سفری از خود به خود در «روزی مثل امروز»

خبرگزاری شبستان: معلم میانسالی که تنها و سرخورده است، ناگهان تصمیم می گیرد دوباره اختیار زندگی اش را بدست گیرد و از این رو همه چیز را ترک می کند.

به گزارش خبرنگار شبستان، رمان " روزی مثل امروز " اثر پتراشتام در سال 2006 منتشر شد و توجه بسیاری از خوانندگان را به خود جلب کرد. این رمان مدت ها موضوع بحث بخش فرهنگی روزنامه های معتبر آلمانی زبان بود و تنها در دو سال اول پس از انتشار 90 هزار نسخه از آن به فروش رسید. این رمان با واکنش های متفاوتی از سوی منتقدان ادبی روبرو شد. بسیاری از آنها رمان " روزی مثل امروز " را با رمان " بیگانه " آلبر کامو و " تربیت احساسات"  گوستاو فلوبر و " مردی که خواب است " ژرژ پرگ و فیلم "زمانی برای فرانسوا اوزون " مقایسه کرده اند. به عقیده بسیاری از آنها قهرمان کتاب پتراشتام نماینده نسلی است که اسلاف آن در آثار چخوف و توماس مان و روبرت موزیل دیده می شوند.

 

رمان " روزی مثل امروز " تاکنون به زبان های اسپانیایی، فرانسوی، روسی، هلندی، ایتالیایی، انگلیسی، لیتوانیایی، ترکی و چینی منتشر شده است. منتقدان مهارت حیرت انگیز و ریزبینی و دقت پتراشتام در بیان دنیای احساسی قهرمان داستان و زندگی روزمره اش تحسین می کنند و توانایی او را در بیان ژرفای احساسی داستان با استفاده از سبکی مینیمالیستی می ستایند، سبکی که به باور برخی دیگر از منتقدان و خوانندگان باعث کندی روال داستان و یکنواختی آن شده است.

 

آندراس، معلمی است که تنها در پاریس زندگی می کند. او در میانسالی به خاطر سرفه های ممتد به پزشک مراجعه می کند اما از ترس مواجهه با حقیقت بدون اینکه جواب آزمایش خود را بگیرد از شهر خود مهاجرت می کند. آندراس در یک اقدام فوری استعفا می دهد و آپارتمانش را می فروشد و سرخورده و با احساس تنهایی به دهکده ای واقع در سوییس زادگاهش می رود و آندراس در این سفر به سراغ فابین دختر رویاهایش می رود و در دیدارهایش با او متوجه حقایقی می شود و تکلیف عشق دیرینه اش برای همیشه روشن می شود. او که برای فرار از خود به زادگاهش پناه آورده است، خودش را می یابد و به سفرش پایان می دهد و دوباره به فرانسه بازمی گردد.

 

پتراشتام، نویسنده سوییسی با رمان " اگنس " و دو مجموعه داستان تمام چیزهایی که جایشان خالی است و " ماه یخ زده " به خوانندگان فارسی زبان معرفی شد. داستان های اشتام با روایت یک لحظه گسست در زمان شروع می شوند و او از همین جا روح آدم های داستانش را می کاود و لحظه هایی از تنهایی را شرح می دهد که از پس روابط ساده و روزمره سر برمی آورند.

 

در بخشی از این کتاب می خوانیم: به این فکر کرد که چطور درباره بیماری اش با دلفین یا نادیا و سیلوی و ژان مارک صحبت کند. امروز هوا خیلی گرم است، تعطیلات چطور بود؟ راستی من سرطان دارم، همه از بیماری اش خبردار می شوند، همکارانش، بخش اداری مدرسه و شاگردانش. شاید او را عمل می کردند و بعد هم شیمی درمانی یا پرتودرمانی. آندراس خودش را با کله طاس یا با یک کلاه احمقانه در مدرسه مجسم می کرد. همه به او خیره می شدند و می دانستند چقدر بیمار است و دلشان به حالش می سوخت.

 

در قسمت دیگری از کتاب آمده است: آندراس از خواندن چنین خبری مات و مبهوت شد. از خودش پرسید که چرا هرگز به فکرش نرسیده بود که به دیدن فابین برود. اول فکر کرد که دوره کارآموزی اش در فرانسه را اصلا شروع نکند اما بعد تصمیمش عوض شد و شروع به کار کرد. تصمیم گرفت با فابین صحبت کند. هفته ها به این فکر می کرد که احساسش را چطور بیان کند. نمی توانست تصور کند که فابین واقعا از مانوئل خوشش آمده، از مردی که تازه به عنوان معلم ورزش شروع به کار کرده بود، آن هم در دهکده ای که آندراس هم در آن بزرگ شده بود.

 

کتاب " روزی مثل امروز" اثر پتر اشتام ترجمه مریم موید پور در 208 صفحه با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 12000 تومان از سوی انتشارات افق چاپ و روانه بازار کتاب شده است.

 

کد خبر 536491

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha