عرفان علم است به خدای سبحان

خبرگزاری شبستان: دانشی که منازل عرفانی را بیان می‌کند. بین علم‌‌السلوک و سلوک فرق است. ممکن است کسی علم سلوک داشته‌باشد و استاد علم سلوک باشد، حتی درباره منازل العارفین کتابی بنویسد، اما خودش اهل سلوک نباشد.

به گزارش خبرگزاری شبستان، حجت الاسلام والکسلمین عبدالحسین خسروپناه، رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به تازگی در کانال تلگرام خود تعریف منطقی و نظری عرفان را ارائه داده است که در ادامه می آید:

 

ابتدا وارد مقدمات می‌شویم و از تعریف منطقی عرفان آغاز می‌کنیم. بنابراین اولین بحث، بحث از تعریف است، اما نمی‌خواهیم تعریف تاریخی- جامعه شناختی ارائه دهیم؛ زیرا نمی‌خواهیم همه عرفان‌ها را جمع کنیم و وجه اشتراک آنها را پیدا کنیم، بلکه می‌خواهیم یک تعریف منطقی و نظری از عرفان ارائه دهیم.

 

جناب ابن فناری در مقدمه مصباح الأنس حدیث معروفی از نبی اکرم (ص) را نقل می‌کند که حضرت می‌فرمایند: <العلم علمان، علم الأبدان و علم الأدیان>. بعد می‌گوید که علم ادیان، عبارت است از عرفان، یعنی علم ادیان را به عرفان تشبیه می‌کند؛ زیرا او معتقد است دین اسلام و دین الهی چیزی جز عرفان نیست و این عرفان به عرفان نظری و عرفان عملی تقسیم می‌شود. عرفان نظری را علم الحقایق والمشاهده والمکاشفه می‌نامد. اگر کسی توانست به وسیله کشف، حقایق را شهود کند؛ این عرفان نظری می‌شود. شهود حقایق یعنی شهود باطن. یعنی این عالم ظاهری دارد و باطنی. ظاهر این شخص انسان است ولی باطنش سبعیت یا ملکی بودن است. همه انسان‌ها به شکل ظاهری دیده می‌شوند اما حقیقت این انسان ظاهرش نیست، بلکه باطنش است. اگر کسی شهود کند و به وسیله شهود، حقایق را کشف کند؛ دانش به آن حقایق، عرفان نظری می‌شود. از عرفان عملی به علم تصوف و سلوک تعبیر می‌کنند.

 

دانشی که منازل عرفانی را بیان می‌کند. بین علم‌‌السلوک و سلوک فرق است. ممکن است کسی علم سلوک داشته‌باشد و استاد علم سلوک باشد، حتی درباره منازل العارفین کتابی بنویسد، اما خودش اهل سلوک نباشد. بین علم‌‌السلوک و سلوک تفاوت وجود دارد. عرفان نظری به عنوان یک علم، یک نظام و یک دانش است؛ به‌عبارتی بیان منازل عرفانی است. البته قطعاً بیان منازل عرفانی را از عارفان اهل سلوک گرفته‌اند. یعنی استادی که عرفان عملی می‌گوید، از عارفان اهل سلوک استفاده کرده است. یا ممکن است خود نیز در سیر و سلوک به تجربه‌هایی رسیده باشد و منازل عرفانی را درست بیان کند. به همین دلیل بعضی‌ می‌گویند منازل عرفانی چهارتاست؛ بعضی می‌گویند هفت منزل است؛ بعضی‌ می‌گویند هفتاد منزل؛ بعضی‌ می‌گویند صد منزل؛ بعضی‌ می‌گویند هزار منزل. اگر کسی به هزار منزل اعتقاد داشته باشد، منازل را خیلی جزئی کرده است. بنابراین علم عرفان نظری و علم عرفان عملی به مثابه یک دانش به این شکل مطرح شده است. این تعریفی است که از فناری ذکر شد.

 

تعریف منطقی و نظری عرفان

تعریف دوم را از قیصری می‌آوریم. قیصری شاگرد ملاعبدالرزاق کاشانی است. او اهل کاشان بوده است به او هم کاشانی می‌گویند و هم قاسانی. او یکی از بهترین شارحان عرفان ابن‌عربی است. رساله‌های ایشان را یک جا جمع کردند و به نام رسائل قیصری نام‌گذاری کردند. یکی از رساله‌های او رساله التوحید و النبوه و الولایه است. در این مجموعه رسائل، عبارتی در تعریف عرفان دارد: <فحده هو العلم بالله سبحانه من حیث أسمائه و صفاته و مظاهره و أحوال المبداء والمعاد و بحقایق العالم و بکیفیه رجوعها إلی حقیقه واحده، هی الذات الأحدیه و معرفه طریق السلوک و المجاهده لتخلیص النفس عن مضایق القیود الجزئیه و اتصالها إلی مبدئها و اتصافها بنعت الاطلاق و الکلیه>. این عبارت تعریف عرفان از نظر قیصری است. او می‌گوید: تعریف عرفان عبارت است از علم به خدای سبحان؛ یعنی عرفان، خداشناسی است.

 

عرفانِ الهی است، عرفت الله هست، اما از جهت ذات و کنه خدا این مطلب را نمی‌گوید. عنقا شکار کس نشود، ذهن ما نمی‌تواند خدا را صید کند. ما به ذات و کنه خدا نمی‌رسیم، بلکه از جهت اسماء و صفات، حضرت حق را می‌شناسیم؛ مانند علم خداوند تعالی، قدرت خداوند تعالی، حیات خداوند تعالی و مظاهر خداوند تعالی- مظاهر خداوند تعالی یعنی ملائکه، انسان‌ها، حیوانات، نباتات، جمادات- و احوال مبدأ و معاد، اینکه مبدأ و معاد چیست؟ و شناخت حقایق باطن عالم. علوم دیگر مثل زیست‌شناسی، فیزیک و شیمی نیز طبیعت را معرفی می‌کنند، اما این علوم هیچ موقع حقایق عالم را نمی‌شناسند. آنها سلول‌ها را می‌شناسند، در حالی‌که سلول، حقیقت عالم نیست. اما عارف، حقایق عالم را می‌گوید و اینکه چگونه این حقایق به آن حقیقت واحده که ذات احدیت است رجوع می‌کند؟ چطور به سمت خدا معاد پیدا می‌کند؟ بدون اینکه قیصری اسمی ببرد، مشخص می‌شود که تا این قسمت، عرفان نظری را توضیح می‌دهد.

 

در واقع عرفان نظری، نوعی هستی شناسی است و جزء فلسفه است. به همین خاطر است که کسی مثل هانری کربن وقتی کتاب تاریخ فلسفه اسلام را می‌نویسد از ابن‌عربی هم بحث می‌کند، از عرفا نیز بحث می‌کند، زیرا آنها هم هستی‌شناسی دارند؛ اما هستی‌شناسی آنها با هستی‌شناسی فلاسفه تفاوت دارد. قیصری بعد از آن می‌گوید: <و معرفه طریق السلوک و المجاهده>، شناخت راه سیر و سلوک و جهاد درونی. برای اینکه نفس ما، از مضیقه‌ها و تنگناهای قیود جزئیه رهایی پیدا کند. ما گرفتار قیود جزئیه هستیم، قیودی مثل مال، مقام، همسر، فرزند و . . . این قیود ما را در مضیقه قرار می‌دهند. سلوک و مجاهدت برای این است که از این مضیقه‌ها رهایی پیدا کنیم. عرفان می‌خواهد انسان و نفس را از این مضیقه‌ها نجات دهد و انسان را به مبدأش که خداوند تعالی است، اتصال بدهد و این نفس را به نعت اطلاق و کلیت متصف کند. وقتی انسان از این تنگناها رها شد و به مبدأ‌ اتصال پیدا کرد، به نعت و صفت اطلاق متصف می‌شود.

طلیعه

انتهای خبر/

کد خبر 542394

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha