خبرگزاری شبستان – گروه قرآن و معارف: "یک کسانی بنا دارند. بنا دارند. با خودشان قرار دارند. قرارداد بسته اند که اصلا از هوا و هوس سخن نگویند. از هوا و هوس هیچ اطاعت نکنند. این به آنجایی می رسد که می گوید: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ. اینها می شوند صاحبان علم. صاحبان علم خیلی در قرآن ارزش گذاشته شده اند. اینکه خدای متعال به یکتایی خودش شهادت می دهد، چگونه شهادت می دهد؟ این فرشتگان هم همانگونه شهادت می دهند. صاحبان علم هم همانگونه شهادت می دهند. به این می گوییم ایمان شهودی. من شهود می کنم. در عالم جز خدا کس دیگری را نمی بینم. خدای دیگری نیست. فقط یک خدا هست. دست خدا را همه جا می بینم. یک روزی در قیامت ما باید به اینجا برسیم. یعنی در قیامت به اینجا می رسیم. حتی آنها که در جهنم هستند دست خدا را می بینند. فقط دست خدا در عالم کارگر است. مسلمان ها و مومن ها که می بینند. کافرها هم می بینند. به آتش رفته. اما می بیند که دست، دست خداست. شهود می کند. سلطنت الهی را شهود می کند. شهود. شهود بالاتر از باور است. من می دانم. من باور دارم. من شهود می کنم. من می بینم. "
آنچه در ادامه می آید بخش اول بیانات حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی جاودان در جلسه اخلاق هفتگی به نقل از پایگاه خبری ایشان در جمع علاقمندان است.
در معنای "شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ غور" کریده اید؟
آیه 18 سوره آل عمران می فرماید: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ. دقت کنید. شَهِدَ اللَّهُ. خدای تبارک و تعالی شهادت می دهد که خدایی جز او نیست. أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ. خدای تبارک و تعالی شهادت می دهد، شاهد است که جز او خدایی نیست. وَالْمَلَائِكَةُ. ملائکه هم چنین شهادتی را می دهند. این دسته دوم. دسته سوم وَأُولُو الْعِلْمِ صاحبان علم هم شهادت می دهند که جز او خدایی نیست. خدای تبارک و تعالی چگونه شهادت می دهد؟ خدای تبارک و تعالی شهادت به یکتایی خودش را چگونه می دهد؟ از این بالاتر فرض دارد؟ خدای متعال خود به وحدانیت و یکتایی خودش شهادت می دهد. چگونه شهادت می دهد؟ از این بالاتر فرض ندارد. همه شما. شما خودت شهادت می دهی که خودت هستی. خب چگونه شهادت می دهی؟ دیدی؟ دیدن نیست. شهادتی به وحدانیت خدای تبارک و تعالی که درمورد خودش می دهد دیدنی است؟ من خودم را دیدم؟ خب بله خودم را دیدم. اما بالاتر از خودم را دیدم وجود دارد. من خودم را می یابم. نه می بینم. بالاتر از دیدن است. من خودم را لمس می کنم. اما وقتی که من خودم به وجود خودم معتقد است یا مثلا به شما می گویم که من هستم، چگونه می گویم؟ بالاترین صورت ممکنه من به خودم شهادت می دهم. به وجود خودم. خدای تبارک و تعالی به وحدانیت خودش و به وجود خودش و به وحدانیت و یکتایی خودش شهادت می دهد. دیدنی نیست. با چشم دیدنی نیست. با گوش شنیدنی نیست. با دست لمس کردنی نیست. خدای تبارک و تعالی که نه دست دارد و نه چشم و گوش. اینگونه نیست. یافتنی است. بیشتر از این حرف ها. اما معلوم نمی شود. یافتنی است. آدم یک چیزهایی را می یابد. نه می بیند. می بیند. یادش می رود. می بیند بعد شک می کند. می بیند بعد یک دلیل پیدا می کند و انکار می کند. همه دیده هایش را انکار می کند. می شود. اما وقتی می یابد. وقتی آدم می یابد دیگر این حرف ها نیست. حالا. ببخشید دیگر. یک ذره سخت شد. خدای تبارک و تعالی به یکتایی خودش شهادت می دهد. فرشتگان هم همینگونه شهادت می دهند. و صاحبان علم هم همینگونه شهادت می دهند. با اینگونه شهادت آدم در قیامت به سلطنت می رسد. قیامت کسی سلطنت نمی کند. فقط امیرالمومنین سلطنت می کند. در عالم آخرت سلطنت مال امیرالمومنین است. آدمی که اینگونه شهادت می دهد، آنقدر می یابد که خدایی جز او نیست. یکتایی خدای تبارک و تعالی را می یابد. هیچ خدای دیگری نمی شناسد. هیچ خدای دیگری را نمی شناسد. نمی بیند. هیچ خدای دیگری را قبول ندارد. به هیچ وجه قبول ندارد. یک بحث هایی در گذشته برایتان عرض کردم. شاید هم به تکرار عرض کردم.
ظاهرا بت نمی پرستد اما در باطن بت پرست است
در آیه 23 سوره جاثیه می فرماید: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ. آیا ندیدی کسانی که خدای خودشان را هوای خودشان قرار دادند؟ هوا و هوس خداست. ظاهرا هم من بت نمی پرستم. اما هوا و هوس را. هرچه هوا و هوس بگوید همان کار را می کنم. غذا طبق هوا و هوس. لباس طبق هوا و هوس. رای طبق هوا و هوس. هی بفرمایید تمام زندگی طبق هوا و هوس. این خدای خودش را هوا و هوس [قرار داده] خدا یعنی چه کسی؟ آن کسی که می گوید و من سخن او را می شنوم. می گوید و من می شنوم. من اطاعت می کنم. من فقط از هوا و هوس اطاعت می کنم. اگر فقط از هوا و هوس اطاعت کنم، خدای خودم را هوا و هوس خودم قرار دادم. حالا کسی اصلا یک بار هم به هوا و هوس خودش، یک بار هم بله نمی گوید. اصلا اطاعت نمی کند. یک عالم بزرگواری در خراسان بود. همان که حالا خراسان رضوی شده. اصل ایشان تربتی بوده. می گفتند ملا عباس تربتی. خیلی محترم بود. خیلی ها. ایشان در دهات همان احتمالا نواحی تولدش و وطنش برای مردم کار و خدمت می کرد. یک آقازاده داشت که او هم عالم فوق العاده ای بود. حالا اسم نمی برم. ایشان گفت من تمام عمرم که با پدرم نشست و برخاست کردم، سال ها بود دیگر، قاعدتا قبل از اینکه به تهران بیاید با پدرش بوده؛ دو بار در عمرم دیدم که این طبق هوا و هوس عمل کرد. خیلی معجزه کرده. من عرض می کنم که حتی این دو بار را هم ایشان اشتباه دیده. آدم از شرح احوالش حیرت می کند. باور نمی کند که می شود آدم آنقدر خوب باشد. حالا اگر یک وقت شرح احوالش را گیر آوردید [بخوانید]. من قدیم خواندم.
چه کسانی به حقیقت "شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ" می رسند؟
یک کسانی بنا دارند. بنا دارند. با خودشان قرار دارند. قرارداد بسته اند که اصلا از هوا و هوس سخن نگویند. از هوا و هوس هیچ اطاعت نکنند. این به آنجایی می رسد که می گوید: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ. اینها می شوند صاحبان علم. صاحبان علم خیلی در قرآن ارزش گذاشته شده اند. خیلی. حالا. می خواستم این را عرض کنم. این حرف آخرمان بود. حالا حرف آخر را اول گفتم. ما وقتی می گوییم اَشْهَدُ اَنْ لاَ اِلَهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد به همین مقدار مسلمانیم. یک نفر آمده و این دو تا شهادتین را می گوید. خب مسلمان است. پاک است. مثلا قبل از این اگر به او دست می زدیم باید دست مان را آب می کشیدیم. نمی شد با او هم غذا شویم. نمی شد به او دختر بدهیم. ارث نمی برد و این چیزها و بعدش همه احکامی که به مسلمانان مربوط است در موردش جاری است. هرکس لاَ اِلَهَ إلاَّ اللهُ گفت و به رسالت پیامبر شهادت داد، این مسلمان است و پاک است. همه رفتارهای اجتماعی در جامعه اسلامی با این درست و صحیح است و می شود. این حداقل است. این حداقل مال همین دنیاست. این حداقل مال همین دنیاست. عرض کردم که مثلا اگر بیاید با ما سر سفره بنشیند، مانعی ندارد. من می توانم با او هم غذا شوم. پاک است. مثلا فرض اگر از لیوان آبی خورد، من می توانم از آن لیوان آب بخورم. می توانم. مثلا فرض کنید قدیم ها یک ظرف هایی بود. من یادم هست. در خانه ما یک ظرف یا پیاله بزرگ بود. آبگوشت را می ریختند و همه از آن ظرف می خوردند. جدایی بعدها اتفاق افتاد که هرکس ظرف جدا داشته باشد. آن زمان ها اینجوری بود. می شود. همین که دوتا شهادت را گفت می شود. این مال همین دنیاست. خونش محترم است. مالش محترم است. جان و آبرویش محترم است. همه اش محترم است. اما این به درد قیامت نمی خورد. این مقدار به درد قیامت نمی خورد. این حدی است برای همین دنیا. من باید در ورای این... قرآن - در آیه 14 سوره حجرات- دارد: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا. اعراب می گویند ما ایمان آوردیم. می گویند شما ایمان نیاوردید. قُولُوا أَسْلَمْنَا. شما مسلمان شدید. وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ. هنوز ایمان در دل شما وارد نشده. فقط به زبان شماست. ممکن است یک نمازی هم بخوانید. آن که به درد آخرت می خورد، آن وقتی است که ایمان در دل آدم قرار بگیرد. از آن وقت این اسلام و ایمانش به درد آخرتش می خورد. به درد دنیایش هم می خورد. اما حالا نمی خواهیم آن را عرض کنیم. به درد آخرتش هم می خورد. آن مرحله اول فقط مال این دنیاست. اثری برای آخرتش نخواهد داشت.
اگر دروغ نگویی ایمان به قلبت می آید
از وقتی ایمان به دلش می آید، آیه دارد که وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ. هنوز ایمان در دل های شما وارد نشده است. خب چکار کنیم که ایمان در دلمان وارد شود؟ که ایمان ما مقبول باشد. ایمان مان مقبول باشد. ایمان با عمل به مرحله مقبولی می رسد. هرچه آدم دقیق تر به آنچه بر اساس ایمان [رسیده عمل کند.] من ظاهرا ایمان دارم. خب اگر من ایمان دارم پس نماز را قبول دارم. پس روزه را قبول دارم. قبول دارم دروغ بد است. قبول دارم غیبت بد و حرام است. قبول دارم، قبول دارم، قبول دارم. این مجموعه این قبول دارم ها. اگر عمل می کنم، یعنی آنچه که به زبان گفتم، به مرحله عمل هم آمده. اگر این دقیق شود، ایمان شما مقبول است. این را مکرر هم عرض می کردم. کسی که ایمان دارد، دروغ نمی گوید. نمی شود دروغ بگوید. اصلا نمی تواند دروغ بگوید. اعتقادش به او اجازه نمی دهد. داریم می گوییم ایمان به قلب است. اعتقادش به او اجازه نمی دهد دروغ بگوید. حالا من می توانم به راحتی دروغ بگویم. مشکلی ندارم. شهادتین را گفته ام. می خواهم شهادتین به دلم بیاید. پس دروغ نگو تا بیاید. ولو خیلی باکی از دروغ گفتن نداری. اما اگر دروغ نگویی ایمان به دلت می آید. آن وقت ایمانت قیمتی و به درد بخور می شود. اگر من رفتار و اعمال دینی ام را منظم انجام دهم، خیلی هم سخت نیست، آن وقت ایمان، ایمان مقبول می شود. من گناه را به طور جدی ترک کنم، ایمانم ایمان مقبول می شود. و این حداقل ایمانی است که لازم است. حداقل ایمان آن وقتی است که من دارم به دستورات شرعی عمل می کنم. دارم به وظایف شرعی ام عمل می کنم. این حداقل ایمان مقبول را دارم.
مومن اهل تعرض و دست درازی نیست
اگر یادتان باشد باز عرض می کردیم که اگر ایمان آدم مقبول باشد که این حداقلش است، این از پل بسیار خطرناک مرگ به سلامتی عبور خواهد کرد. مشکلی برایش پیش نمی آید. حالا هزارتا اثر دیگر هم دارد که نمی خواهیم حالا عرض کنیم. من یک حداقلی از ایمان لازم دارم که با او مومن هستم. اگر او نباشد من مسلمان هستم. آن وقتی که ایمان من ایمان مقبول است و من با داشتن آن مقدار از ایمان مومن حساب می شوم، آن وقتی است که دارم دستورات شرعی ام را عمل می کنم. نمازم را منظم می خوانم. روزه هایم را منظم می گیرم. در رفتار و کردار اجتماعی هم منظم هستم. مال مردم محترم است. آبروی مردم محترم است. عرضم به حضورتان ناموس مردم محترم است. من دست به هیچ حقی از حقوق مردم دراز نمی کنم. کاملا حق و حقوق مردم را احترام می کنم. این شخص مومن است و ایمانش قبول است. ایمانش قبول است. با ایمان قبول به راحتی از مرگ عبور خواهد کرد و همه آینده اش زیر سایه این ایمان به سلامت خواهد بود. یک مراحل بالاتری وجود دارد که این آیه از آن مرحله ها سخن می گوید.
با ایمان شهودی می شود شهادت خدا را درک کرد
اینکه خدای متعال به یکتایی خودش شهادت می دهد، چگونه شهادت می دهد؟ این فرشتگان هم همانگونه شهادت می دهند. صاحبان علم هم همانگونه شهادت می دهند. به این می گوییم ایمان شهودی. من شهود می کنم. در عالم جز خدا کس دیگری را نمی بینم. خدای دیگری نیست. فقط یک خدا هست. دست خدا را همه جا می بینم. یک روزی در قیامت ما باید به اینجا برسیم. یعنی در قیامت به اینجا می رسیم. حتی آنها که در جهنم هستند دست خدا را می بینند. فقط دست خدا در عالم کارگر است. مسلمان ها و مومن ها که می بینند. کافرها هم می بینند. به آتش رفته. اما می بیند که دست، دست خداست. شهود می کند. سلطنت الهی را شهود می کند. شهود. شهود بالاتر از باور است. من می دانم. من باور دارم. من شهود می کنم. من می بینم.
نظر شما