به گزارش خبرنگار کتاب خبرگزاری شبستان،امیرحسین چهل تن نویسنده معاصر ایرانی که این روزها در ۶۰ سالگی به سر می برد تا به امروز رمان ها و مجموعه داستان های زیادی نوشته و به چاپ رسانده است که از آن جمله اند "عشق و بانوی ناتمام "،"مهرگیاه"،"تالارآیینه"،"روضه قاسم"،"دیگر کسی صدایم نزد"،"چیزی به فردا نمانده"،"دخیل بر پنجره فولاد"،ساعت پنج برای مردن دیر است" و ...
چهل تن از جمله معدود نویسندگانی است که آثار او به زبان های بیشماری از جمله انگلیسی، فرانسه، آلمانی، چینی، ایتالیایی،کردی، ترکی، عربی و سوئدی ترجمه شده است.او نامزد جوایز بیشمار ادبی چون کتاب سال جمهوری اسلامی شده است و عضو کانون نویسندگان ایران است.او در جنگ ایران و عراق نیز حضور داشت و ردپای آن را در داستان های وی می بینیم.او در دوره ای برنده بورس بین المللی نویسندگان شد و برای مدتی به همراه خانواده اش به ایتالیا رفت .
چهل تن از ابتدا با اینکه در رشته ریاضی مشغول به تحصیل بود اما شعر می سرود و او حتی در هجده سالگی دو داستان خود را به چاپ رساند."تهران، شهر بی آسمان"از جمله رمان های وی است. امیر حسن چهل تن در اين رمان به زندگي «کرامت» قهرمان اصلي داستان مي پردازد: «اين رمان از عهد کودکي کرامت است تا دوران ياري با شعبان بي مخ (گل جاهل هاي تهران) ، کودتاي شاه، سقوط دولت مصدق و انقلا ب ايران در سال 1357 و بخشي از سال هاي پس از آن »
در بخش هایی از رمان «تهران، شهر بی آسمان»مي خوانيم: "تهرون بزرگ و درندشت بود، لا له زار و زن بي حجاب داشت، بهارستان و کافه لقانطه داشت، سينما و ميدان توپخونه داشت، باغ ملي و ايستگاه قطار داشت.یار گرمابه و گلستان شعبان بي مخ و داش مشدي ها و لوطي ها و جاهل هاي پاشنه ورکشيده با کلا ه مخملي مشکي وکت روي کول و دستمال يزدي و چاقوهاي ضامن دار با دسته هاي صدفي – مزين به نقش زن، کوه، ستاره، نخل، قايق و دريا و در اين رمان به نوعي به شهرستاني ها هم اشاره هايي دارد، شهرستاني هايي که به تهران آمده اند و دلشان مي خواهد در اين کلا ن شهر بمانند و زندگي کنند. آنان شب ها يا کنار خيابان مي خوابند يا در حاشيه شهر سکني گزيده اند. آن ها (شهرستاني ها) همه جا بودند بيشتر از همه در حاشيه تهرون، تهرون قديم، مثل دريا بزرگ بود، هزار تا خيابون آسفالت داشت، صدتا ميدون گل کاري شده با فواره و مجسمه..."
"کرامت تلنگری به نوک دماغ هنر پیشه زد، صدای زرت از دهانش بیرون داد. یقهی کتش را گرفت و تر و فرز از ماشین بیرونش کشید. گفت: واسه من لفظ قلم حرف می زنی حالا ؟ هنر پیشه به تقلا افتاده بود رنگ کرده بود رنگ گچ دیوار . کرامت گفت: تنت کتک کتک می کنه؟ هان؟ به این وقت و ساعت اینقد می زنمت تا قاپ کونت جیک بشینه! دور طلا رو قلم بگیر، آگوز خان، وگرنه سبیلاتو دود می دم، همین!"
"اینا قربونشون برم، حرف که می زنن آدم سر در میاره، قلمبه و سلمبه نمیگن ."
"غیرت و حس برادری مثل معجون شفا رگ های تنش را از حس مسئولیتی شیرین پر می کند".
"دیروز تو این فکر بودم که اگه یه وقت جنگ تموم بشه و توی سر قیمتا بخوره، همه مون بیچاره می شیم."
"مثل گلدانی که چله ی زمستان از گلخانه به حیاط ببرندش، خودش را جمع کرد"
امیرجسین چهل تن این رمان را در سال۱۳۸۰ به چاپ رساند اما این روزها چاپ سوم این اثر را انتشارات نگاه در قطع رقعی و با قیمت ۸هزار و ۵۰۰ تومان منتشر کرده است.
نظر شما