقط یک حقوق هست و 11 نفر نان خور.

 

وی افزود: به دلیل مشکلات مالی پسرم که 4 سال زنش را عقد کرده نتوانسته مجلس عروسی برگزار کند و همسرش را به خانه ببرد.

 

وی ادامه داد: خیلی به ما ظلم می شود. بالا امکانات است ولی اینجا نمی دانم...

 

جرات بازگو کردن فرزند جانبازی را نداریم

پسر جانباز اخلی نیز گفت: از لحاظ تجهیزات ورزشی و رفاهیات به پدرم رسیدگی شود. داروهای خارجی به آنها تعلق نمی گیرد و سختی بسیاری را تحمل می کند.

 

وی با بیان اینکه متاسفانه در جامعه باب شده همه فرزندان جانبازان از همه امکانات برخوردارند، افزود: در حقیقت این گونه نیست. بخاطر همین اظهارات ما حتی جرات نداریم در دانشگاه یا جاهای دیگر اعلام کنیم فرزند جانبازیم.

 

گفتگو: ربابه کابلی

عکس: سید جواد میرحاجی

کد خبر 543885

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha