به گزارش خبرگزاری شبستان، نامگذاری سال جدید با عنوان «اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل» از سوی رهبر معظم انقلاب، مجددا اذهان به ویژه در مراکز ثقل فعالیت نهادهای اثرگذار در این باره را به بررسی همه ابعاد موثر در تحقق این هدف کلان معطوف می کند. بی تردید یکی از مهمترین عرصه هایی که می تواند بازوی کمکی برای اقتصاد مقاومتی باشد و مسیر این نوع از اقتصاد را هموار کند، علم است آنهم علمی که قدرت آفرین و به تبع آن ثروت آفرین باشد. از این رو، در گفتگویی با حجت الاسلام والمسلمین یحیی جهانگیری سهروردی، استاد حوزه علمیه و مبلغ بین المللی درباره رابطه علم و قدرت و چگونگی ثروت آفرینی از طریق علم به بحث و بررسی پرداخته ایم که بخش دوم و نهایی آن از نظرتان می گذرد:
با توجه به آنکه امروزه صادرات علمی در جهان مرسوم است و اصلا برای رونق بخشیدن به همین صادرات است که استکبار جهانی با دستیابی دیگر کشورها به علوم مختلف مخالفت می کند، پس چرا ایران اسلامی با این قدمت فرهنگی تمدنی و نیز پشتوانه غنی دینی صادرات علمی پررونق ندارد؟
متاسفانه وقتی در ایران از صادرات سخن می گوییم معمولا همه توجهات روی منابع نفتی و زیرزمینی متمرکز می شود در حالی که در کشورهایی همچون ژاپن، صادرات بر علم، فناوری و تکنولوژی استوار است؛ امام خمینی (ره) نیز وقتی بر صادرکننده بودن ایران اسلامی تاکید می کردند نظرشان بر فرهنگ و علم به دنیا بود. چراکه علم همچنان که به ما قدرت می دهد، می تواند نگاه ها را هم متوجه ظرفیت های ما کند چون انقلاب ما به تعبیر شهید بهشتی انقلابی فرهنگی بود و باید در علم نیز خود را نشان دهد. اما علی رغم همه این تاکیدات ما در صادرات علم و تجاری سازی علم به ویژه علوم اسلامی، اساسا بی توجه بوده ایم و جالب آنکه نگاه ما در جمهوری اسلامی به علم نگاه هزینه ای است نه نگاه سرمایه گذارانه و حتی رویکرد بهره ورانه نسبت به آن نداریم.
اگر پرسیده شود که چطور می توان به تجاری سازی علم به ویژه علوم اسلامی نائل شد؟، باید گفت گام نخست آن است که ما قدر و نیز قد و قواره پژوهش در عرصه بین الملل را بدانیم و معارف اهل بیت علیهم السلام را از راه درست آن معرفی کنیم. ما هنوز بر این باوریم که صرفاً منبر می تواند معارف اهل بیت (ع) را عرضه کند یعنی روش سنتی در حالی که باید به این باور برسیم که معارف اهل بیت (ع) ظرفیت حضور در محافل آکادمیک و توان پاسخگویی و حل مسائل جدید و علمی را نیز دارد؛ در واقع نگاه ما به معارف اهل بیت (ع) مینیممی (حداقلی) است، یعنی حداقل چیزهای دینی در حالی که باید نگاه ماکسیممی (حداکثری) داشته باشیم که با این رویکرد می توان منابع بیشتری را استخراج کرد. به عبارت بهتر ما از سطح انتظاراتمان کاسته ایم در حالی که باید از معارف اهل بیت (ع) فراورده های مختلف به دست آوریم و صرفا به منبر محدود نشویم و در قامت مراکز آکادمیک بین المللی حاضر شویم که لازمه این مهم آن است که برای تجاری سازی علوم اهل بیت (ع) در محافل بین الملل حاضر شویم، برای مثال عضو مجلات علمی و محافل علمی جهانی باشیم.
چگونه می توان به مرحله ای از تولید علم رسید که این علوم هم مشکلات جامعه را برطرف کند و هم قابلیت صدور به عرصه جهانی را داشته باشد، به عبارت بهتر کیفیت علم تولیدی ما چگونه باید باشد؟
باید دانش های ما ناظر به نیازها باشد، چرا دانشجو و طلبه به این نتیجه می رسد که علم به درد ما نمی خورد؟ چرا دانشجو و طلبه معمولا در رشته تحصلیی خود شاغل نمی شودن؟ برای مثال کسی که ادبیات خوانده حسابداری می کند!، چرا بچه های ما درس می خوانند و وقتی به خارج از کشور می روند می گویند آنجا قدر علم دانسته می شود؟
در آر اند دی یا واحدهای تحقیق و توسعه اگر کارخانه نساجی باشد و بخواهد پارچه تولید کند دانشگاهی در کنار آن قرار دارد که رشته نساجی را تدریس می کند و اساتید به آن جا رفته و دانشگاه و صنعت و نیاز و دانش را با هم پیوند می زنند تا دانش مشکلات صنعت را مرتفع کند و تولیدش را بالا ببرد چراکه در خارج از کشور و کشورهای پیشرفته آنها از علم استقبال می کنند و بعد این مسئله به کلاس درس دانشجویان می رسد و آنها درگیر یافتن راه حل می شوند و نهایتا راه حل به رییس کارخانه ارائه می شود و او نیز درخواست همکاری با این دانشجویان خواهد کرد. حال اگر جامعه را به یک کارخانه تشبیه کنیم که با مشکلاتی مثل کاهش سن بلوغ، طلاق عاطفی، ازدواج سفید و … درگیر است اگر دانشگاه بخواهد مشکلاتش را پاسخ دهد آیا جامعه به آن حرمت نخواهد گذاشت؟. سوال این است که چرا علی رغم وجود خیل مشکلات و نیز جامعه وسیع دانشجویان و طلاب، بین دانشگاه و جامعه ارتباط برقرار نیست و به یکدیگر بها نمی دهند، شاید به این دلیل که پاسخ هایی که طلبه و دانشجو در محیط آکادمیک ارائه می کنند ناظر به نیازها نیست. اینکه مقام معظم رهبری بر علم بومی تاکید دارند یعنی علم تولیدی ما ناظر به نیازهای جامعه و در پی کشف حقیقت باشد و چون اینچنین نیست دانشجو دیگر در جامعه ما ارزش و بها ندارد.
در غرب و دیگر کشورهای صادرکننده علم رویکرد چگونه است؟ تولید علم ناظر بر نیاز یا محوری دیگر مدنظر است؟
در غرب دانشجو جزوه و کتاب ندارد بلکه به جای کتاب محوری و جزوه محوری، برای هر جلسه درسی مسئله ای مطرح می شود و دانشجو باید پاسخ آن را بیابد و بیش از آنکه کلاس ها پاسخ محور باشد، سوال محور است یعنی به دانشجو پرسش را می آموزند نه پاسخ!
برای مثال وقتی تاثیر دین بر فرهنگ در اینترنت جستجو شود کلی مقاله می آید اما دریغ از یک مقاله درباره تاثیر فرهنگ بر دین؛ همه اینها زنجیره وار سیستم می سازد اگر کلاس ما پاسخ محور باشد دانشجو وقتی از کلاس خارج شد احساس سیری از علم می کند و دیگر به کتابخانه نمی رود واین همان جریان غالب جامعه علمی است که وقتی استاد موضوعی را به دانشجویان برای تحقیق ارائه می کند نخستین مرجع دانشجو گوگل است و گوگل هم به محض اینکه موضوع را سرچ می کند حجمی گسترده را ارائه می کند که اصلا قابل جمع و تعمق نیست و دانشجو در پی اسن است که چطور اینها را جمع و دسته بندی و ارائه کند اما اگر پرسش محور بودیم آنگاه پاسخ ما در گوگل یافت نمی شد در نتیجه دانشجو بعد از کلاس درس، برای یافتن پاسخ به کتابخانه پناه می برد اما متاسفانه سیستم آموزشی ما پاسخ محور است نه سوال محور که در نتیجه دانشجو به موتورهای جستجوی مجازی متوسل و آیتم های متنوع به او عرضه می شود و دیتا را در خود می ریزد که این جواب محوری ما را به خلاقیت و ابتکار رهنمون نمی کند. برای مثال وقتی سوال مطرح شود و پاسخ ان در گوگل نباشد دانشجو اندیشه اش را فعال کرده و درصدد یافتن پاسخ برمی آید و اینچنین به جای جستجوی اطلاعات، روش تفکر را می یابد.
محصول فکر را به دانشجو می دهیم برای مثال در فلسفه برای دانشجویان روش فلسفیدن را باید یاد داد حال آنکه در فلسفه، روش تاملات دیگر فلاسفه را بیان می کنیم به جای آنکه نحوه تفکر فلسفی آموزش داده شود. نتیجه آنکه در سیستم آموزشی ما دانشجو کتاب و جزوه ای می خواند در حالی که این نظرات و دیدگاه ها معمولا متعلق به چند قرن پیش و زمان و مکان متفاوت است و نمی شود با آنها مشکلات بومی را پاسخ داد به عبارت دیگر چگونه ممکن است کتاب و منبع علمی چند قرن پیش در مکان و زمانی خاص، پاسخ امروز من را بدهد؟! برای همین است که فارغ التحصیلان ما احساس می کنند علمشان به درد جامعه نمی خورد و اینچنین دارنده مدرک رشته کشاورزی به حسابداری می پردازد!، بنابر این، اگر در پی تجاری سازی علوم هستیم باید روش آموزشی خود را از پرسش محوری به سوال محوری تغییر دهیم.
لازمه این امر آن است که ما مراکزی داشته باشیم که آر اند دی داشته باشند تا سیستم آموزشی ما را با بدنه نیاز درگیر کنند و نتایج فعالیت های علمی را به بدنه فکری جامعه انتقال دهد یعنی دانشگاه و حوزه تا روی مسائل جامعه تمرکز و تامل کنند و پاسخ آنها را بیابند و عرضه کنند. امروزه هزاران سوال و مشکل اعم از اعتیاد، رواج بی دینی، افزایش سن ازدواج، رواج ازدواج سفید و … در جامعه است که باید پاسخشان یافته شود و در مرحله بعد دامنه اثرگذاری این پاسخ ها در سطح بین المللی گسترده شود اما تا زمانی که که آر اند دی نداشته باشیم و تولید دانشمان ناظر بر نیاز نباشد هرگز نمی توانیم از تولید دانش سخن بگوییم و علم برای ما ثروت و قدرت به ارمغان نمی آورد!
این در حالی است که امروز در دنیا دانشگاه ها اصلی ترین منابع تولید قدرت و ثروت اند اما در ایران دانشگاه ها ورشکسته شده و برای بودجه به دولت وابسته اند و توان ثروت آفرینی و قدرت آفرینی ندارند.
با توجه به آنکه ما نگاهمان در تولید علم به منابع دینی است آیا چنین رویکردی یعنی تولید دانش ناظر بر نیاز در تاریخ اسلام سابقه دارد؟
اگر به تاریخ مطالعات اسلامی توجه کنیم می بینیم بدون آنکه آر اند دی داشته باشند چرخه تولید علمشان ناظر بر نیازهای جامعه بوده است، برای مثال به حوزه علمیه می گفتند جامع می گفتند و آن را در واسط بازار می ساختند تا با جامعه و نیازهایش درگیر و در تماس باشد. اگر می بینیم شیخ مفید کتاب کلامی می نویسد برای آن است که همزمان با پرسش های کلامی جامعه مواجه شده و یا اگر علمای گذشته بحث از عدل الهی به میان آورده اند چون این مسئله دغدغه ذهن مردم بوده است و این نشان مید هد علمایم ا ناظر به نیاز می نوشته اند. برای مثال راز ماندگاری شهید مطهری آن است که وقتی دید ملی گرایی و مارکسیسم در حال رشد است به مواجهه و نگارش پاسخ روی آورد یعنی تولید دانش ناظر به نیاز.
اگر این رویکرد را در پیش نگیریم نتیجه می شود هزاران پایان نامه انباری که ما حتی هزینه نشرشان را هم نداریم و این نیست مگر به دلیل دوری داده های علمی از نیازهای روز جامعه و مردم. متاسفانه علم امروز برای ما انباری است که پایان نامه هایمان را در آن تلنبار می کنیم که اگر ناظر بر نیازها بود بی تردید هزاران مرکز اقتصادی و سرمایه گزار برای حل مشکلات به سوی آنها دست دراز می کردند نه اینکه حتی پول چاپ نداشته باشند و گرد و خاک بخورند. و متاسفانه باید اعتراف کرد تا زمانی که تولیدات عملی ما ناظر بر نیازها نباشد تنها خروجی ما کشف و ایجاد انبارهای پایان نامه است.
طلیعه
نظر شما